پایگاه خبری حیات - شهین مردانی؛ خانواده در جوامع غربی نیز روزگاری ستونِ پابرجای اخلاق و هویت اجتماعی بود؛ چهار ستونی که بر ازدواج، فرزند، خانه و پایداری استوار بود. اما سالهاست این بنای قدیمی و ترکخورده، در برابر چشمان خود غربیها در حال فروریختن است. آمارهای رسمی اتحادیه اروپا و سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) تصویری روشن اما تلخ ارائه میدهد: میزان ازدواج در اروپا طی پنج دهه گذشته بیش از نصف شده و نرخ طلاق تقریباً دو برابر شده است. همزمان، تمایل به بچهدار شدن به پایینترین نقطه تاریخ رسیده؛ تا جایی که فرزند در بسیاری از خانوادهها نه یک نیاز، بلکه «انتخابی لوکس و پرهزینه» تلقی میشود.
این تحولات تنها یک تغییر سبک زندگی نیست؛ نشانهای است از دگرگونی عمیق در سازهای که تمدن غربی بر آن بنا شده بود. امروز میلیونها نفر بدون ازدواج رسمی زیر یک سقف زندگی میکنند، شمار خانوادههای تکسرپرست در بسیاری از کشورهای اروپایی رکوردهای تازه ثبت کرده، و الگوی کلاسیک خانواده—پدر، مادر و فرزند—به تدریج از چهره جامعه محو میشود و جای خود را به ترکیبهایی شکنندهتر و ناپایدارتر میدهد.
پیامدهای این فروپاشی آرام، صرفاً خانوادگی یا فرهنگی نیست. اروپا با موجی از چالشهای اقتصادی، جمعیتی و روانی روبهرو شده است؛ چالشهایی که پیشبینیها نشان میدهد طی دهههای آینده شدت بیشتری خواهند گرفت. پیر شدن جمعیت، کاهش نیروی کار، فشار بر نظامهای بازنشستگی، افزایش تنهایی و بحرانهای روانی، تنها بخشی از این پیامدهاست.
در این گزارش، با تکیه بر دادههای رسمی اتحادیه اروپا، OECD و مراکز معتبر پژوهشی، وضعیت امروز خانواده در غرب را مرور میکنیم؛ از سقوط ازدواج و جهش طلاق گرفته تا بحران فرزندآوری و گسترش خانوادههای تکسرپرست. تصویری که پیش رو قرار میگیرد، بیش از آنکه یک تغییر اجتماعی باشد، یادآور آرامترین اما عمیقترین نوع فرسایش است: فرسایش ستونهایی که روزی بنیان جامعه غربی را سرپا نگه میداشت.
ازدواج در غرب؛ نهادی که از تبوتاب افتاده است
ازدواج در غرب دیگر آن جایگاه گذشته را ندارد. نهادی که زمانی مهمترین پایه خانواده بود، امروز در بیشتر کشورهای اروپایی رونق خود را از دست داده است. آمارهای رسمی نشان میدهد ازدواج در اروپا به پایینترین سطح تاریخ رسیده و نسل جوان دیگر تمایل چندانی به تشکیل خانواده ندارد.
بر اساس تازهترین گزارش یورواستات (Eurostat) درباره وضعیت ازدواج و طلاق در اتحادیه اروپا، در سال ۲۰۲۳ حدود ۱.۸ میلیون ازدواج در کشورهای عضو اتحادیه ثبت شده؛ این رقم به معنای ۴ ازدواج در هر هزار نفر جمعیت است. برای مقایسه، در سال ۱۹۶۴ این عدد ۸ ازدواج در هر هزار نفر بود؛ یعنی در طول شصت سال، نرخ ازدواج در اروپا تقریباً نصف شده است.
افزایش سن ازدواج نیز یکی دیگر از نشانههای تغییر سبک زندگی در غرب است. در فرانسه و آلمان، میانگین سن ازدواج زنان به حدود ۳۲ سال و مردان به ۳۵ سال رسیده؛ در کشورهای شمال اروپا نیز مانند سوئد و نروژ، این میانگین حتی از این هم بالاتر گزارش شده است.
کارشناسان سه عامل اصلی را دلیل کاهش ازدواج در اروپا میدانند.
نخست، بحران اقتصادی و اشتغال؛ هزینههای بالای زندگی و اجاره خانه باعث شده بسیاری از جوانان توانایی مالی برای ازدواج را نداشته باشند.
دوم، رواج فرهنگ فردگرایی و زندگی بدون تعهد. استقلال شخصی و آزادی از مسئولیت خانوادگی حالا در اروپا به نوعی ارزش اجتماعی تبدیل شده است. بسیاری از جوانان ترجیح میدهند بدون وابستگی رسمی، زندگی کنند و تجربههای مختلفی داشته باشند.
سوم، افزایش زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی است. در کشورهایی مانند فرانسه و هلند، همخانگی بدون ازدواج قانونی حالا پدیدهای عادی شده، همین موضوع باعث شده ازدواج دیگر یک ضرورت اجتماعی تلقی نشود.
کارشناسان اجتماعی میگویند این تغییر تنها یک انتخاب شخصی نیست، بلکه نشانهای از فروپاشی تدریجی ساختار سنتی خانواده در غرب است. به گفته جیووانی مانچی، جامعهشناس دانشگاه رم، «در اروپا ازدواج دیگر یک هدف نیست؛ بلکه فقط یک گزینه است. برخی آن را انتخاب میکنند و بسیاری دیگر نه. ازدواج از مرکز زندگی اجتماعی به حاشیه رفته است.»
وی میگوید در جامعهای که فردگرایی و مصرفگرایی بر ارزشهای خانوادگی غلبه دارد، ازدواج دیگر نشانه بلوغ و مسئولیت نیست، بلکه تصمیمی اختیاری و گاه موقتی است. به این ترتیب، نهاد ازدواج در غرب نه تنها از رونق افتاده، بلکه به آرامی جای خود را به نوعی زندگی بدون تعهد و بیثباتی خانوادگی داده است؛ روندی که به گفته تحلیلگران، میتواند بنیان اجتماعی غرب را با چالشی جدی روبهرو کند.
طلاق؛ جداییهای آرام و پیدرپی
در حالیکه ازدواج در غرب هر سال کمرنگتر میشود، طلاق در جهت مخالف حرکت میکند و رو به افزایش است. خانواده در اروپا دیگر آن پناه امن گذشته نیست؛ جایی که زوجها برای تمام عمر کنار هم بمانند. امروز در بسیاری از کشورهای اروپایی، از هر دو ازدواج، یکی به جدایی ختم میشود.
طبق گزارش رسمی یورواستات در سال ۲۰۲۳، حدود ۷۰۰ هزار طلاق در کشورهای عضو اتحادیه اروپا ثبت شده است؛ رقمی برابر با ۲ طلاق در هر هزار نفر جمعیت. این در حالی است که در سال ۱۹۶۴ این عدد فقط ۰.۸ در هر هزار نفر بود؛ یعنی میزان طلاق در اروپا در طول شش دهه بیش از دو برابر شده است.
در برخی کشورها، وضعیت حتی هشداردهندهتر است. در پرتغال، حدود ۶۰ درصد ازدواجها به طلاق میانجامد. در بلژیک این رقم ۵۸ درصد است و در فرانسه تقریباً از هر سه ازدواج، یکی به پایان میرسد.
جامعهشناسان میگویند افزایش طلاق در اروپا فقط یک تصمیم فردی نیست، بلکه بازتاب تغییر بزرگی در ارزشهای اجتماعی و فرهنگی قاره است. کارولین دوبوا، پژوهشگر خانواده در دانشگاه پاریس، میگوید: «در گذشته طلاق یک استثنا بود، اما امروز به یک راهحل معمول برای اختلافات تبدیل شده است. بسیاری از زوجها حتی پیش از ازدواج هم احتمال جدایی را در ذهن خود دارند.»
تحلیلها نشان میدهد چند عامل اصلی در این روند نقش دارد. نخست، فشارهای اقتصادی و افزایش هزینههای زندگی که اختلافات مالی را تشدید میکند. دوم، کاهش ارتباط عاطفی و ضعف مهارتهای گفتوگو در زندگی مدرن که روابط را شکنندهتر کرده است. سوم، فردگرایی افراطی که در آن رضایت فردی بر تعهد خانوادگی اولویت دارد. از سوی دیگر، باور به «پایداری خانواده» در بسیاری از جوامع غربی رنگ باخته است. طلاق دیگر قبح گذشته را ندارد و حتی نوعی «حق طبیعی» تلقی میشود. همین تغییر نگاه باعث شده جدایی از تصمیمی دشوار به انتخابی عادی بدل شود.
پیامدهای این وضعیت آشکار است؛ افزایش خانوادههای تکسرپرست، بیشتر شدن تعداد کودکانی که تنها با یکی از والدین زندگی میکنند، و کاهش اعتماد عمومی به نهاد ازدواج. کارشناسان هشدار میدهند اگر این روند ادامه یابد، پایههای فرهنگی و جمعیتی اروپا بیش از پیش تضعیف خواهد شد و بحران خانواده در غرب وارد مرحله تازهای میشود.
همزیستی بدون ازدواج؛ چهره تازه خانواده غربی
در بسیاری از کشورهای اروپایی، جوانان دیگر برای زندگی با شریک خود ازدواج نمیکنند. همزیستی بدون عقد رسمی، حالا تبدیل به چهره جدید خانواده غربی شده است. طبق آمار رسمی OECD و یورواستات، در کشورهای شمال اروپا مانند سوئد، نروژ و دانمارک بیش از ۷۰ درصد زوجهای زیر ۳۰ سال بدون ازدواج رسمی با یکدیگر زندگی میکنند. در فرانسه نیز بیش از ۶۰ درصد تولدها از والدینی است که ازدواج نکردهاند.
در نگاه جدید غربی، ازدواج دیگر آغاز زندگی نیست؛ فقط یکی از گزینههاست. بسیاری از زوجها حتی بعد از تولد فرزند، تصمیمی برای ازدواج نمیگیرند. کارشناسان اجتماعی هشدار میدهند که در چنین روابطی، تعهد کمتر و جدایی آسانتر است. نبود چارچوب قانونی و مسئولیت رسمی باعث شکنندگی این نوع زندگیها میشود.
در گزارش سال ۲۰۲۳ شبکه پژوهشی Population Europe آمده است که کودکان حاصل از این خانوادهها دو برابر بیشتر از سایر کودکان، تا پیش از ۱۵ سالگی شاهد جدایی والدین خود هستند.
فرزندآوری؛ رؤیایی لوکس و پرهزینه
در اروپا، بچهدار شدن دیگر آن معنای گذشته را ندارد؛ نه ضرورتی خانوادگی است و نه بخشی طبیعی از زندگی. امروز فرزندآوری برای بسیاری از خانوادهها به یک تصمیم لوکس و پرهزینه تبدیل شده است؛ تصمیمی که میلیونها زوج ترجیح میدهند از آن صرفنظر کنند. بر اساس گزارش رسمی OECD در سال ۲۰۲۴، میانگین نرخ باروری در کشورهای توسعهیافته به ۱.۵ فرزند برای هر زن رسیده است؛ رقمی که در سال ۱۹۶۰، ۳.۳ فرزند بود. این سقوط چشمگیر، اروپا را در آستانه یک بحران جمعیتی جدی قرار داده است.
در میان کشورهای اروپایی، وضعیت حتی نگرانکنندهتر است. آلمان با نرخ ۱.۳، ایتالیا و اسپانیا هر دو با ۱.۲، و فرانسه با ۱.۷ فرزند برای هر زن در پایینترین سطوح تاریخی خود قرار دارند. یک پژوهش منتشرشده در پایگاه ResearchGate نیز نشان میدهد حدود ۲۵ درصد زنان در جنوب اروپا تا پایان دوران باروری، هیچ فرزندی ندارند؛ آماری که تا چند دهه پیش غیرقابل تصور بود.
دلایل این عقبنشینی روشن است. هزینه سرسامآور زندگی و تربیت کودک، نگرانی از آینده شغلی، نبود امنیت مسکن، و سبک زندگی فردگرایانه، خانوادههای اروپایی را از فکر داشتن فرزند دور کرده است. در فرهنگ امروز غرب، «آزادی شخصی» به ارزش مسلط تبدیل شده و جای «مسئولیت والدینی» را گرفته است.
پیامد این روند، تنها کاهش موالید نیست؛ اروپا به سرعت پیر میشود و نیروی کار آن رو به کاهش است. بسیاری از کشورهای اروپایی برای حفظ اقتصاد خود ناچار به جذب مهاجر شدهاند؛ راهحلی که هرچند خلأ نیروی کار را جبران میکند، اما خود مجموعهای از چالشهای فرهنگی و اجتماعی به همراه دارد.
فرزندآوری در غرب امروز نه بخشی از آینده خانواده، بلکه انتخابی دشوار و پرهزینه است؛ انتخابی که هر سال از تعداد کسانی که به سمت آن میروند کاسته میشود.
خانوادههای تکسرپرست؛ روی دیگر سکه طلاق
با افزایش طلاق، خانوادههای تکسرپرست در اروپا به یکی از واقعیتهای پررنگ اجتماعی تبدیل شدهاند؛ خانوادههایی که بیشترشان در مرز فقر زندگی میکنند. طبق گزارش یورواستات در سال ۲۰۲۳، حدود ۱۴ درصد خانوادههای دارای فرزند در اتحادیه اروپا فقط با یک والد زندگی میکنند. در کشورهای شمال اروپا، این رقم به ۲۰ درصد میرسد.
پژوهشی در مجله علمی Demographic Research در همان سال نشان داد که ۴۴ درصد خانوادههای تکسرپرست در اروپا در معرض خطر فقر یا محرومیت اجتماعی هستند. فرزندان این خانوادهها بیشتر از دیگران با مشکلات روانی، افت تحصیلی و احساس ناامنی روبهرو میشوند. کارشناسان میگویند نبود یکی از والدین، هم از نظر اقتصادی و هم عاطفی، بر رشد کودک تأثیر مستقیم دارد.

خانوادههای بدون فرزند؛ «انتخابی» که هنجار میشود
تا همین بیست سال پیش، نداشتن فرزند در کشورهای غربی یک تصمیم غیرمعمول بود؛ اما امروز برای میلیونها زوج جوان به انتخابی رایج و حتی پذیرفتهشده تبدیل شده است.بر اساس دادههای «مؤسسه جمعیتی اروپا»، در میان زنان متولد دهه ۱۹۸۰، ۲۷ درصد در ایتالیا، ۲۲ درصد در آلمان و حدود ۲۰ درصد در انگلیس تاکنون هیچ فرزندی نداشتهاند. این ارقام نشان میدهد سبک زندگی بدون فرزند در برخی از پیشرفتهترین کشورهای اروپا به شکل جدی در حال افزایش است.
دلایل این تغییر گسترده، متنوع و چندلایه است؛ از نگرانیهای اقتصادی و هزینههای بالای بزرگ کردن کودک تا دغدغههای محیطزیستی و تمایل به داشتن زندگی آزاد، بدون وابستگی و مسئولیتهای طولانیمدت. جنبش «بیفرزند به انتخاب خود» یا Childfree by choice اکنون در غرب چنان گسترش یافته که به یک جریان فرهنگی تبدیل شده است.
در شبکههای اجتماعی و حتی برخی رسانههای غربی، زندگی بدون فرزند گاهی نشانه آگاهی، پیشرفت فردی و آزادی معرفی میشود. اما واقعیت این است که پیامدهای این انتخاب، به کاهش جمعیت جوان و کاهش پویایی ساختار خانوادهها منجر شده و آینده جمعیتی بسیاری از کشورها را با چالش روبهرو کرده است.
دلایل کلان این فروپاشی آرام
کاهش ازدواج و افت شدید فرزندآوری در غرب فقط یک موضوع خانوادگی نیست؛ ریشه آن را باید در تغییرات عمیق اقتصادی و فرهنگی جستوجو کرد. در بخش اقتصادی، هزینه بالای زندگی و جهش قیمت مسکن، فشار سنگینی بر جوانان وارد کرده است. شغلهای موقت و قراردادهای کوتاهمدت، امنیت شغلی را از نسل جدید گرفته و آینده را برای آنها مبهم کرده است. به همین دلیل بسیاری از زوجهای جوان ترجیح میدهند سالها بدون ازدواج رسمی کنار هم زندگی کنند، تا شاید از نظر مالی به حد قابلقبولی برسند.
در بعد فرهنگی نیز تحول بزرگی رخ داده است. فردگرایی که امروز در جوامع غربی ارزش غالب است، جای مسئولیت جمعی و خانوادگی را گرفته است. ازدواج، که زمانی نشانه بلوغ، ثبات و آغاز یک زندگی مشترک بود، حالا برای بخشی از جامعه قیدی غیرضروری به شمار میآید. در همین فضای فکری، نگاه به فرزند نیز تغییر کرده است. فرزند در گذشته ادامه نسل محسوب میشد؛ اما امروز در فرهنگ عمومی غرب، بیشتر به عنوان تعهدی سنگین، پرهزینه و محدودکننده آزادی فردی دیده میشود.
مجموعه این عوامل موجب شده ساختار خانواده در غرب آرامآرام شکل سنتی خود را از دست بدهد و در مسیر فروپاشی تدریجی قرار گیرد؛ فروپاشیای که نشانههای آن در زندگی روزمره مردم اروپا آشکار است.
پیامدهای اجتماعی و جمعیتی
کاهش ازدواج و افت فرزندآوری در اروپا تنها شکل خانواده را دگرگون نکرده، بلکه پیامدهای گستردهای برای اقتصاد و آینده جمعیتی این قاره بهجا گذاشته است. بر اساس برآوردهای رسمی اتحادیه اروپا، تا سال ۲۰۵۰ بیش از یکسوم جمعیت اروپا بالای ۶۵ سال خواهد بود. این یعنی کاهش جدی نیروی کار و افزایش فشار بر سیستمهای بازنشستگی و خدمات اجتماعی. نسبت جمعیت شاغل به بازنشسته در بسیاری از کشورها به پایینترین سطح تاریخی میرسد و دولتها با چالشی سنگین برای تأمین هزینههای بازنشستگی روبهرو خواهند شد.
به دنبال این وضعیت، کشورهای اروپایی برای جبران کمبود نیروی کار، بهطور گسترده به افزایش مهاجرت روی آوردهاند. اگرچه این سیاست در کوتاهمدت نیاز اقتصادی را تأمین میکند، اما پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و امنیتی خاص خودش را دارد و در برخی کشورها به تنشهای اجتماعی دامن زده است.
از سوی دیگر، سستی پیوندهای خانوادگی و افزایش زندگیهای فردی، به رشد تنهایی، افسردگی و بحرانهای روانی در جامعه منجر شده است. گزارشهای اجتماعی نشان میدهد سرمایه اجتماعی در بسیاری از جوامع غربی در حال فرسایش و روابط انسانی نسبت به گذشته ضعیفتر شده است.
به این ترتیب، بحران جمعیت و تضعیف نهاد خانواده در اروپا فقط یک موضوع خانوادگی نیست؛ مسئلهای است که آینده اقتصادی، فرهنگی و حتی امنیتی این قاره را تحت تأثیر قرار میدهد.

غرب در جستوجوی خانوادهای که دیگر نیست
خانواده در غرب، امروز بیش از هر زمان دیگری با بحران هویت روبهرو است. نهاد ازدواج در اروپا آرامآرام از محور زندگی اجتماعی کنار رفته، طلاق به پدیدهای روزمره تبدیل شده و فرزندآوری دیگر وظیفهای عمومی یا طبیعی به شمار نمیرود. خانه هنوز هست، اما خانواده در بسیاری از موارد، تنها یک واژه است.
بر اساس دادههای یورواستات (Eurostat)، طی شصت سال گذشته، نرخ ازدواج در اتحادیه اروپا از ۸ ازدواج در هر هزار نفر به حدود ۴ کاهش یافته، در حالی که نرخ طلاق از ۰.۸ به ۲ در هر هزار نفر رسیده است. این ارقام به روشنی نشان میدهد که در ساختار اجتماعی غرب، خانواده دیگر آن ستون پایدار گذشته نیست.
در این میان، رشد زندگیهای بدون ازدواج، بیفرزندی آگاهانه و خانوادههای تکسرپرست، تصویری تازه و البته شکننده از جامعه غربی ساخته است. پژوهشهای منتشرشده در پایگاههای OECD Family Database و Population Europe نشان میدهد که بیش از نیمی از جوانان اروپایی ازدواج را ضرورتی برای زندگی مشترک نمیدانند. این یعنی خانواده در ذهن نسل جدید، دیگر با تعهد و تداوم تعریف نمیشود، بلکه با تجربه و انتخاب شخصی گره خورده است.
«جیووانی مانچی»، استاد جامعهشناسی خانواده در دانشگاه رم، در گفتوگو با مجله European Family Studies میگوید: «اروپا شاهد انتقال از خانواده سنتی به خانواده قراردادی است. روابط انسانی به جای تعهد، بر پایه رضایت لحظهای شکل میگیرد. این تغییر، آرام اما عمیق است.»
پیامدهای این روند تنها در آمار ازدواج یا فرزندآوری خلاصه نمیشود. به گفته کارشناسان، این دگرگونی بنیانهای فرهنگی و حتی اقتصادی غرب را هم درگیر کرده است. جمعیت پیر، کاهش نیروی کار، فشار بر نظام بازنشستگی، و وابستگی روزافزون به مهاجران، بخشی از نتایج مستقیم این تحولات است.
اما شاید مهمتر از همه، فروپاشی سرمایه اجتماعی باشد. خانواده در طول تاریخ، اولین مدرسه اعتماد، مسئولیت و عشق بوده است. با تضعیف این نهاد، پیوندهای انسانی نیز سرد و شکننده شدهاند. آمارهای اتحادیه اروپا در سال ۲۰۲۴ نشان میدهد که بیش از ۳۰ درصد شهروندان اروپایی احساس «تنهایی مداوم» دارند؛ پدیدهای که سازمان جهانی بهداشت آن را «بیماری قرن» نامیده است. در انگلیس حتی وزارتخانهای با عنوان «وزارت تنهایی» (Ministry of Loneliness) ایجاد شد تا برای مقابله با این بحران برنامهریزی کند. کارشناسان معتقدند یکی از ریشههای اصلی این احساس، از بین رفتن شبکه حمایتی خانواده است؛ خانوادهای که زمانی پناهگاه طبیعی انسان در برابر سختیهای زندگی بود.
در همین حال، سیاستگذاران اروپایی سالهاست با برنامههای مختلف در پی احیای خانوادهاند. دولتهای فرانسه، مجارستان و لهستان با پرداخت یارانه، مرخصی طولانی زایمان و حمایت از مادران، تلاش کردهاند نرخ تولد را بالا ببرند. با این حال، طبق گزارش OECD در ژوئن ۲۰۲۴، این سیاستها تنها توانستهاند در بهترین حالت، نرخ باروری را ۰.۱ تا ۰.۲ واحد افزایش دهند؛ تغییری اندک در برابر روندی که ریشه در فرهنگ دارد.
«کاترینا هافمن»، استاد جمعیتشناسی دانشگاه وین، در گفتوگویی تحلیلی میگوید: «ما با یک بحران فرهنگی روبهرو هستیم، نه فقط اقتصادی. حتی اگر دولتها پول بدهند، تا زمانی که مردم ازدواج و فرزند را ارزش ندانند، هیچ برنامهای موفق نخواهد شد.»
تحلیلگران غربی نیز بر این باورند که تمدن مدرن با تأکید بر فردگرایی و لذت آنی، آرامآرام از درون تهی شده است. جامعهای که در آن هر کس مسئول شادی خود است، اما کمتر کسی مسئول دیگری. در چنین فضایی، خانواده به یک قرارداد موقتی بدل میشود، نه یک پیوند ماندگار.
برخی ناظران از این وضعیت با عنوان «فروپاشی نرم خانواده در غرب» یاد میکنند؛ فروپاشیای که نه با جنگ و انقلاب، بلکه با تغییر آرام ارزشها و باورها آغاز شد. در نگاه این منتقدان، وقتی جامعهای ارزش «من» را بالاتر از «ما» قرار دهد، خانواده نخستین قربانی خواهد بود.
با این حال، هنوز هم در میان مردم اروپا، صداهایی وجود دارد که خواهان بازگشت به ریشهها هستند. جنبشهای کوچک خانوادگی، کلیساهای محلی و حتی برخی سیاستمداران از «بازسازی خانواده» سخن میگویند. اما واقعیت این است که در جامعهای که همهچیز به انتخاب فردی و خواست لحظهای سپرده شده، بازسازی خانواده کاری دشوار است.
در نهایت آنچه عیان است این است که خانواده در غرب، دیگر آن نهادی نیست که نسلهای گذشته میشناختند. این نهاد حالا در حال بازتعریف است؛ خانوادهای کوچکتر، دیرتر تشکیلشده، کمفرزند یا بیفرزند، و گاه بدون ازدواج.
غرب امروز، خانواده را هنوز دارد، اما دیگر از آن گرما، پایداری و معنای عمیق گذشته خبری نیست. ساختمانی مانده بر جای، با دیوارهایی ترکخورده و پایههایی سست. فروپاشیای آرام، اما واقعی.
انتهای پیام/
نظر شما