اسمش شده بود «عباس 106» و «عباس چیفتن» از بس با تن جلوی تانک های دشمن، یکتنه ایستاد خودش شده بود یک کوه در برابر لشکر مهاجمان بعثی. بچه مهرآباد جنوبی بود و تا جنگ شروع شد، به دل دریا زد و همراه چمران در ستاد جنگهای نامنظم، حماسه ها آفرید اما اوج کار او، مقاومت افسانه ای اش در سوسنگرد بود که به همراه هفت نفر از بچه های چمران، خیال اشغال این شهر را بر سر صدام، آوار کرد. نام «عباس پالیزگیر» تا ابد، گلی است به سرخی «سوسنگرد»؛ گلی که همیشه بهار است!...
لقبش در جبههها شده بود: «عباس 106» از بس که سریع و نترس بود و یکتنه جلوی دشمن میایستاد و با آرپی جی و تلههای انفجاریاش تانکهای چیفتن عراقی را ناکار و زمینگیر میکرد. همین مسائل باعث شد که جلوی اشغال سوسنگرد را گرفته و یکتنه دشمن را عاصی کند؛ شهیدی که اسطورهای چون «چمران» دربارهاش گفت: «عباس، نابغه اسلام است»