به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، صبح نوزدهم شهریورماه سال ۱۳۵۸، مردم ایران، خبری را در بهت و حیرت و ناباوری شنیدند که چون آواری از مصیبت و اندوه بر سر همه فرود آمد و تلخترین و غمبارترین روز تاریخ انقلاب تا آن روز را برای یک ملت و کشور، رقم زد؛ مجاهد و مفسر بزرگ قرآن، یار و همراه همیشگی امام و مردم، ستون انقلاب و مظهر بیش از نیم قرن مبارزه بی امان با استبداد و استعمار، کسی که دست نوازشگر و سایه مهرپرورش چون پدری دلسوز بر سر همه اقشار مردم گسترده بود، حضرت «آیتالله سیدمحمود طالقانی» به ملکوت اعلی پیوست و همه را یکباره تنها گذاشت.
مردی که نامش هویت این انقلاب بود و تجسمی از تمامیت تاریخ آرمانی و پرحماسه روحانیت شیعه و سخن و سیمایش یادآور سیره پیامبر... مردی که امام (ره) او را ابوذر زمان و مالک اشتر دوران نامید.
آغاز مبارزات، با دفاع از حریم «حجاب» در عصر سیاه رضاخانی
سیدمحمود طالقانی در سال ۱۲۸۹ در روستای «گلیرد» طالقان به دنیا آمد و در هفت سالگی به همراه پدرش که از علمای مبرز و برجسته و شاگرد میرزای شیرازی بزرگ (صاحب فتوای تحریم تنباکو) بود، به تهران رفت و در مدرسه ملارضا مقدمات علوم حوزوی را فراگرفت. پدرش یار سیدحسن مدرس و از مخالفان رضاشاه پهلوی بهشمار میرفت. سیدابوالحسن طالقانی برای پرهیز از مصرف اموال شرعی، زندگی خود را از طریق ساعتسازی میگذراند. او ساعت رضاشاه را نیز تعمیر کرده بود.
سیدمحمود در سال ۱۳۰۰ به حوزه علمیه قم رفت و تا سال ۱۳۱۵ به تحصیل اشتغال داشت. در قم، افزون بر شرکت در درس عبدالکریم حائری یزدی، از ایشان اجازه اجتهاد و از «حاج شیخ عباس قمی» و «حاج سیدشهابالدین مرعشی نجفی» اجازه نقل حدیث گرفته بود.
طالقانی در سال ۱۳۱۶ به حوزه علمیه نجف رفت و از «آقا سیدابوالحسن اصفهانی» مرجع بزرگ آن عصر، اجازه اجتهاد گرفت و در سال ۱۳۱۸ به تهران بازگشت. در همان اوایل ممنوعیت حجاب توسط رضاشاه و تعدی و هتک حرمت به زنان محجبه، به سبب دفاع از زنی که مأموران رژیم به دلیل داشتن حجاب به او حمله کرده بودند، بازداشت و چند روزی به زندان شهربانی برده شد. وقتی رضاشاه اطلاع پیدا کرد، وی پسر سیدابوالحسن طالقانی است، به سبب علاقه به پدرش، دستور آزادی او را داد.
تنها خانهای که «نواب صفوی» را پناه داد...
سیدمحمود طالقانی در سال ۱۳۲۱ مؤسسهای علمی ـ فرهنگی را به نام «کانون اسلام» در تهران بنیان نهاد و مجلهای به نام «دانشآموز» منتشر کرد. او از شهریور ۱۳۲۰ «جنبش نوین اسلامی» را راه انداختند. وی همچنین در «انجمن ماهانه دینی» به روشنگری نسل جوان میپرداخت و در جلسات پرشور او، جوانانی از جمله سیدمجتبی میرلوحی معروف به «نواب صفوی»، رهبر «جمعیت فداییان اسلام»، شرکت میکردند. پس از ترور حسین علاء، نخستوزیر وقت به دست فداییان اسلام، به سبب پناهدادن به نواب صفوی و یاران او در خانه خود، مدتی بازداشت شد.
این شخصیت بزرگ انقلاب اسلامی ایران، فعالیتهای تفسیری، آموزشی، تبلیغی و سیاسی خود را به «مسجد هدایت» منتقل کرد و به مدت سیسال در آنجا به تربیت و تعلیم جوانان متدین و مبارز پرداخت. بیشترِ حاضران در جلسه طالقانی را جوانان و روشنفکران دانشگاهی تشکیل میدادند. از مسجد هدایت به عنوان پلی میان حوزه و دانشگاه یاد میشد.
از زندانی به زندانی دیگر، در مسیر نهضت «امام»
در بهمن ۱۳۴۱ به همراه اعضای نهضت آزادی بجرم مخالفت با انقلاب سفید، بازداشت شد و تا خرداد ۱۳۴۲ در زندان بود. پس از آزادی که همزمان با ماه محرم بود، در سخنرانیهای خود از قیام مردم به رهبری امامخمینی دفاع کرد. او پس از مدتی کوتاه دوباره بازداشت و به همراه دوستان خود محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد. رژیم پهلوی در عید فطر ۱۳۵۰ طالقانی را از رفتن به مسجد محروم و سپس وی را به زابل تبعید کرد که پس از یک سالونیم به بافت کرمان انتقال داده شد.
در سال ۱۳۵۲ از تبعید بازگشت و مبارزه را از سر گرفت و در سال ۱۳۵۴ دوباره به اتهام حمایت از مبارزان و براندازی رژیم پهلوی، بازداشت و به ده سال زندان محکوم شد. سرانجام این مبارز خستگی ناپذیر، در مهر ۱۳۵۷ در میان استقبال عظیم مردمی آزاد شد.
رئیس «شورای انقلاب»، سرحلقه یاران امام در ایران
فصل آخر حیات پربرکت او، از آزادی از زندان ستمشاهی، آغاز و تا رحلت او ادامه دارد. برگزاری راهپیمایی عظیم و میلیونی تاسوعا و عاشورا که به یک رفراندوم ملی برای سقوط سلطنت تبدیل شد، ریاست شورای انقلاب، تبدیل شدن به محور وحدت و وفاق و همدلی بین همه گروهها، گرایشها و جریانهای حاضر در انقلاب و همچنین تبدیل شدن به محل مراجعه همه طبقات و اقشار مردم برای بیان دردها و مطالبات خود و به نوعی مرجع تظلم و محل رجوع همگان، سرفصلهای این دوره است.
در همین زمان است که محبوبیت و جاذبه شخصیتی او چنان گسترده و فراگیر شده که پس از امام (ره) بهعنوان رهبر بلامنازع انقلاب، طالقانی مرد اول و نقطه محوری همه تحولات و رخدادهای سیاسی است و سخن او در کانون نگاه مردم است. حضور او در هیات حسن نیت، در اوج تشنج و بحران کردستان، مایه آرامش و امید است و اقامه نماز جمعه به امامت او، بزرگترین نماز جمعه تاریخ ایران را شکل میدهد.
«طالقانی» از زبان «امام»: «ابوذر»، «مالک اشتر» و «بازوی توانای اسلام»...
و سرانجام این پشت و پناه امام و مردم، این تاریخ مجسم نیم قرن مبارزه و روشنگری در برابر ظلم و ستم و بیعدالتی، این مفسر بزرگ قرآن و این مهاجر و مجاهد راه خدا، با تنی خسته و رنجور از شکنجهها و شلاقهای طاغوت و با دلی لبریز از عشق به مردم، در سحرگاه نوزدهم شهریور ۱۳۵۸، به جوار حق شتافت و یک ملت را در غم خود به سوگ و ماتم نشاند.
«... آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست. برای آن بزرگوار، سعادت و راحت و برای ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه.
آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود؛ و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او، که در رأس پرهیزکاران بود، و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام...»
«در آفتاب خطبه او...»
«به مستقیم میاندیشد در راه
به مستقیم میاندیشد در خط
میانه رودها
زیاده روها
کناره روها
همه به راه میاندیشند
و او به مستقیم میاندیشد
به خط صادقانه ترین بودن
امام به چاه سخن میگوید
و گریه میکند در چاه
و جان کوچک تاریخ
چاه همیشگی تکرار است
برای گریه های عظیم
برای گریه های امامان
و چون به پند و خطبه میآغازد
از ارتفاع آفتاب صدایش
خروش مهر و خرد میبارد
و فرد بدل میشود
به جمعیت
و چشم بدل میشود
به بینایی
و انسان میبیند
که بر فراز شانه های زخمی او
چه بارهای بزرگی نشسته است
بار شکایت همه مظلومان
بار تسلی همه محرومان
بار هدایت همه بیباوران
بار شماتت همه بدخواهان
بار امامت همه تنهایان»
شاعر: استاد زندهیاد «بانو طاهره صفارزاده»
نظر شما