کد خبر 263698
۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۵

«حیات» گزارش می‌دهد؛

سردار شهید «حسین اصفهانی»؛ بر ماذن جان، اذان خون خواند، شهید...

سردار شهید «حسین اصفهانی»؛ بر ماذن جان، اذان خون خواند، شهید...

شهید روزهای داغ مرداد خونین شصت، شب و روزش را بی وقفه، وقف انقلاب کرده بود. پس چه اجری بالاتر از شهادت آن هم بدست شقی‌ترین کوردلان و جانیان عصر؟ شهیدی که با گلویی سوراخ شده از جبهه برگشت تا با پیکری پاره‌پاره در خیابان از گلوله و نارنجک منافقین، شاهد شهادت را در آغوش گیرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، نهم مرداد ۱۳۶۰ روز عروج سرداری دیگر از سینه‌سرخان بوستان عشق و دلدادگی به مکتب عاشورایی روح الله است. سردار شهید «حسین اصفهانی هریکنده‌ای» مسئول قله سپاه مریوان، سقز، فرمانده گردان رزمی ایلام در جبهه، که هنگام عملیات گشت زنی برای خنثی سازی توطئه تروریست‌های مسلح به نقاب نفاق، به شهادت رسید. شهیدی که زخمی از جبهه برگشت اما تقدیرش شهادت در خیابان به‌دست عوامل مزدور ضد خلق بود. شهیدی شب و روز در نهادهای انقلابی و در جبهه و پشت جبهه و از کردستان تا مازندران در خدمت انقلاب.

سرباز فراری که سردار انقلاب شد!

 سردار شهید حسین اصفهانی فرزند رضا و ام‌سلمه فاضلی، ۳۰تیر۱۳۳۷ در روستای هریکنده بابل زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و در دبیرستان آیت‌الله غفاری بابل، در رشته ادبیات موفق به اخذ دیپلم شد. از زمانی که برای ادامه تحصیلات وارد شهر شد، زندگی خود را با رنج و کمبود مادی گذراند و با مسائل مادی درگیری زیادی داشت و با همان وضع زندگی خود را پیشرفت داد. تا نوبت به خدمت سربازی رسید.

یک سال و نیم در پادگان شهر خود خدمت سربازی را گذراند که شیپور انقلاب دمیده شد و یاران و همراهان آفتاب را از همه جای این سرزمین عشق و شرف به خود خواند. سال ۱۳۵۷ که انقلاب اوج گرفت و امام دستور فرار سربازها را از پادگانها صادر کرد،  شهید اصفهانی نیز در امتثال این فرمان از پادگان فرار کرد و از آن لحظه خود را وقف فعالیت و مبارزه انقلابی کرد. موقعی که به شهرستان قم مسافرت کرد، عکس‌های امام را خرید و برای خانواده خود و اهالی روستا آورد و بین همه تقسیم کرد.

قطره‌ای در اقیانوس انقلاب

در این زمان تظاهرات و راهپیمایی های مردم همه ایران را فراگرفت و شهید نیز فعالانه به این دریای خروشان و خداگونه پیوست و قطره ای در اقیانوس انقلاب شد. قطره‌ای که دریایی خلوص و خداجویی بود. به محض پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷، شهید حسین اصفهانی به ژاندارمری پیوست و سپس لباس پاسداری کمیته انقلاب اسلامی را به تن کرد.

ایستگاه بعدی در پاسداری از انقلاب، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. شهید، آنگاه به جرگه فرزندان خاکی‌پوشان خداباور خمینی پیوست و از اینجا بود که فصل و فراز مهم حیات او آغاز شد. او گمشده خود را در سپاه پیدا کرد و شب و روز، مشغول فعالیت بود. او به همان اندازه که عاشق خدمت به مستضعفین و پابرهنگان بود و آنها را صاحبان اصلی انقلاب می دانست، از مستکبران و مرفهان بی‌درد و زالوهای پول پرست ضد انقلاب، نفرت داشت و همیشه رودرروی آنان بود.

تا اینکه در اولین ماه‌های استقرار نظام جمهوری اسلامی، دشمن، غائله کردستان را آفرید و خیل دلیرمردان سپاه، که بعدها پرچمداران حماسه در دفاع مقدس شدند، به کردستان شتافتند تا تمامیت ایران و حیثیت اسلام و شرف انقلابشان را پاسداری کنند. از همت‌ها و متوسلیان‌ها و چراغی‌ها و بروجردی‌ها تا حسین اصفهانی‌ها...

با گلویی زخمی از جبهه برگشت تا....

شهید اصفهانی، مردادماه ۱۳۵۸ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بابل در واحد عملیات درآمد و مسئول گشت و گروه ضربت شد. در ۱۳۵۸ چهل‌وپنج روز مسئول قله سپاه مریوان، در ۱۳۵۹ چهل‌وپنج روز مسئول قله سپاه سقز بود. او یکی از اعضای موثر و فعال سپاه بخصوص در عملیات‌ها بود. جنگ، سفره کرامتی بود که اولیای خدا را به بالاترین مقامات معنوی رساند. با تجاوز وحشیانه متجاوزان بعثی به خاک مقدس میهنمان، این شهید به جبهه ایلام اعزام شد و فرماندهی گردان رزمی و عملیاتی ایلام را به عهده گرفت. تا اینکه هنگام ماموریت  در جبهه «کنجانچم» از ناحیه گلو زخمی شد و با حنجری خونین از جبهه برای مداوا به شهرش منتقل شد. اما تقدیر برای او شهادت در زادگاه خودش را تدارک دیده بود!

ای خوشا گلگون‌تر از روی شفق، رخسارتان...

اما فصل آخر، فصل خون و شهادت... تابستان داغ و پرحادثه سال ۶۰ رسید و با بهبودی نسبی حسین، و بموازات اوج گرفتن فعالیتهای جنایتکارانه تروریستی و ضدانقلابی گروهکهای معاند و محارب در کوچه و خیابان‌ها و ترور اشخاص بیگناه و زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودک خردسال و شیرخوار در آغوش مادر، او سنگر و جبهه‌اش را در خیابان های شهرش دید و شبانه روز در عملیات گشت زنی و تعقیب و مراقبت، مترصد منافقین بود. تا روز آخر ماه مبارک رمضان، با زبان روزه و در حال ماموریت گشت‌زنی بر سر سفره وصال یار نشست و مزد خلوص و خدمت را با شهادت فی‌سبیل‌الله گرفت.

او همراه با برادر همسنگر و همرزمش شهید «میر رحیم طاهری»، روزه را با خون افطار کرد و هنگام گشت‌زنی در محله «چهارشنبه‌پیش» بابل، با اصابت ترکش نارنجک و تیر یوزی به شکم و سینه و پشت سرش به دست عناصر گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسید. به قول فرمانده عملیات سپاه بابل: «بازوی عملیات سپاه را با شهادت حسین، از دست دادیم.» پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای هریکنده به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش چون ستاره بر افق افتخار و اقتدار شهادت‌طلبانه، تابناک و پرفروغ باد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha