کد خبر 261568
۲۶ تیر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۱

گزارش «حیات» از شب دهم محرم؛

شب «حسین (ع)»؛ تاریخ عشق با خون تو آغاز می‌شود...

شب «حسین (ع)»؛ تاریخ عشق با خون تو آغاز می‌شود...

خون تو در اشک ما تداوم یافت، و اشک ما صیقل گرفت، شمشیر شد، و در چشم‌خانه‌ی ستم نشست، تو قرآن سرخی... و شب و روز عاشورا، به وسعت همه تاریخ رسید. شبی و روزی، به درازای ازل تا ابد که صحنه پیکار و پیروزی حق است بر باطل و به شکوه همه آفرینش... شب و روزی به عظمت راز خورشیدی خون... خون حسین (ع) که خون خداست: «السلام علیک یا اباعبدالله»....

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، دهم محرم، عاشورای حسین (ع) هربار و هر سال با پیک و پیامی تازه به سرخی و جوشش جاودانی آن سرچشمه خون‌های سرخ عاشوراییان از راه می‌رسد: در کدام طرف تاریخ ایستاده‌ای؟ سمت حسینیانی یا یزیدیان؟ رو به کدام قافله داری؟ از کاروان کربلاییانی یا در شمار مغلوبان ننگ و نکبت و نجاست نفس؟ حسین (ع) باز هم آمد. باز هم این کهکشان کرامت جاوید در کربلای دلت، بار گشود و خیمه افکند. تماشا کن! هنوز وقت هست تا «زهیر» شوی، «حر» شوی و به آفتاب بپیوندی و نور نور شوی.

آن حنجره، بوسه‌گاه پیغمبر بود...

 امام حسین (ع)، سومین امام شیعیان، فرزند امیر مونان علی بن ابیطالب (ع) و حضرت سیده النساء العالمین فاطمه زهرا (س) و نوه رسول خدا (ص) است. کنیه ایشان در تمام منابع: ابوعبداللّه ذکر شده و القاب فراوانی به ایشان نسبت داده شده، از القاب خاص امام، زکی، طیب، وفیّ، سید، مبارک، نافع، الدلیل علی ذات اللّه، رشید، التابع لمرضاة اللّه، شهید یا سیدالشهداء بوده است. قریب به هفت سال از زندگانی امام در زمان حیات پیامبر (ص) گذشت.

پیامبر او و برادرش امام حسن مجتبی (ع) را بسیار عزیز و گرامی می‌داشت، چنان‌که آن دو را بر سینه خود و یا بر دوش خود می‌نشاند و در همان حال با مردم سخن می‌گفت یا راه می‌پیمود. بنا به نقلی، روزی پیامبر (ص) بر بالای منبر سخنرانی می‌کرد و چون آن دو را دید از منبر پایین آمد و ایشان را در آغوش گرفت. اما مهم‌ترین رخداد دوران کودکی امام (ع)، شرکت در مباهله و معرفی او و برادرش به عنوان مصداق «ابناءَنا: فرزندان ما (پیامبر)» بود.

طبق مستندات تاریخی که شیعه و اهل سنت در آن اتفاق نظر و اجماع دارند، رسول مکرم (ص) در زمان تولد امام حسین (ع)، در خصوص شهادت ایشان سخن گفته و او را خود به امر خداوند: «حسین» نام نهاد. رسول الله علاقه وافری به حَسَنَین (امام حسن و امام حسین) داشته و همه مسلمانان را نسبت به محبت و دوست داشتن آن دو بزرگوار توصیه می‌کرد. امام حسین (ع) در زمره اصحاب کِساء و از اهل بیت پیامبر اسلام بوده که آیه تطهیر از طرف خداوند در مورد آنها نازل شد.

احادیث بسیاری از پیامبر اسلام (ص) نسبت به بزرگواری و فضائل نیک امام حسین (ع) بیان شده از جمله:

«حسین منی و انا من حسین»، «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»، «احب الله من احب حسینا»، «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» و....

که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است...

امام حسین (ع) بعد از به شهادت رسیدن برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع) تا هنگامی که معاویه در قید حیات بود، نسبت به توافقنامه برادرش متعهد بود و در جواب به نامه‌های عده‌ای از شیعیان کوفه که جهت قبول امامت ایشان و جنگ در مقابل بنی امیه، آمادگی خود را بیان می‌کردند، آنها را به شکیبایی تا هنگام مرگ معاویه دعوت می‌کرد.

دوران پیشوایی و امامت اباعبدالله (ع) با زمامداری معاویه ابن ابی سفیان مصادف بود. با استناد به مستندات تاریخی، امام حسین (ع) در برخی موارد نسبت به رفتار معاویه به شدت انتقاد و اعتراض می‌کرد. همچنین در جریان جانشینی یزید پس از قبول پیمان، به شدت اجتناب کرده و در طی صحبت هایی که در مقابل معاویه و دیگران بیان کرد، این رویکرد معاویه را ملامت نموده و یزید را به عنوان شخصی بی کفایت و ناشایست معرفی و خود را شایسته جایگاه خلافت اعلام کرد.

البته سخنرانی امام حسین (ع) در منا به عنوان رویکرد سیاسی ایشان در مقابل امویان قلمداد شده است. با این وجود بیان‌شده معاویه نیز همچون خلفای سه گانه، در ظاهر، رفتاری محترمانه و دوستانه با امام حسین (ع) داشته است.

زینت آغوش نبی! روی زمین جای تو نیست...

بعد از وفات معاویه، امام حسین (ع) پیمان و بیعت با یزید را جایز و مشروع ندانسته و با آگاهی از دستور یزید جهت کشتن ایشان، در صورت اجتناب از انجام بیعت با وی، در ۲۸ رجب سال ۶۰ هجری از مدینه به سمت مکه عزیمت کرد. در مدت زمان چهار ماهه اقامت آن حضرت در مکه، نامه های بسیاری از جانب اهالی کوفه جهت قبول حاکمیت ایشان نوشته و ارسال شد و بعد از آنکه امام حسین با فرستادن سفیرش به نام مسلم بن عقیل به جانب کوفه، موافقت و همراهی مردم کوفه را تصدیق نمود، در تاریخ هشتم ذی الحجه به همراه همه خانواده و بستگانش، رهسپار شهر کوفه شد.‌ این امر تا قبل از آن بود که از عهد شکنی اهالی کوفه و شهید کردن مسلم اطلاع یابد.

هنگامی که فرماندار کوفه عبیدالله ابن زیاد در جریان سفر اباعبدالله الحسین (ع) به جانب کوفه قرار گرفت، سپاهی مجهز را به جانب او روانه کرد. بعد از آنکه لشکر حر بن یزید مسیر را بر او بسته و از ادامه راه ممانعت نمود، امام ناچار شد به سمت کربلا تغییر مسیر دهد. در روز عاشورا بین صحابه امام حسین (ع) با لشکریان کوفه با رهبری عمر بن سعد نبردی رخ داد، که منجر به شهادت آن حضرت و یاران وفادارش شد.

پس از این واقعه دلخراش، زنان، کودکان و امام سجاد (ع) چهارمین امام شیعیان که در آن ایام در بستر بیماری بودند، اسیر شده و به سمت کوفه و پس از آن شام رهسپار شدند. در روز یازدهم یا سیزدهم محرم، پیکر مبارک امام حسین ع و یاران شهیدشان به دست اشخاصی از قبیله بنی اسد در کربلا مدفون شد.

ای یادگار زهرا! تنها مرو به میدان...

پیادگان تحت امر شمر بن ذی الجوشن، حسین(ع) را احاطه کردند؛ ولی همچنان جلو نمی‌آمدند و شمر آنها را به حمله تشویق می‌کرد. شمر به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام پر از تیر شد. حسین (ع)، عقب کشید و آنان برابرش صف بستند. جراحات وارده و خستگی، حسین(ع) را به شدت کم توان کرده بود. ازاین‌رو ایستاد تا اندکی استراحت کند.

در این هنگام، سنگی به پیشانی‌اش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که امام خواست با لبه پیراهن خون صورتش را پاک کند، تیر سه شعبه و مسمومی (از سوی حرمله) به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست. امام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّه‏؛ خدایا تو شاهدی که این مردم شخصی را می‌کشند که روی زمین پسر پیامبری غیر او وجود ندارد».

شب «حسین (ع)»؛ تاریخ عشق با خون تو آغاز می‌شود...

دور از وطن، دریده تن، ای بی‌کفن، حسین!...

سپس تیر را از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان جاری شد. حسین (ع) دست خود را روی زخم گذاشت و هنگامی که پر از خون شد، خون‌ها را به طرف آسمان پاشید. گفته شده قطره‌ای خون به زمین بازنگشت. سپس از آن خون‌ها به سر و محاسن خود مالید و گفت: همین‌گونه خواهم ماند تا جدم رسول خدا(ص) را ملاقات کنم. امام حسین(ع) در این حال از جنگ ناتوان شد و توقف کرد. نوشته‌اند هر کسی نزد او می‌آمد، منصرف می‌شد.

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد...

تا اینکه مالک بن نسیر، با شمشیر، چنان ضربتی بر سرِ حسین(ع) زد که کلاه‌خود امام، پاره شد و شمشیر به سر او اصابت کرد. سید بن طاووس، افتادن امام از روی مرکب بر زمین را پس از تیر باران کمانداران دانسته است. و حمله تعداد زیادی از سپاهیان را با دستور شمر در این صحنه دانسته که ضعف بدنی حضرت به حدی شدید بود که افتان و خیزان بود، به مشقت بر می‌خاست و باز می‌افتاد. مردی به نام زرعه بن شریک تمیمی نیز ضربتی سخت به شانه چپ امام زد. سنان بن انس نخعی هم تیری به گلوی امام زد. سپس صالح بن وهب جعفی و به نقلی سنان بن انس پیش آمد و چنان با نیزه بر پهلوی حسین (ع) زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.

بر خشک‌چوب نیزه ها گل کرد خورشید...

شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد از جمله سنان بن انس و خولی بن یزید اصبحی، به سوی حسین (ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسین (ع) تشویق کرد ولی کسی نپذیرفت. و به خولی دستور داد تا سر حسین (ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودی قتلگاه شد، دست و بدنش لرزید و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر و به نقلی سنان بن انس از اسب پیاده شد و سر مطهر عزیز دل رسول خدا و زهرای اطهر و میوه دل حیدر را جدا کرد و به دست خولی داد.

بر بدن حسین بن علی(ع)، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود و پس از شهادت‌اش، جامه و لوازم او را غارت و او را برهنه رها کردند. و بزرگترین مصیبت زمین و آسمان رخ داد:

آه از دمی که لشکر اعداء نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا...

انگشت رفت از پی انگشتری به باد...

پس از آنکه سر مبارک امام حسین (ع) را به خولی دادند، سپاهیان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قیس بن اشعث و بحر بن کعب، لباس تن آن حضرت، اسود بن خالد اودی، نعلین و جمیع بن خلق اودی، شمشیر و اخنس بن مرثد، عمامه و بجدل بن سلیم، انگشتر و خود عمربن سعد هم زره آن حضرت را به غارت بردند.

پس از شهادت حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند. شمر به قصد کشتن امام سجاد (ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمه‌گاه شدند که زینب (س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان به این امر اعتراض کردند.

ای پاره پاره تن! به خدا می‌سپارمت...

به دستور عمر بن سعد و در راستای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند و استخوان‌های سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند. عمر بن سعد در همان روز سر حسین (ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قیس روانه کوفه کرد.

مگر به کربلا کفن، به‌غیر بوریا نبود؟....

به دستور عمر بن سعد اجساد لشکریان کوفه دفن شدند؛ اما پیکرهای حسین (ع) و یارانش بر زمین ماند. یازدهم محرم یا سیزدهم محرم را زمان دفن شهدای کربلا بیان کرده‌اند. بنابر برخی اقوال، پس از بازگشت عمر بن سعد و یارانش، جماعتی از بنی‌اسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند، به صحنه کربلا وارد شدند و در موقعی از شب که ایمن از دشمن بودند، بر امام حسین (ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند. بنابر نقلی بدن امام حسین (ع) با حضور امام سجاد (ع) به خاک سپرده شد.

شب «حسین (ع)»؛ تاریخ عشق با خون تو آغاز می‌شود...

از آب هم مضایقه کردند کوفیان..

کشتی شکست خورده‌ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می‌گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا...

شاعر: محتشم کاشانی

برو به معرکه با سر ولی میا با سر

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر

سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»

همان سری که «یحب الجمال» محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس، «اجنّنی» گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم «أم وهب» را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر

همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیه کهف الرقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر

عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر

شاعر: سیدحمیدرضا برقعی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha