کد خبر 282524
۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۹

حیات گزارش می‌دهد

چرخه خون و طلا در سودان/ نقاب مدرنیته افتاد؛ خشونت آشکار شد!

چرخه خون و طلا در سودان/ نقاب مدرنیته افتاد؛ خشونت آشکار شد!

سودان که روزگاری از آن به‌عنوان کشوری باثبات در آفریقا یاد می‌شد، اکنون درگیر یکی از خونین‌ترین جنگ‌های داخلی معاصر است. در حالی که درگیری‌ها با شعار آزادی و دموکراسی آغاز شد، امروز میدان نفوذ و منافع قدرت‌های خارجی شده است. ایالات متحده، اسرائیل و امارات متحده عربی نقش‌های پنهان و آشکار در این بحران دارند و مردم سودان قربانی اصلی این بازی‌های قدرت هستند.

پایگاه خبری حیات – شهین مردانی؛ سودان، کشوری که بیش از دو سال است درگیر جنگ داخلی میان نیروهای مسلح رسمی (SAF) و شبه‌نظامیان Rapid Support Forces (RSF) است، امروز فراتر از قربانی منازعات داخلی، به صحنه رقابت و منافع قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل شده است.

در پشت پرده این بحران، کشورهایی مانند ایالات متحده، امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی با اهداف سیاسی، امنیتی و اقتصادی فعالانه نقش ایفا می‌کنند؛ در حالی که سودان روزگاری به‌عنوان نمونه‌ای از توسعه، مدرنیته و پیشرفت حقوق زنان مطرح بود. این تضاد آشکار میان گذشته‌ای پرامید و وضعیت فعلی بحرانی، عمق پیچیدگی بحران و تأثیر فشارهای خارجی بر سرنوشت داخلی سودان را به خوبی نشان می‌دهد. علاوه بر این، منازعه جاری موجب فروپاشی نهادهای دولتی، بحران اقتصادی و بی‌ثباتی اجتماعی گسترده شده؛ از اختلال در خدمات عمومی گرفته تا افزایش فقر و آوارگی داخلی. حضور قدرت‌های خارجی در این کشاکش نه تنها پیچیدگی‌ها را افزایش داده، بلکه چشم‌انداز راه‌حل‌های مستقل و بومی برای پایان دادن به بحران را نیز تیره کرده است. در چنین شرایطی، بررسی ابعاد پنهان مداخله خارجی و نقش بازیگران اصلی در تداوم جنگ، کلید درک واقعیت امروز سودان و مسیر پیش‌روی این کشور بحران‌زده است.

سودان، قربانی پروژه بی‌ثبات‌سازی

سودان، کشوری با سابقه تاریخی و فرهنگی که روزی از آن به‌عنوان نماد ثبات در شمال آفریقا یاد می‌شد، اکنون صحنه جنگ داخلی و بحران انسانی گسترده است. این بحران ریشه در درگیری میان نیروهای مسلح رسمی سودان (SAF) و شبه‌نظامیان Rapid Support Forces (RSF) دارد که از آوریل ۲۰۲۳ آغاز شد و تاکنون صدها هزار کشته و بیش از ۱۳ میلیون آواره بر جای گذاشته است. در ظاهر، این جنگ داخلی میان دو نیروی سودانی است، اما واقعیت فراتر از آن است. ایالات متحده، اسرائیل و امارات، هر یک با اهداف اقتصادی، امنیتی و ژئوپلتیکی، نقش‌های متفاوت و اثرگذاری در بحران دارند.

چرخه خون و طلا در سودان/ نقاب مدرنیته افتاد؛ خشونت آشکار شد!

نقش ایالات متحده: سیاست دوگانه در سایه تحریم و سکوت

در ژانویه ۲۰۲۵، ایالات متحده با صدور بیانیه‌ای رسمی اعلام کرد که نیروهای موسوم به «پشتیبانی سریع» (RSF) در سودان مرتکب جنایت نسل‌کشی شده‌اند. واشنگتن همزمان نام فرمانده این گروه، «محمد حمدان دقلو» معروف به «همدتی»، و شبکه‌ای از شرکت‌های وابسته به او را در فهرست تحریم‌های خود قرار داد. این اقدام در ظاهر نشانه‌ای از توجه آمریکا به بحران انسانی سودان و تلاش برای فشار بر عاملان خشونت تلقی شد، اما در واقع تنها بخشی از سیاست دوگانه واشنگتن در قبال این کشور بود.

