کد خبر 274395
۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۵

شهیدی که شهادتش را پیش‌بینی کرد!

شهیدی که شهادتش را پیش‌بینی کرد!

روزهای آخر عمرش بارها از او شنیده بودند که گفته بود: «خدایا! مگر نه این است که خودت گفته‌ای، هر کسی که عاشق من شود، من هم عاشق او خواهم شد و هر کس را عاشقش شوم به پیش خود می‌برم... پس کی عاشق من می‌شوی؟» و خدا خود، خریدار این عشق شد. عصر سوم خرداد 61 پس از قدم نهادن در خاک خونرنگ خرمشهر و نماز در «مسجد جامع»، به دستور «حاج حسین خرازی» برای یاری بچه ها به گمرک رفت و سری را که همیشه گفته بود هدیه به دوست کرده، نثار راه عاشقی کرد.

به گزارش پایگاه خبری حیات به نقل از نوید شاهد، عصر سوم خرداد 1361 پس از فتح خرمشهر قهرمان، این پاره تن شهیدان و این پایتخت مقاومت و مظلومیت یک ملت و یک تاریخ، سردار رشید اصفهانی «حسین شرکت» پس از قدم نهادن به خاک گلگون این معراجگاه شرف و شهادت و رفتن به «مسجد جامع» که قلب شهر بود، به دستور سردار شهید «حاج حسین خرازی» ماموریت یافت که برای کمک به تعدادی از نیروها که همچنان در گمرک خرمشهر با قوای دشمن درگیر بودند به آن منطقه رفت و در روز فتح خونین شهر، فاتح راههای آسمان قرب خدا شد و با مدافعان شهید شهر و با «محمد جهان آرا» همسفره شد. او در این روز، سری را که همیشه گفته بود به خدا هدیه کرده ام، بر قدم جان جهان نهاد و جانانه به دیدار دوست شتافت و کدام سر، سربلندتر از این که گلبانگ سربلندی بر بلندای هفت آسمان زد و:

«هرگز چنین سری را تیغ اجل نَبُرّد

کان سر ز سربلندی، بر طاق عرش ساید...»

«حسین» شد که کند جان، فدای نام «حسین»....

روز سی‌ام دی‌ماه سال 1334 در یکی از محلات قدیمی و اصیل اصفهان به نام کوچه صراف‌ها و در خانواده‌ای مذهبی و علاقه‌مند به امام حسین و اهل بیت (ع) به‌دنیا آمد. مادر، نام او را حسین گذاشت، چون برادر بزرگش که حسین نام داشت در عاشورای سال قبل از تولد او، از دنیا رفته بود. پس از گذراندن تحصیلات دوران ابتدایی، برای ادامه‌ تحصیل تا اخذ دیپلم، مجبور شد روزها کار کند و شب‌ها به تحصیل بپردازد؛ چرا که هزینه‌های تحصیلی و شخصی خود را شخصا و با کار کردن تأمین می‌کرد.

حسین پس از اخذ دیپلم، عازم خدمت سربازی شد. محل خدمتش روستای قارمه دره بود. آشنا ساختن دانش‌آموزان آن منطقه با اعتقادات مذهبی و آموزش قرآن، تهیه‌ کتاب و کمک در ساختن مدرسه، حمام و غیره از جمله فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی او در طول مدت خدمت در این منطقه بود.

دانشجوی الهیات تهران، طلبه قم، رزمنده جبهه!

یک سال پس از پیروزی انقلاب، در سال 1358 از طریق کنکور سراسری به دانشگاه راه یافت و در رشته‌ الهیات پذیرفته شد و در دانشکده الهیات دانشگاه تهران، تحصیل خود را آغاز کرد. اما چندی بعد دانشگاه‌ها به‌دلیل مشکلات فرهنگی برای مدتی تعطیل شدند، حسین نیز از فرصت استفاده کرد و در شهر قم به گذراندن دروس حوزوی مشغول شد. اما پس تز اندک زمانی، تجاوز و تهاجم دشمن بعثی به سرزمینمان آغاز شد و او از طرف سپاه پاسداران قم که پس از پیروزی انقلاب، خدمت در آنجا را شروع کرده بود، عازم جبهه های نبرد شد.

مسئولیت عملیات خاکی جهاد سازندگی استان اصفهان در جنگ

او با آغاز جنگ و در همان اولین روزها، لباس رزم پوشیده و به خیل رزم‌آوران آوردگاه نبرد پیوست و در عملیات‌های ثامن‌الائمه (ع) و فتح‌المبین شرکت کرد. مدتی بعد، پس از بازگشت ازجبهه، به عضویت جهاد سازندگی درآمد و برای سومین مرتبه، این‌بار با جهادگران جهاد سازندگی روانه‌ میدان رزم شد.
استعداد سرشار و هوش خدادادی او سبب شد در مدت کوتاهی مسئولیت مهندسی رزمی و مسئولیت عملیات خاکی جهاد سازندگی استان اصفهان را به‌عهده بگیرد و در عملیات‌های غرورآفرین فتح‌المبین و بیت‌المقدس، فعالانه حضور یابد و بی‌وقفه و خستگی ناپذیر، در کنار جهادگران مخلص فداکار و سنگرسازان بی سنگر، تلاش و مجاهدت ورزد.

عشقت ای جان جهان، ما را میان خون کشاند...

روح بلند حسین، در قفس تنگ دنیایی و در قالب خاکی و زمینی، طاقت ماندن بیشتر نداشت. او چنان خالص و پاک و صیقل خورده و شفاف شده بود که دیگر این زمین با همه تعلقاتش برای او زندان و زنجیر بود. بیتاب رها شدن بود و بیقرار بال گشودن. روزهای آخر عمرش بارها اطرافیان و دوستان و همرزمان، از او شنیده بودند که گفته بود: «خدایا! مگر نه این است که خودت گفته‌ای، هر آن‌کس که عاشق من شود، من نیز عاشق او خواهم شد و هر کس را که عاشقش شوم، او را به پیش خود می‌خوانمش... پس کی عاشق من می‌شوی؟!...»

شاید جواب این سؤالش بود که در رویایی که یک شب در آخرین مرخصی، در خانه دید و برای مادرش تعریف کرد که: در خواب دیدم که در کنار یک کشتی بودم که عازم کربلا بود، دو کیف دستی، یکی به رنگ سبز و دیگری به رنگ قرمز بود و من خواستم سبز را دست بگیرم ولی گویا کسی گفت، قرمز را بردار و رفتم به سوی کشتی... و در پی این رؤیای شیرین با خانواده‌اش وداع کرد و رفت، درحالی‌که همه می‌دانستند او دیگر باز نخواهد گشت.

روز فتح خرمشهر گفت: امروز شهید می‌شوم!...

او چنان مشتاق و منتظر شهادت بود که به شهادت خود یقین پیدا کرده بود. حتی هم‌رزمانش هم دریافته بودند که حسین به‌زودی به لقاء دوست خواهد شتافت و خود نیز این راز را پنهان نمی‌کرد، زیرا روز سوم خرداد به دوستان گفته بود: «من امروز به شهادت خواهم رسید»! و همین هم شد. خدا خریدار عشقش شده بود و بهای این معامله، چیزی بزرگتر از جان عاشق او نبود که با شهادت، به وسعت لامکانی قرب معشوق می‌رسید. روز فتح خرمشهر، او جزو اولین فاتحان شهر بود اما برای او خدا، فتح بزرگتری تدارک دیده بود: فتح جان در وصل و لقای جانان! و: «ما به فلک می‌رویم، عزم تماشا که‌راست؟!...»

باید وضوی خون بسازیم...

ظهر روز واقعه، حسین به‌همراه برادرش در 2 کیلومتری خرمشهر بودند و دوستان گفتند همینجا نماز ظهر را به‌جا بیاوریم یا در خرمشهر؟ جمع آن‌ها گروهی بودند که گاهی سرود «وضوی خون» را می‌خواندند. حسین در گوش یکی از دوستان گفت: «باید وضوی خون بسازیم» این قطعه‌ای از آن سرود بود.
بالاخره به طرف خرمشهر رفته و سرانجام عصر روز سوم خردادماه، روز آزادسازی خرمشهر و در آخرین مرحله‌ عملیات افتخارآفرین و پیروز بیت‌المقدس، حسین به مسجد جامع خرمشهر می‌رود. سردار رشید جبهه حق «حاج حسین خرازی» که یاران خود را در منطقه‌ گمرک در تنگنای محاصره توسط قوای باقیمانده دشمن می‌بیند، از او و جمعی دیگر از دوستان می‌خواهد تعدادی از رزمندگان را جمع‌آوری کنند و برای یاری بچه‌های لشکر به گمرک بروند.

حسین شرکت و سیدمحمد لاله‌زار، جمعی از رزمندگان را به گمرک می‌رسانند و همانجا با نیروهای دشمن درگیر می‌شوند، پس از شکستن محاصره درحالی‌که حسین و اکبر سلطانی در کنار هم به رزم و دفاع مشغول بودند، شهید سلطانی به شهادت می‌رسد و لحظاتی بعد سر حسین که همیشه می‌گفت آن را به خدا هدیه کرده‌ام، مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد. حسین شرکت در کنار سیدمحمد لاله‌زار، عهد خود را عاشقانه ادا کرد، و در سن 27 سالگس به آرزوی دیرین خود رسید و با سری خونین به زیارت مولایش حسین (ع) و همسنگران و همرزمان شهیدش شتافت.

روز فتح خرمشهر، روز فتح بزرگتری برای او بود: شهادت، که منتهای مقصد و مقصود عاشقان و غایت آمال سالکان معراج فنا در ذات حضرت احدیت است، او را در جذبه جمال حق، جاودانه کرد. حسین، از گشودن دروازه خرمشهر، به گشایش دروازه ملکوت و عرش خدا و دیدار حسین (ع) و اصحاب عاشورایی او رسید. سوم خرداد 61 روز فتح «حسین شرکت» بود و روز شهادتش. و چه افتخاری از این بالاتر؟!

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha