چکمهپوش قلدری که هیچکس توان نگاه کردن مستقیم به چشمهایش را نداشت، حالا به محض ورود اشغالگرانه متفقین به خاک ایران و تخلیه همه پادگانها و سربازخانهها، استعفایش را نوشت و تهران را با تجاوزگران تنها گذاشت و رفت. اسطوره پوشالی اقتدار رضاشاهی، با اولین صدای طیارههای انگلیسی فروریخته بود!
«من باید به خطوط مقدم جبهه بروم، جان من فدای اسلام و قرآن» این را پیرمردی 82 ساله میگفت که برای رفتن به خط مقدم جبهه ها آرام و قرار نداشت. و سرانجام هم هنگام آمادهشدن برای نماز، به دست یک منافق به دیدار دوست شتافت و سعادت «چهارمین شهید محراب» شدن را یافت. وقتی به شهادت رسید، برخی از رادیوهای بیگانه اعلام کردند: «مرد شماره دو انقلاب ترور شد.»