جعفر طهماسبی
-
روایتی از زمستان سال۶۴
با راهنمایی شهید سید اسماعیل موسوی و کمک بچههای مهندسی هشت پرهایی (خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره آنها را منهدم میکردند، این کار تمرینی برای مواجهه غواصان تخریبچی با موانع هشت پر در ساحل جزیره «ام الرصاص» بود.
-
خاطرهای از شب ولادت پیامبر اکرم(ص) پیش از انجام یک عملیات
«در حین سرود خواندن، بعضیها دو انگشتی کف میزدند و زیر چشمی به هم نگاه میکردند تا اینکه محمد مرادی جلسه را دست گرفت. ابتدا یک «آه» کشید تا همه توجهها را به خودش جلب کند و بعد دستهایش را بالا آورد و شروع کرد به کف زدن.»
-
تکیه کلام یک تخریبچی
با حفظ همه آن سِمتها، این منصب را هم مال خود کرده بود. آنقدر پای آتش، در گرما ایستاده بود که صورتش خشک شده بود و در همه مرارتها اگر از کنارش رد میشدی خنده روی لبانش را به تو هدیه میداد.
-
معرکه متفاوت یک شهید
یادم است پشت بلندگو میگفت: «رزمندگان اسلام از جبههها بگریزید عملیاتی در پیشه. مواظب باشید نفتی نشین.» مقرشهید تابش را در جنگلهای بلوط بین بانه وسردشت روی سرش گذاشته بود.
-
قولی که یک رزمنده در شب عملیات «والفجر۸» گرفت
برای آخرین بار خیلی جدی گفت: «مواظب من باشید تا اونور آب بیاییم.» این بار از سید پرسیدیم:«سید حتما یک چیزی هست که این همه اصرار میکنی؟!» سید گفت: «میدونی دلیلش چیه؟ فقط خودتون بدونید،نمیخواهم کسی بدونه.» راستش من و شهید پیکاری خیلی نگران شدیم.