به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ سرتیپدوم آزاده و جانباز حسین یاسینی که بعثیها در دوران اسارت به او لقب «یاسینسجن» دادند در توضیح ۲۷ ماه اسارت خود، خاطراتی از تلاشش برای فرار، رفتار بعثیها و بازی با تیم فوتبال نگهبانان نقل کرد که بعدها الهامبخش قسمتی از فیلم اخراجیها شد. بیش از دو سال اسارتِ «یاسین سجن» در اردوگاه های رژیم بعثی نتنها او را از پای درنیاورده بود؛ بلکه هنوز میتوانستی فرهنگ صبر جمیل اسارت را در رفتار و سکناتش ببینی. در ادامه بخش دوم گفتگوی خبرنگار ما را با ایشان میخوانیم.
حیات: خاطره ای از دوران اسارت در اردوگاه برایمان بگویید.
امیر یاسینی: فوتبال و والیبال برایمان آزاد بود یک روز درخواست توپ دادیم اما با ما مخالفت کردند. تا اینکه لباسهای کهنه مان را به شکل توپ درآوردیم. یک روز یک ژنرال عراقی با نام «نظر» به اردوگاه آمد و در آنجا زمانی که با توپ بازی می کردیم به صورت عجیبی توپ پرتاب شد و به سینه این ژنرال خورد. بلافاصله به خاطر این بیاحترامی دستور داد تا مسئول را دستگیر کنند. پس از آنکه نزد او رفتم با خنده پرسید چرا توپ ندارید و در آنجا به ما توپی دادند. مقرر شد هر ۴۵ روز یک توپ به ما اختصاص دهند. در آنجا دو بار بازی استقلال و پرسپولیس را به شکلی باشکوه راه اندازی کردم به صورتی که فرد تصور می کرد در حال بازی در ورزشگاه آزادی است.
تا اینکه یک روز یکی از فرماندهان عراقی به من پیشنهاد داد که در قالب تیم ملی ایران و تیم ملی عراق مسابقه بازی فوتبال انجام دهیم. پیشنهاد سختی بود چراکه ما به لحاظ جسمی و امکاناتی موقعیت یکسانی نداشتیم و اینکه با نام ایران در اسارت ببازی مسئولیت سنگینی دارد. افسر عراقی در ادامه گفت که ما چهار بازیکن تراز اول عراقی را با خود به همراهم می آورم و مطمئن بود که برنده می شود. به ما یک هفته فرصت داد تا تیممان را آماده کنیم. لباسها را خودمان با امکانات محدودی که داشتیم آماده کردیم. برای کفش هم از کتانی های پاره مان استفاده کردیم. قبل از شروع بازی نیز برایمان کیک و نوشابه آوردند اما به دلیل اینکه احتمال می دادم که بچه ها مسموم شوند اجازه ندادم استفاده کنند.
تماشاگر و لیدر و داور و گزارشگر نیز گذاشته بودیم. تیم عراق به زمین آمد تا خود را گرم کند. هیکل فوتبالیستها ورزشکاری، کفشهای استوکدار و لباسها با پرچم عراق باعث شد کمی اسرا روحیه خود را ببازند. بازی با سوت داور آغاز شد. تماشاگران بازیکنان خودی را تشویق گرم میکردند؛ آنان دروازهبان بنامی داشتند که اهل روسیه بود؛ در ابتدا دو گل خوردیم ولی بعد از نیمه اول بچهها خودشان را پیدا کردند؛ با ۶ گل آنان را بردیم. خلاصه سوت پایان را زدند.
بلافاصله سوت آمارگیری را زدند و تور و توپ را پاره کردند و این دفعه آمارگیری با کتک همراه شد؛ تا ۱۰ صبح فردا ما را بیرون نیاوردند و فوتبال تا یکماه تعطیل شد.
حیات: در میان اسرا، فرد غیر مسلمانی هم بود؟
امیر یاسینی: گارن باباخانیان از اسرای ارمنی بود و در آنجا برخوردها مختلف بود. این فرد به زبان ارمنی امام حسین (ع) را صدا میکرد و تنها نفری که کربلایی صدا کردیم، ایشان بود. او میگفت ما ارمنیها عرق خاصی به امام حسین (ع) داشتم. او انسان پایبندی به وطن و اعتقادات بود در واقع جنگ جوری بود که همه کنار یکدیگر قرار داشتند و نمیتوان گفت که جنگ را فقط شیعهها پیش بردند. آنان در کنار ما تا اخرین لحظه ایستادند و آن وحدت به چشم میخورد. یک روز به ما وعده زیارت حرم را دادند ولی ما مخالفت کردیم و باور نمیکردیم.
حیات: ماجرای کاشت «نشان سبز جمهوری اسلامی ایران در زندان عراق» چه بود؟
امیر یاسینی: هر وقت که آزادگان ایرانی در حیاط اردوگاه سبزی و صیفی جات نظیر خیار و گوجه می کاشتند، بعثیها بدون در نظر گرفتن حق الناس اقدام به سرقت سبزیجات و صیفی جات میکردند. در روزهای آخر اسارت تصمیم گرفتم درس به یادماندنی به آنها بدهم. بنابراین شروع به کاشت سبزی در حیاط اردوگاه کردم. عدهای از آزادگان میگفتند تا این سبزیها بزرگ شود، دیگر ما اینجا نیستیم و عراقیها از این سبزیجات خواهند خورد.
به زندانبانان خود گفتم این سبزیها را برای شما کاشتهام تا پس از آزادی ما از آن تناول کنید. چند نفر از نظامیان عراقی، از جمله احمد سارقالحجر در آبیاری سبزیها کمک میکردند. بیچاره عراقیها نمیدانستند که من نشان جمهوری اسلامی ایران را به وسیله تخم سبزی کاشتهام و آنها برای رشد نشان جمهوری اسلامی ایران در خاک کشورشان ساعتها بذر سبزیجات را آبیاری میکردند.
نظر شما