سلیمان قادری جانباز بیست و پنج درصد حادثه بمباران شیمیایی سردشت در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات بیان داشت: هنگام بمباران شیمیایی سردشت شش سال داشتم؛ من، مادر، پدر، برادر و عمویم شیمیایی شدیم؛ البته مصدومیت من و مادرم خیلی خفیف و سطحی بود، در آن روز عمو و برادرم در مغازهی پدرم بودند، در حادثه بمباران من و مادرم در خانه بودیم، یکی از چهار بمبی که در تاریخ هفتتیر سال ۱۳۶۶ به شهر سردشت اصابت کرد در فاصله هشت متری مغازه پدر من بود.
وی افزود: در زمان اصابت بمب شیمیایی عمو و برادرم جلوی درب مغازه پدرم بودند و تماس خیلی شدیدی با مواد شیمیایی پیدا کردند و هر دو نفرشان بعد از حدود سه روز شهید شدند؛ پدرم آن موقع مشغول خواندن نماز عصر در مسجد بود، پدرم در فاصله خیلی کم از آن واقعه وقتی به مغازه برگشت. وقتی عمو و برادرم را خواست نجات بدهد و همراه خودش ببرد تماس شدیدی با مواد شیمیایی پیدا کرد و جانباز ۷۰ درصد شیمیایی شد. خوشبختانه ایشان در قید حیات هستند.
قادری ادامه دارد: بعد از گذشت نیمساعت از بمباران شیمیایی پدر، عمو و برادرم را به خانه آوردند و طبق سفارشی که شده بود من و مادرم آنها را با آب شستشو دادیم و بعد از آن فوری دستور دادند که افرادی که مصدوم شدند را با توجه به وضعیتشان که لحظه به لحظه بدتر میشد؛ موارد شدید را به بیمارستان امامخمینی سردشت انتقال دادند و بعد از چند ساعتی که شدت علایم لحظه به لحظه بیشتر میشد، افرادی را که عوارض جسمی آنها رو بهشدت بود را به شهرهای دیگر اعزام کردند؛ با توجه به اینکه تماس من و مادرم خیلی خفیف بود در خانه ماندیم اما پدر، برادر و عمویم با هم توسط یک دستگاه مینیبوس به بانه اعزام شدند.
پدرم به مدت یک ماه از شهادت برادر و عمویم خبر نداشت
جانباز شیمیایی حادثه ۷ تیر ماه سال ۱۳۶۶ سردشت درباره یکی از تلخترین خاطراتش درباره بمباران شیمیایی این شهر گفت: یکی از خاطرات بدی که از آن تاریخ به یاد دارم این بود که برادر هفت ساله ام، پدر و عمویم از هم جدا شدند و آنها را به بیمارستانهای مختلفی فرستادند، پدرم به بیمارستان لبافی نژاد تهران، برادرم به بیمارستان ۲۲ بهمن تبریز و عمویم به اصفهان اعزام شدند و هیچ خبری از هم نداشتند، عمویم بعد از گذشت ۳ روز از بمباران و برادرم بعد از ۴ روز از آن حمله شیمیایی شهید شدند، ولی پدرم حدود یک ماه در بیمارستان لبافی نژاد تهران بستری بود و از حال برادر و عمویم خبر نداشت.
وی افزود: زمانی که تماس می گرفت تا از حالشان با خبر شود؛ با توجه به وضعیت بحرانی که پدرم داشت به او خبر شهادت برادر و پسرش را ندادند؛ پدرم بعد از یک ماه چون بارها تماس گرفته بود و برادر و عمویم با او صحبت نکردند؛ نگران شد؛ با توجه به وضعیت نامساعدی که داشت با رضایت شخصی از بیمارستان به بیرون مرخص شد و تازه بعد از گذشت یک ماه متوجه شد که برادر و پسرش شهید شدهاند. پدرم خیلی ناراحت بود از اینکه در آن وضعیت بد نتوانستند کنار هم باشند.
وی افزود: بیشتر مناطق سردشت در شیب قرار دارد، بعضی وقتها پدرم با صدمتر پیاده روی هم نفسش میگرفت و باید میایستاد. با توجه به اینکه در سالهای قدیم شناختم بهصورت علمی از گاز خردل و درمانش کم بود، خوشبختانه تکنیکها و روش های درمانی جدیدی آمده است، بیشتر جانبازان شیمیایی ظرف دو بار جراحی و شستوشوی ریه برایشان انجام میشود همچنین داروهای جدیدی نیز ساخته شده است که وضعیتشان اکنون شاید نسبتبه بیست سال گذشته کمی بهتر شده است ولی در کل، مشکلات تنفسیشان خیلی شدید است؛ یعنی بارها شده که ما با صدای تنگی نفس پدرم از خواب بیدار شدهایم و نگرانش میشدیم.
تیرماه سال ۶۶ هر روز شاهد شهادت چهل نفر بودیم
قادری گفت: مردم سردشت سابقه آشنایی با بمباران شیمیایی نداشتند؛ قبلاً اگر بمبارانی هم انجام میشد از همان اوایل جنگ که بمباران با گازهای اعصاب شروع شده بود و در جبههها یک مقدار آشنایی بود ولی مردم در مناطق شهری و مسکونی آشنایی با بمباران شیمیایی نداشتند، بهخاطر همین خیلی از مردم نمیدانستند چه کار کنند؛ البته گروههای «ش. م. ر» که در سردشت بودند بهمحض اینکه متوجه بمباران شیمیایی شدند، مردم را راهنمایی کردند و اقدامات لازم را برایشان توضیح دادند.
جانباز شیمیایی بمباران شیمیایی سردشت درباره نحوه تشخیص بمباران شیمیایی توضیح داد: لحظه بمباران شیمیایی نزدیک محل حادثه نبودم و شاید بیشتر از حدود پانصد متر با محل اصابت بمب فاصله داشتم؛ ولی کسانی که تعریف میکنند بوی گازی که میآمد بویی شبیه به گیاه یا سیر که قطعاً همان بوی خردل بود در شهر مشاممان میرسید. از این طریق علایم شناسایی شد.
وی افزود: بعد از اینکه بمباران شروع شد؛ استرس خیلی زیادی به تمام مردم شهر وارد شد و همه مردم به سمت مناطق پاییندست رودخانه رفتند تا حداقل آنجا خودشان را بشویند و علایم و آثار گازشیمیایی از روی بدنشان پاک شود؛ با توجه به جمعیت شهر سردشت که آن موقع شهر کوچکی در حد دوازده هزار نفر بودند؛ تعداد زیادی از افراد شهید شدند و بار روانی زیادی بر روی مردم وارد شد، همان شهری که ممکن بود در عرض دو الی سه روز یک نفر فوتی داشته باشد هر روز شاهد تشییع پیکر و خاکسپاری چهل تا پنجاه نفر بودیم.
مراسم ویژه مردم سردشت برای شهدای ۷ تیر
قادری میگوید: مردم سردشت هرسال به رسم یادبود از شهدای بمباران شیمیایی سردشت ساعت شانزده و ده دقیقه که لحظهی اصابت بمبها در شهر سردشت بود در میدان سرچشمه که محل اصابت سه بمب شیمیایی بود؛ در آن میدان جمع میشوند و مراسمی برگزار میشود و بعد بهصورت پیاده یک مسافت حدود یک کیلومتری که از آنجا تا گلزار شهدا مسافت دارد پیاده میروند و بر مزار شهدا حاضر میشوند و در نهایت فاتحه خوانی انجام میشود.
گذشته ام باعث شد پرستار شوم
جانباز بمباران شیمیایی سردشت گفت: چون خانوادگی دچار مصدومیت شیمیایی شدیم به شغل پرستاری روی آوردم؛ بنده کارشناسی ارشد پرستاری هستم؛ با توجه به رشته ای که تحصیل کردم، پایاننامهام با موضوع بهبود کیفیت زندگی و کاهش مشکلات تنفسی جانبازان شیمیایی بود؛ در طرحهای تحقیقاتی زیادی کار کردم؛ کارهای پژوهشی و درمانی خیلی زیادی نیز انجامشده است. بیشترین مشکلات جانبازان شیمیایی مشکلات جسمی آن ها میباشد.
وی ادامه داد: با توجه به اینکه سردشت یکی از مناطق دور افتاده است و شهری میباشد که در مرز قرار دارد، متأسفانه این شهر امکانات کم و محدودی دارد. خواهشمندیم از مسئولین که از نظر پزشکی تیمهای پزشکی بیشتری در بیمارستانهای سردشت مستقر کنند که بتوانند خدمات بیشتری به مردم آن منطقه بدهند؛ حال در کنارش برای جانبازان هم بهصورت ویژه خدمات پزشکی ارائه دهند.
قادری گفت: با توجه به اینکه در چندین پروژه تحقیقاتی کار کردهام و ده سال نیز توفیق خدمت در بنیاد شهید سردشت را داشتم؛ شاید بگویم کل جانبازان شیمیایی سردشت را با خانوادههایشان میشناسم و آنها نیز همینطور بنده را میشناسند؛ آنجا در قسمت درمان بودم و درمان یکی از قسمت هایی میباشد که در بنیادشهید و امور ایثارگران بیشترین ارتباط را با جانبازان و خانواده شهدا دارند؛ بنده همین الان نیز پیگیر مشکلات جانبازان هستم.
خبرنگار: حدیث ورناصری
نظر شما