به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، چهارم شهریورماه 1358 روزی است که دریای متلاطم و طوفانی جان بیقرار مبارزی مخلص و وارسته و سالک طریقت جهاد و شهادت، بر کران قرب دوست به آرامش و سکون رسید. گروه فرقان، یکی از نزدیکترین یاران و همراهان امام را از انقلاب گرفت تا به خیال خود، مقتدای نهضت نور را پس از فقدان مطهری، تنهاتر و بی یاورتر کند اما تنها سبب شد تا حاج مهدی عراقی زودتر به آرزویش برسد و رنج خستگی و زخمهای تنش از سالها زندان و شکنجه را در بهشت رضوان رب جلیل، مرهم گذارد و بال در بال ملائک شود.
رابط «نواب صفوی» و «آیت الله کاشانی» با دولت «مصدق»
«محمدمهدی ابراهیمی عراقی» فرزند غلامعلی در فروردین 1309 شمسی در یکی از محلات جنوب تهران دیده به جهان گشود. او دوران دبیرستان را در دارالفنون نیمه تمام رها کرد و بخاطر مشکلات اقتصادی و معیشتی به تلاش معاش روی آورد.
عراقی در سن 16 سالگی با فدائیان اسلام آشنا شد و با شهید نواب صفوی مرتبط گردید. او به سرعت توانست به داخل شورای مرکزی فدائیان اسلام راه یابد. در دوران حکومت مصدق وی رابط فعال نواب صفوی و آیتالله کاشانی با دولت بود.
آشنایی با امام و تشکیل «جمعیتهای مؤتلفه اسلامی»
پس از رحلت آیتالله بروجردی در 1340، عراقی مجذوب شخصیت امام خمینی شد و گمشده خویش را در شخصیت او یافت.
او با رهنمودهای حضرت امام و با هدف ایجاد وحدت در صف گروههای مبارز توانست چند گروه اسلامی را متشکل ساخته، زمینه شکلگیری مجموعهای به نام «جمعیت مؤتلفه اسلامی» را فراهم آورد. او همچنین در حادثه حمله به فیضیه در فروردین 1342 همراه با تعدادی از مبارزین، حراست از بیت امام را به عهده گرفت.
عراقی سپس به تهران آمد و تظاهرات بزرگ تاسوعا و عاشورای حسینی علیه رژیم شاه را سازمان داد. وی در آن زمان در تعطیل کردن بازار تهران تصمیم گیرنده اصلی بود و در حرکت دادن علماء و مراجع از حوزهها به سوی مراکز شهرها و شهرستانها، نقش مؤثری داشت. پس از آزادی امام از زندان در مرداد 1342 نیز افراد جمعیت مؤتلفه اسلامی که تحت نفوذ مرحوم عراقی بودند، مسئولیت مراقبت از بیت امام را بر عهده داشتند. در واقع تاسیس جمعیت موتلفۀ اسلامی را باید محصول پختگی و آبدیدگی سیاسی مهدی عراقی دانست.
مشارکت در ترور نخست وزیر کاپیتولاسیون؛ محکومیت به اعدام
حاج مهدی عراقی در تظاهرات اولین سالگرد حادثه 15 خرداد در تهران همراه با دهها نفر دیگر دستگیر شد و 2 ماه در زندان بود. او پس از تبعید امام به ترکیه، برای پیگیری مبارزه علیه رژیم شاه شاخه نظامی جمعیت مؤتلفه را سازمان تازهای بخشید. اولین دستاورد این اقدام، ترور حسنعلی منصور نخستوزیر وقت در بهمن همان سال به فاصله کمتر از 3 ماه پس از تبعید امام بود.
عراقی پیش از آن در عملیات اعدام، هژیر (1328) و رزمآرا (1329) نیز نقش داشت. در پی ترور حسنعلی منصور بسیاری از اعضای جمعیت مؤتلفه بازداشت شدند و از جمله عراقی در 19 بهمن دستگیر شد و به مدت 13 سال در زندان ماند. او در زندان شکنجه و محکوم به اعدام شد.
برای حکم اعدامش در زندان، شیرینی داد!
در اعتراض به صدور حکم اعدام عراقی حوزه علمیه قم تعطیل شد و طلاب در منزل مراجع تحصن کردند. سپس حکم اعدام عراقی به حبس ابد تغییر کرد و وی به زندان قصر منتقل شد. در 1348 مدتی به زندان برازجان منتقل شد اما در بهمن 1355 از زندان آزاد شد. زمانی که حکم اعدام اولیۀ مهدی عراقی و دوستانش به آنان ابلاغ شد، آنها در زندان به مناسبت صدور حکم اعدام خود به رئیس زندان و زندانیان شیرینی دادند!
مدیریت بیت امام در نوفل لوشاتو
با شروع انقلاب به توصیه شهید بهشتی برای سر و سامان دادن به وضع محل اسکان امام خمینی رهسپار نوفللوشاتو در پاریس شد. او مدیریت داخلی بیت امام را بر عهده گرفت و همراه امام به تهران بازگشت.
پس از پیروزی انقلاب، عراقی ابتدا به حکم امام خمینی به ریاست زندان قصر منصوب شد. سپس به ریاست شورای مرکزی بنیاد مستضعفان درآمد و در همین سمت بود که مدتی سرپرستی امور مالی روزنامه کیهان را بر عهده گرفت.
صبح روز چهارم: ایستاده و افراشته قامت در خون طپید...
در صبح روز چهارم شهریور 1358 هنگامی که به اتفاق فرزند خود حسام عازم محل کار خود بود، توسط سه موتور سوار که عضو گروه فرقان بودند ترور شد و همراه با فرزندش به شهادت رسید. ساعت هفت صبح روز چهارم شهریور ۱۳۵۸ همراه با پسرش حسام و حسین مهدیان سوار بر پیکان آبی رنگش به سمت موسسه کیهان در حرکت بود که توسط سه موتورسوار به نام علی اسدی، رضا یوسفی و محمد موسوی از اعضای گروهک تروریستی فرقان مورد هدف قرار گرفت. حسین مهدیان و محافظش مجروح و حاج مهدی و پسر ۱۹ سالهاش حسام به شهادت رسیدند.
حسین مهدیان، شاهد ماجرا بعدها در تعریف این واقعه تلخ گفت: «صبحها و عصرها با هم میرفتیم و میآمدیم و از بس کار زیاد بود، از این فرصت رفت و آمدها استفاده و مشکلاتمان را در همین فرصت کوتاه مطرح میکردیم. ساعت ۷:۱۰ صبح ایشان به منزل ما آمدند. نشستند پشت فرمان و من نشستم بغل دست ایشان. ماشین شهید، پیکان بود.
حسام پشت سر من بود و محافظ، پشت سر ایشان نشسته بود. منزل ما سه تا چهار خانه مانده به ته یک کوچه بنبست است. وقتی رسیدیم سر کوچه که وارد خیابان اصلی بشویم شخصی در کنار ما ظاهر شد و اتومبیل ما را به رگبار بست. از همان گروهی که شهید مطهری، شهید مفتح و شهید قرنی را زدند یعنی گروه فرقان.
در پیادهرو کمین کرده بودند و یوزیهای اسرائیلی دستشان بود و از سمت من به ماشین رگبار بستند؛ طوری که در آهنی منزل روبرو سوراخ سوراخ شد. همین که رگبار مسلسل شلیک شد، من در یک لحظه دیدم که شهید عراقی از جایش بلند شد و ایستاد و دیگر هیچ چیز متوجه نشدم. سه گلوله به من اصابت کرد. دو تا به کتف و یکی به دستم خورد. آنچه آخرین لحظه شهادت ایشان در ذهنم هست، قامت ایستاده ایشان بود. یعنی در لحظه شهادت هم در مقابل دشمن، سر خم نکرد و ایستاده شهید شد.»
نظر شما