تا مدتها، پیکر داخل آسانسور دفتر نخست وزیری را که از دود انفجار خفه شده بود، منافقین و عناصر مشکوک و نفوذی، مسعود کشمیری جا زدند و ذهن همه را منحرف کردند، اما آن پیکر مطهر که پس از شهادت هم از جفای اهل نفاق زخم دید، متعلق به یکی از مخلصترین یاران دو ققنوس قاف شهادت: «رجایی» و «باهنر»؛ شهید بزرگوار «عبدالحسین دفتریان» بود. شهیدی که تا امروز هم ناشناخته و غریب مانده است.
هرجا میرفت مردم شعار میدادند «رجایی رجایی، حمایتت میکنیم»؛ میگفت «ای کاش میگفتید، هدایتت میکنیم» روز تنفیذ ریاست جمهوری، حکم را که از دست امام گرفت، در همان بالکن، رو به مردم، با چشمی پر اشک گفت: «ای خدا ای خالق من! مرا دریاب و در مقابل لغزشگاههایی که در مقابل هر کس که به قدرت رسیده، وجود دارد، مرا حفظ کن.»