تحلیلگران بین‌المللی و رسانه‌های منطقه‌ای از جمله Al Jazeera و Middle East Eye تأکید دارند که سیاست آمریکا در سودان میان شعار و عمل گرفتار شده است. در حالی که دولت واشنگتن با ژست حقوق بشری از جنایات RSF ابراز نگرانی می‌کند، عملاً در برابر حمایت مالی و تسلیحاتی متحدانش در خلیج فارس از همین گروه‌ها سکوت کرده است. گزارش‌های میدانی نشان می‌دهد که پروازهای حامل تجهیزات نظامی و کمک‌های لجستیکی از برخی کشورهای عربی به مناطق تحت کنترل RSF همچنان ادامه دارد؛ موضوعی که بدون اطلاع یا چشم‌پوشی واشنگتن نمی‌تواند رخ دهد.

این دوگانگی آشکار، نتیجه تمایل آمریکا به حفظ روابط استراتژیک با متحدان منطقه‌ای مانند امارات و عربستان سعودی است؛ کشورهایی که نقش پررنگی در اقتصاد انرژی و امنیت خاورمیانه دارند. در واقع، واشنگتن تلاش کرده است در ظاهر مدافع دموکراسی و حقوق بشر در سودان باشد، اما در عمل منافع سیاسی و اقتصادی خود را بر اصول اخلاقی مقدم بدارد. همین تناقض باعث شده سیاست آمریکا نه تنها تأثیری در مهار بحران نداشته باشد، بلکه به تداوم درگیری و تشدید وضعیت انسانی در سودان نیز دامن بزند.

طبق داده‌های Vision of Humanity (2025)، در طول یک سال گذشته، بیش از ۹ میلیون نفر در سودان آواره و نزدیک به ۲۰ هزار غیرنظامی در درگیری‌های مستقیم جان باخته‌اند؛ آماری که در سایه سکوت و بی‌عملی جامعه جهانی، هر روز رو به افزایش است. با وجود این، واشنگتن به جای اتخاذ موضع قاطع علیه حامیان جنگ، به صدور بیانیه‌های تکراری و تحریم‌های نمادین بسنده کرده است.

تجربه سودان بار دیگر نشان داد که سیاست‌های دوگانه آمریکا در منطقه، بیش از آنکه در خدمت صلح و ثبات باشد، به ابزاری برای نمایش تبلیغاتی و حفظ منافع ژئوپلیتیکی تبدیل شده است. در واقع، زمانی که اراده‌ای واقعی برای جلوگیری از مداخله خارجی و قطع جریان مالی گروه‌های مسلح وجود نداشته باشد، هیچ تحریم یا بیانیه‌ای نمی‌تواند جلوی چرخه خشونت را بگیرد.

نقش اسرائیل: حضور پنهان در سایه هم‌پیمانان منطقه‌ای

در حالی که توجه جهانی بر درگیری میان نیروهای مسلح سودان و شبه‌نظامیان موسوم به نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) متمرکز است، نقش پنهان اسرائیل در این بحران کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با وجود نداشتن حضور رسمی یا نظامی در سودان، شواهد متعدد نشان می‌دهد که تل‌آویو از طریق همکاری امنیتی با امارات و برخی دولت‌های آفریقایی، نقشی غیرمستقیم اما مؤثر در روند جنگ داخلی سودان ایفا می‌کند.

براساس گزارش‌های منتشرشده از سوی Press TV و Middle East Monitor، منابع میدانی در دارفور و شهر الفاشر اعلام کرده‌اند که عملیات‌های نظامی RSF با پشتیبانی لجستیکی و امنیتی امارات و هماهنگی اطلاعاتی میان ابوظبی و تل‌آویو انجام می‌شود. به گفته تحلیلگران سودانی، بخشی از تاکتیک‌های میدانی و شیوه‌های حملات شهری RSF شباهت زیادی به الگوهای نظامی اسرائیل در جنگ‌های اخیر غزه دارد؛ از جمله تعیین مناطق غیرنظامی به‌عنوان «منطقه نظامی» و استفاده از حملات هوایی و توپخانه‌ای سنگین برای پیشروی زمینی. این روش‌ها موجب تخریب گسترده زیرساخت‌ها و آوارگی هزاران خانواده سودانی شده است.

هرچند تاکنون اسناد مستقیمی از فروش سلاح توسط اسرائیل به RSF منتشر نشده است، اما گزارش‌های نهادهای امنیتی آفریقایی حاکی از آن است که برخی کارشناسان نظامی سابق اسرائیلی، از طریق شرکت‌های امنیتی خصوصی وابسته به امارات، مشاوره و آموزش‌های تاکتیکی به نیروهای RSF ارائه کرده‌اند. در واقع، نقش اسرائیل در بحران سودان بیش از آنکه نظامی آشکار باشد، امنیتی، اطلاعاتی و غیرمستقیم است؛ الگویی که پیش‌تر نیز در برخی مناطق آفریقا مانند اتیوپی و اریتره مشاهده شده است.

تحلیلگران منطقه‌ای معتقدند که حضور غیرعلنی اسرائیل در سودان، اهدافی فراتر از همکاری امنیتی دارد. تل‌آویو به دنبال نفوذ در شاخ آفریقا و کنترل مسیرهای تجاری دریای سرخ است؛ مسیری که از اهمیت استراتژیک بالایی برای تجارت جهانی و امنیت رژیم صهیونیستی برخوردار است. در همین چارچوب، سودان به یکی از حلقه‌های نفوذ تل‌آویو در آفریقا تبدیل شده؛ نفوذی که در ظاهر با شعار همکاری اقتصادی و صلح، اما در واقع با هدف تضعیف دولت مرکزی و گسترش محور نفوذ اسرائیل در شرق آفریقا دنبال می‌شود.

در نهایت، آنچه در میدان سودان جریان دارد، تنها یک درگیری داخلی نیست؛ بلکه صحنه‌ای از رقابت پنهان میان قدرت‌هایی است که با ابزارهای امنیتی و اقتصادی، سرنوشت ملت‌ها را در مسیر منافع خود رقم می‌زنند. نقش پنهان و حساب‌شده اسرائیل در این میان، نشان می‌دهد که سیاست‌های تل‌آویو در قاره آفریقا، همچنان بر پایه نفوذ غیرمستقیم، همکاری با بازیگران نیابتی و بهره‌برداری از بی‌ثباتی کشورها استوار است.

امارات متحده عربی؛ از ویترین متمدن تا پشت صحنه خون

در سال‌های اخیر، امارات متحده عربی کوشیده است چهره‌ای درخشان از خود در جهان به نمایش بگذارد؛ برج‌های سربه‌فلک‌کشیده دبی، نمایشگاه اکسپو، جشنواره‌های فرهنگی و میزبانی رویدادهای بین‌المللی، همگی برای القای تصویری از کشوری مدرن، امن و پیشرو در توسعه و حقوق زنان طراحی شده‌اند. اما در ورای این تصویر بزک‌کرده، واقعیتی تاریک و پنهان در جریان است؛ واقعیتی که بحران سودان آن را به‌روشنی برملا کرده است.

در سال ۲۰۲۵، دولت قانونی سودان با طرح شکایتی رسمی در دیوان بین‌المللی دادگستری، امارات را به حمایت مالی و تسلیحاتی از شبه‌نظامیان نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) متهم کرد. طبق گزارش رویترز و Middle East Eye، پروازهای متعددی از پایگاه هوایی «الظفره» در خاک امارات به سمت سودان انجام شده که حامل محموله‌های نظامی و مهمات بوده‌اند. این پروازها در حالی صورت گرفته که سودان همچنان تحت تحریم تسلیحاتی شورای امنیت سازمان ملل قرار دارد؛ اقدامی که آشکارا نقض تعهدات بین‌المللی و مصداق مشارکت مستقیم در تداوم جنگ محسوب می‌شود.

از سوی دیگر، ابوظبی نقشی کلیدی در چرخه مالی و اقتصادی جنگ سودان ایفا می‌کند. براساس یافته‌های کمیته کارشناسان سازمان ملل درباره سودان (UN Panel of Experts, 2024) و گزارش Global Witness (2024)، طلای استخراج‌شده از مناطق دارفور و جبل عامر که در اختیار نیروهای RSF قرار دارد، به‌صورت قاچاق و از طریق شبکه‌های غیررسمی به بازارهای دبی منتقل می‌شود. این طلاها در مراکز تجاری ابوظبی به ارز تبدیل شده و با همان پول، تسلیحات و تجهیزات نظامی خریداری و مجدداً به سودان بازگردانده می‌شود. به این ترتیب، امارات نه‌تنها تأمین‌کننده منابع مالی RSF بلکه حلقه اصلی در تداوم خشونت و تخریب ساختار ملی سودان است.

در نتیجه، پشت ویترین درخشان دبی و شعارهای پر زرق‌وبرق درباره توسعه، مدرنیته و انسان‌دوستی، واقعیتی تلخ از جنگ، تجارت خون و منافع سیاسی پنهان قرار دارد. بحران سودان چهره واقعی سیاست خارجی امارات را آشکار کرده است؛ کشوری که در ظاهر از صلح و ثبات سخن می‌گوید، اما در عمل یکی از معماران اصلی ناامنی، بی‌ثباتی و فاجعه انسانی در منطقه محسوب می‌شود.

مردم سودان؛ قربانیان فراموش‌شده سیاست قدرت‌ها

مردم سودان، از دیرباز در معرض بحران‌های سیاسی و نظامی قرار داشته‌اند، اما بحران کنونی به وضوح بزرگ‌ترین تراژدی انسانی قرن اخیر این کشور را رقم زده است. در مناطق الفاشر و دارفور، درگیری‌ها میان نیروهای RSF و ارتش دولتی موجب کشته شدن هزاران غیرنظامی و آواره شدن صدها هزار نفر شده است. طبق گزارش‌های Human Rights Watch و شاخص جهانی صلح (Vision of Humanity 2024)، این مناطق شاهد تخریب گسترده زیرساخت‌ها، از جمله بیمارستان‌ها، مدارس و شبکه‌های آب و برق بوده‌اند که زندگی روزمره مردم را به شدت مختل کرده است.

کودکان، زنان و سالمندان بیشترین آسیب را دیده‌اند؛ کودکان با سوءتغذیه و بیماری‌های قابل پیشگیری دست و پنجه نرم می‌کنند و زنان و دختران به طور مستمر در معرض خشونت، تجاوز و سوءرفتار قرار دارند. وضعیت فاجعه‌بار اردوگاه‌های پناهندگان و مناطق تحت محاصره، به وضوح نشان می‌دهد که مردم سودان نه تنها قربانی جنگ داخلی، بلکه قربانی سیاست‌های قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای هستند که منافع خود را بر جان و امنیت غیرنظامیان ترجیح داده‌اند.

با وجود شدت این فجایع، واکنش جامعه جهانی بسیار محدود و ناکافی بوده است. رسانه‌های غربی که در دوران انقلاب زنان سودان، تصاویر اعتراض‌های خیابانی و شور آزادی را برجسته می‌کردند، اکنون در برابر موج نسل‌کشی و آوارگی گسترده سکوت کرده‌اند. این سکوت و کم‌توجهی نشان می‌دهد که مردم سودان، به رغم نقش برجسته آن‌ها در تلاش برای دموکراسی و آزادی، به قربانیان فراموش‌شده سیاست‌های قدرت‌ها تبدیل شده‌اند.

Fueled by Impunity: The Urgency of Accountability to End the War in Sudan -  The Tahrir Institute for Middle East Policy

سکوت جهانی و رسانه‌ای؛ وقتی سودان در حاشیه منافع قرار گرفت

بی‌توجهی جامعه جهانی به بحران سودان، تصادفی یا ناشی از کم‌خبری نیست؛ بلکه بازتابی از اولویت‌های سیاسی و اقتصادی قدرت‌های بزرگ است. رسانه‌های غربی، که در مقاطع خاص از تحولات سودان به عنوان ابزاری برای تبلیغ «ارزش‌های دموکراتیک» استفاده می‌کردند، اکنون با فروپاشی نظم سیاسی و وقوع فجایع انسانی، سکوت پیشه کرده‌اند. علت این سکوت را باید در دو عامل جست‌وجو کرد: نخست، حضور مستقیم و غیرمستقیم برخی کشورهای غربی و متحدان منطقه‌ای آن‌ها در پشتیبانی از نیروهای مسلح و جریان‌های درگیر در جنگ؛ و دوم، نبود منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی فوری که بتواند سودان را در اولویت رسانه‌ها و افکار عمومی قرار دهد.

گزارش مؤسسه International Crisis Group (2024) تأکید می‌کند که بسیاری از نهادهای بین‌المللی و رسانه‌های جهانی، با وجود اطلاع از ابعاد فاجعه انسانی در دارفور و خارطوم، از پوشش گسترده آن خودداری کرده‌اند تا روابط سیاسی و اقتصادی خود با دولت‌های حامی طرف‌های درگیر، به‌ویژه امارات و برخی کشورهای غربی، آسیب نبیند. در همین حال، شورای امنیت سازمان ملل به دلیل اختلاف منافع میان اعضای دائم، در صدور قطعنامه‌های الزام‌آور برای توقف درگیری ناکام مانده است.

نتیجه این وضعیت، شکل‌گیری یک سکوت سازمان‌یافته در برابر یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های انسانی آفریقاست. مردم سودان امروز نه تنها قربانی جنگ و فقر، بلکه قربانی بی‌تفاوتی جهانی و رسانه‌ای هستند؛ بی‌تفاوتی‌ای که به قدرت‌های منطقه‌ای و بازیگران نظامی اجازه داده تا در سایه آن، پروژه‌های نفوذ و تجزیه سودان را پیش ببرند. در واقع، سکوت رسانه‌ها و انفعال نهادهای بین‌المللی، به نوعی تداوم همان مداخلاتی است که از ابتدا بذر این بحران را کاشت.

انقلاب زنان سودان؛ از نماد آزادی تا دروازه فروپاشی

در سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، خیابان‌های خارطوم، ام درمان و عطبره شاهد حضور گسترده زنان سودانی بود؛ زنانی که با لباس‌های سفید سنتی، نماد پاکی، صلح و هویت ملی، به میدان آمدند و در برابر حکومت سی‌ساله عمرالبشیر شعار «آزادی، صلح و عدالت» سر دادند. در آن روزها، زنان نه در حاشیه، بلکه در خط مقدم اعتراضات ایستاده بودند. تصاویر زنان جوانی که بر بالای خودروها شعار می‌دادند یا با دستان خالی مقابل تانک‌ها ایستادگی می‌کردند، به سرعت در شبکه‌های جهانی پخش و به نماد موجی تازه از امید در جهان عرب و آفریقا تبدیل شد.

رسانه‌های غربی با برجسته‌سازی این حضور، از آن به عنوان «انقلاب زنان» یاد کردند و آن را نشانه‌ای از پیشرفت اجتماعی و بیداری سیاسی در سودان دانستند. نشریاتی مانند BBC، The Guardian و Al Jazeera English گزارش‌هایی با محوریت نقش زنان در تغییر سیاسی منتشر کردند و تلاش داشتند چهره‌ای مدرن و اصلاح‌طلب از جامعه سودان ترسیم کنند. اما در پشت این روایت رسانه‌ای، واقعیتی تلخ و پیچیده پنهان بود؛ واقعیتی که نشان می‌داد زنان انقلابی، در حال تبدیل شدن به ابزار تبلیغاتی و سیاسی برای پروژه‌های نفوذ خارجی هستند.

با سقوط عمرالبشیر در آوریل ۲۰۱۹، کشور وارد مرحله‌ای بحرانی شد. شورای نظامی انتقالی قدرت را در دست گرفت و جریان‌های مدنی، که بسیاری از آن‌ها مورد حمایت کشورهای غربی بودند، برای سهم‌خواهی از قدرت وارد میدان شدند. نتیجه این کشمکش، حذف تدریجی نیروهای مستقل و انقلابی از ساختار سیاسی کشور بود. زنان که در جریان اعتراضات نقشی محوری داشتند، در فرآیند تصمیم‌گیری سیاسی کنار زده شدند. بسیاری از فعالان زن بازداشت یا مجبور به مهاجرت شدند و برخی دیگر در درگیری‌های مسلحانه پس از کودتای ۲۰۲۱ هدف خشونت و آزار قرار گرفتند.

براساس گزارش‌های Human Rights Watch (2024) و UNHCR (2025)، بیش از ۶۵ درصد از زنان فعال در انقلاب ۲۰۱۹ یا کشور را ترک کرده‌اند یا در اردوگاه‌های پناهندگان در چاد و سودان جنوبی زندگی می‌کنند. همچنین گزارش سازمان ملل حاکی است که تنها در سال ۲۰۲۴، بیش از ۴۰ هزار زن و دختر در مناطق درگیری مورد خشونت جنسی یا آزار قرار گرفته‌اند.

انقلاب زنان سودان که در ابتدا نمادی از مقاومت، آگاهی اجتماعی و امید به آینده‌ای دموکراتیک بود، امروز در میان آوارگی، فقر و جنگ داخلی دفن شده است. جریان‌هایی که از بیرون با شعار «دموکراسی و برابری جنسیتی» از این جنبش حمایت می‌کردند، در عمل زمینه نفوذ سیاسی و شکاف اجتماعی را در سودان گسترش دادند. نتیجه، نه آزادی و توسعه، بلکه فروپاشی نظم ملی و بحران انسانی گسترده بود.

در حقیقت، «انقلاب زنان» سودان به آینه‌ای از سیاست دوگانه غرب در قبال ملت‌های مستقل تبدیل شد؛ جایی که شعار آزادی، در عمل پوششی برای بی‌ثبات‌سازی، مداخله و بهره‌برداری از منابع یک کشور شد. امروز، زنان سودانی که زمانی صدای تغییر بودند، قربانی سکوت همان رسانه‌هایی هستند که دیروز از آن‌ها به عنوان قهرمانان دموکراسی یاد می‌کردند.

Refugee families set up their shelter.

پروژه تضعیف ساختار ملی سودان: از فروپاشی دولت تا بحران همه‌جانبه

با سقوط دولت مرکزی سودان، گروه موسوم به نیروهای حمایت سریع (RSF) توانستند با حمایت آشکار و پنهان بازیگران خارجی، به سرعت جای پای خود را در کشور مستحکم کنند. این نیروها نه تنها کنترل مناطق غنی و استراتژیک دارفور را در دست گرفتند، بلکه نفوذ خود را در مناطق مرزی و مسیرهای حیاتی اقتصادی گسترش دادند. نقش امارات در این فرآیند کلیدی است؛ از تأمین مالی و ارسال سلاح گرفته تا ارائه مشاوره امنیتی و تسهیل شبکه‌های قاچاق، همه عناصر لازم برای تقویت RSF را فراهم کرده است. همزمان، برخی قدرت‌های غربی با چشم‌پوشی از حمایت‌های خارجی، عملاً چراغ سبز برای گسترش نفوذ این نیروها صادر کردند، به طوری که بحران نه تنها محدود به نزاع داخلی، بلکه تبدیل به یک پروژه پیچیده تضعیف ساختار ملی شد.

حمایت غرب از طریق برجسته‌سازی نمادهای مدنی مانند انقلاب زنان و پوشش رسانه‌ای گسترده، زمینه نفوذ و سلطه خود را در سودان فراهم کرد. این رسانه‌ها که روزی تصاویر امید و آزادی زنان را به جهان مخابره می‌کردند، همزمان از آن به‌عنوان ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به مداخلات خارجی استفاده کردند. اما نتیجه این رویکرد، نه تحقق دموکراسی و آزادی، بلکه فروپاشی سیاسی، گسترش خشونت و بحران انسانی گسترده بود؛ بحران‌هایی که میلیون‌ها نفر را آواره کرده، زیرساخت‌های کشور را ویران نموده و آینده سیاسی سودان را به شدت نامطمئن کرده است. در واقع، ترکیب حمایت خارجی از گروه‌های مسلح، شبکه‌های مالی و تسلیحاتی و بهره‌برداری رسانه‌ای، سودان را به میدان بازی قدرت‌های خارجی تبدیل کرده و مشروعیت دولت مرکزی و نهادهای ملی را به طور سیستماتیک تضعیف کرده است.

چرخه خون و طلا: تجارت سلاح و مداخله پنهان در سودان

بحران سودان دیگر یک جنگ داخلی محدود میان دو گروه نظامی نیست؛ بلکه به صحنه‌ای برای رقابت اقتصادی و نظامی قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بدل شده است. ریشه این درگیری در چرخه‌ای پنهان از تجارت طلا، تأمین سلاح و منافع ژئوپلیتیکی نهفته است؛ چرخه‌ای که خون مردم سودان را به سوختی برای ثروت و نفوذ برخی کشورها تبدیل کرده است.

منطقه دارفور، که از غنی‌ترین منابع معدنی در قاره آفریقا برخوردار است، امروز به یکی از کانون‌های اصلی تأمین مالی جنگ تبدیل شده است. طلاهای استخراج‌شده از این مناطق، توسط شبه‌نظامیان کنترل می‌شود و از طریق شبکه‌های قاچاق به خارج از کشور منتقل می‌گردد. این منابع در بازارهای مالی منطقه به ارز تبدیل شده و با همان پول، تجهیزات نظامی و تسلیحات سنگین خریداری می‌شود؛ سلاح‌هایی که بار دیگر به سودان بازمی‌گردند و آتش درگیری‌ها را شعله‌ورتر می‌سازند.

بر اساس داده‌های UN Panel of Experts (2024) و گزارش‌های تحلیلی نهادهای بین‌المللی مانند Global Witness و LBMA Research Center، حجم طلای قاچاق‌شده از دارفور طی سال گذشته به بیش از ۴۰ تُن رسیده است؛ رقمی که با افزایش ناگهانی ذخایر طلای برخی کشورها همزمان بوده است. این داده‌ها نشان می‌دهد که تجارت طلا، در واقع، پشت‌پرده مالی جنگ سودان است و به تداوم درگیری‌ها و گسترش ناامنی دامن می‌زند.

در این میان، آنچه بیش از همه قربانی می‌شود، مردم بی‌دفاع سودان هستند. میلیون‌ها نفر از خانه‌های خود رانده شده‌اند، شهرها به ویرانه تبدیل شده و زیرساخت‌های حیاتی کشور نابود شده است. انقلاب مردمی و حرکت زنان سودان، که زمانی نماد بیداری و آزادی بود، اکنون زیر سایه سلاح و طمع منابع طبیعی خاموش شده است. در حقیقت، بحران سودان بازتابی از نظام جهانی مبتنی بر منافع و تجارت خون است؛ جایی که طلا از دل خاک دارفور بیرون می‌آید و در مسیر خود، به ابزار مرگ، آوارگی و سلطه سیاسی تبدیل می‌شود. تا زمانی که این چرخه بسته نشود و منابع سودان از چنگال دلالان جنگ و قدرت‌های خارجی رها نگردد، هیچ بیانیه‌ای از صلح و هیچ نشست دیپلماتیکی قادر نخواهد بود رنج ملت سودان را پایان دهد.

در نهایت، بررسی این چرخه نشان می‌دهد بحران سودان دیگر محدود به نزاع داخلی نیست؛ بلکه عرصه‌ای است که منافع قدرت‌های خارجی، تجارت غیرقانونی و نظام‌های مسلح نیابتی در آن به هم گره خورده‌اند. بدون توجه به این واقعیت، هر تلاش دیپلماتیک یا اعلامیه‌های حقوق بشری، تنها یک پوشش تبلیغاتی است و نمی‌تواند از ادامه و تشدید رنج مردم سودان جلوگیری کند.

2 years of war in Sudan: World's worst humanitarian crisis - Vatican News

بحران سودان: میدان رقابت قدرت‌ها و پیامدهای انسانی

بحران سودان فراتر از یک جنگ داخلی است و به صحنه‌ای برای رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل شده است. ایالات متحده با اعلام نسل‌کشی و اعمال تحریم‌ها تلاش کرده تا نفوذ خود را نشان دهد، اما در عمل نتوانسته از حمایت خارجی گروه‌های مسلح جلوگیری کند و این نشان‌دهنده محدودیت ابزارهای دیپلماتیک در مواجهه با بحران‌های پیچیده است. اسرائیل با حضوری پنهان، انتقال تجربه نظامی و هماهنگی با هم‌پیمانان منطقه‌ای، نقش غیرمستقیم اما تأثیرگذاری در روند بحران دارد. در همین حال، امارات تلاش می‌کند چهره‌ای متمدن و مدرن از خود ارائه دهد، اما پشت پرده با تأمین سلاح و منابع برای RSF منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی خود را دنبال می‌کند.

پیامدهای انسانی این بحران اما فاجعه‌بار است. انقلاب زنان سودان که روزی نماد امید و آزادی بود، اکنون در میان خونریزی، ویرانی و آوارگی تقریباً محو شده است. رسانه‌های غربی که در ابتدا این حرکت را تحسین می‌کردند، امروز کمتر به آن توجه دارند و تمرکز جهانی بیشتر معطوف به رقابت قدرت‌ها و تحلیل منافع بازیگران خارجی شده است. این شرایط نشان می‌دهد که در بحران‌های پیچیده، تأثیرات انسانی و اجتماعی اغلب در سایه منافع ژئوپلیتیک قرار می‌گیرد و امیدهای جمعی برای تغییر و عدالت، قربانی بازی‌های قدرت می‌شوند.

Sudanese refugees in Chad

سکوتی که تداوم جنگ را ممکن ساخت

سکوت جامعه جهانی در قبال بحران سودان، صرفاً یک کوتاهی انسانی یا رسانه‌ای نیست، بلکه بخشی از سازوکار پیچیده‌ای است که توازن قدرت در منطقه را حفظ می‌کند. قدرت‌های غربی، که خود در شکل‌دهی نظم پسابشیر نقش داشتند، اکنون در برابر فروپاشی این نظم سکوت کرده‌اند تا منافع راهبردی‌شان در دریای سرخ، شاخ آفریقا و مسیرهای انرژی به خطر نیفتد. این سکوت، عملاً به منزله چراغ سبزی برای تداوم جنگ نیابتی میان نیروهای داخلی و حامیان خارجی آن‌هاست. به بیان دیگر، وقتی رنج مردم سودان در معادلات ژئوپلیتیک وزن ندارد، بحران انسانی به حاشیه رانده می‌شود و سیاست، جای عدالت را می‌گیرد.

در چنین شرایطی، جامعه بین‌المللی به جای ایفای نقش بازدارنده، به تماشاگر تبدیل شده است؛ تماشاگر فروپاشی کشوری که زمانی با آرمان آزادی و برابری در افکار عمومی جهان شناخته می‌شد. امروز، آنچه در سودان جریان دارد، نه فقط جنگی داخلی، بلکه آزمونی اخلاقی برای جهان مدعی حقوق بشر است؛ آزمونی که تا این لحظه، جامعه جهانی در آن مردود شده است. تنها زمانی می‌توان به پایان این بحران امیدوار بود که صدای مردم سودان، دوباره جایگزین منافع قدرت‌ها شود؛ صدایی که هنوز در میان آوار، سکوت و خون، خاموش نشده است.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha