«شهید والا مقام قربانعلی شرفخانلو» آبان ماه سال 1361 به جبهه اعزام شد. وی در مرحله مقدماتي عمليات والفجر مقدماتی مسئول تداركات تيپ 3 لشکر31 عاشورا بود.او درعمليات والفجر يك مسئول تداركات لشکر عاشورا شد و در این عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمد. این شهید معزز با اوجگيری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) در براندازی حكومت ستمشاهی نقش فعالی داشت. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با حیات «حسین شرفخانلو» فرزند شهید «قربانعلی شرفخانلو» است:
حسین شرفخانلو در ابتدای گفتوگو درباره علاقه و ارادت پدر نسبت به امام حسین (ع) گفت: ترک ها به کسی که عاشق امام حسین (ع)، اهل هیئت و حسینیه باشد، حسین چی می گویند. پدر بزرگ و پدر من هم حسین چی بودند. پدربزرگم کارگاه قالی بافی داشت و در تمام ایام سال حتی عید نوروز این کارگاه دایر بود، به غیر از تاسوعا و عاشورا که کارگاه را به احترام امام حسین (ع) تعطیل میکردند. چون راه کربلا بسته بود نذر میکند که یک جفت فرش ببافد به این نیت که اگر روزی کربلا باز شد آن را برای حرم امام حسین(ع) ببرد اما هیچوقت موفق نشد به زیارت برود و فوت میکند. همان عشق و ارادت نسبت به امام حسین(ع) در پسرش که پدر من است تاثیر میگذارد و بخاطر همین اسم من را حسین میگذارد.
پسر شهید افزود: پدرم در آخرین بند وصیتنامهاش گفته است که چون راه زیارت امام حسین (ع) بسته است و با حسرت زیارت کربلا از دنیا می روم خواهش می کنم اگر روزی راه کربلا باز شد، عکس من را به عنوان زائر کربلا ببرید و زیرش هم بنویسید: این بنده خدا با حسرت زیارت امام حسین شهید شد. من هر بار که به کربلا رفته ام، این وصیت را انجام داده ام. هر بار که رفیق هایش رفتند هم این کار را کردند. آنقدر این حسرت عمیق بوده که بارها این کار انجام شده. برای اربعین هم پوسترهایی چاپ کرده بودم که برخی دوستان آن را از کوله هایشان آویزان کرده بودند. خدا را شکر هر سال هم این کار گسترده تر می شود.
وی عنوان کرد: من 5 ماهه بودم که پدرم شهید شد و خاطرهای از پدر به یاد ندارم، شناخت من از پدر بیشتر توسط مادرم و اطرافیان صورت گرفته است و آنها خاطرههایی از پدر برایم تعریف کردند. من 19 بار به کربلا رفتهام و هر بار به نیابت از پدرم به زیارت امام حسین(ع) میروم. همیشه سعی دارم به وصیت پدرم عمل کنم، زیرا او با حسرت از زیارت کربلا از دنیا رفته است و علاقه دارم با این کار روحش شاد شود. همچنین افراد زیادی زمانی که به زیارت امام حسین(ع) رفتهاند به وصیت پدرم عمل کردهاند.
شرفخانلو ضمن اشاره به چاپ کتابی درباره زندگینامه پدرش توسط خود اظهار کرد: روایتی از زندگی پدرم با عنوان اشتباه میکنید! من زندهام نوشتهام که از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شده، از آنجا که متوجه شدم شهید همواره به خواب همرزمان خود میرود و میگوید که من زندهام و بعد از شهادت برگشته است و زندگی میکند و از این قرار تصمیم گرفتم نام کتاب را اشتباه میکنید! من زنده ام! گذاشتم و در 14 بخش تنظیم کردم.
پسر شهید ضمن اشاره به خاطرهای بیان کرد: به خاطر دارم شخصی آمده بود و در ساختمانمان کار می کرد که وقتی فهمید کاروان به کربلا می بریم، از من خواست او را هم ببرم. بعدها اصرار کرد و من با پولی که برای اربعین وقف کرده بودم، او را در اربعین به کربلا فرستادم. چون استاد بنایی بود فرستادمش به بخش بازسازی عتبات و تصمیم گرفتم این پول را به عنوان دستمزد به او بدهم. او یک ماه برای ستاد بازسازی عتبات کار کرد و دستمزدش را از شهید شرفخانلو گرفت. او استاد کارهای ساختمان بود و هر کاری که می گفتی را بلد بود اما کارش گره خورده بود و به شدت با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کرد. وقتی به کربلا رفت، کارش را پسندیدند و استخدامش کردند و نگذاشتند برگردد. وقتی داستان دلار اینگونه شد، دستمزدش به ریال چیزی حدود بیست میلیون تومان می شود. همه این اتفاقات برای او در چند ماه رقم خورد. حالا تعداد دیگری از اقوامش را هم به آنجا برده و آنها هم که استادکار بوده اند، در آنجا با این درآمد مشغول شده اند.
وی در ادامه افزود: یک روز حالم به شدت گرفته بود. به این شخص پیام دادم که سلامی از طرف من و پدرم به امام حسین(ع) برساند. گفت: امروز اتفاقی افتاده، من هر پنجشنبه عهد دارم که از طرف شهید شرفخانلو به زیارت بروم و یک زیارت عاشورا بخوانم. این هفته حالش را نداشتم و نرفتم. صاحب کارم گفت که طبقه دوم حسینیه را که تمیز کنیم و تحویل بدهیم. من با بچه ها به طبقه دوم رفتیم. این قسمت از حسینیه دست بچه هایی از کرج بود. وقتی داشتم آنجا را مرتب می کردم به عکس شهید شرفخانلو برخوردم. به خودم گفتم من امروز به زیارت نرفتم و عکس شهید آمد که تلنگر بزند. وقتی آن عکس را دیدم، متوجه شدم همان پوستری است که آن مخاطب ناشناس در شیراز منتشر کرده بود.
انتهای پیام