کد خبر 261730
۲۶ تیر ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۴

«مهمان شام» را چون مولایش حسین (ع) سر از تن جدا کردند

«مهمان شام» را چون مولایش حسین (ع) سر از تن جدا کردند

«شهید سید میلاد مصطفوی به سوریه رفت. از خدا خواست که گمنام باشد باز هم مانند شهید ابراهیم هادی ، در محور حلب (شقیدله) شهید شد و پیکرش جاماند. در ایام عاشورا و محرم مانند اربابش سر از بدن سید جدا کردند، تکفیریهای بی‌دین بدنش را قطعه قطعه کرده و .... .»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، شهید سید میلاد مصطفوی از آن جمله شهدایی است که دنباله رو در کتاب «مهمان شام» و در فصل «ابراهیمی دیگر» آمده است: «وقتی از خاطرات ابراهیم هادی صحبت میشود برخی با دید یک اسطوره به این مطالب مینگرند. مگر می شود؟ گویی او از نسلی متفاوت بوده و دیگر نمی شود مثل او شد؟! اما کسانی در این دوره و زمان بودند که ثابت کردند ابراهیم هادی شدن امری محال نیست. کافی است که دل در گرو فرمان خدا بنهیم، آنگاه اعمال و رفتار ما برای تمام مردم الگو خواهد شد.
این شهید یکی از آنان بود که پا جای پای ابراهیم گذاشت و به ابراهیمها ملحق شد و از این نمونه بسیارند. دوستان ما پیشنهاد دادند که به خاطرات شهید سید میلاد مصطفوی نگاه دقیقی بیفکنید. او شخصیتی عجیب دارد جوانی که در عصر ارتباطات و دنیای مجازی به دنبال حقیقت رفت کسی که در این روزگار ابراهیم دیگری شد و هادی بسیاری از جوانان گردید شخصیت او از تمام لحاظ برای نسل امروزی الگوست. او متولد سال ۶۵ در شهر بهار استان همدان بود.

دانش آموز نمونه و دانشجوی فعال دانشگاه صنعتی بود. مهندسی عمران گرفت اما اکثر شبها دنبال کارهای بسیج بود او از بسیجیان فعال گردان امام حسین (ع) شهرستان بهار بود. از این طریق بسیاری از نسل جدید را با شهدا آشنا کرد. سید میلاد هر سال اواسط اسفند تا اواسط فروردین در اردوهای راهیان نور خادم الشهدا بود. در اردوگاه شهید درویشی در شوش خادم بود و در بازسازی این اردوگاه کمکهای فراوانی کرد عضو سازمان نظام مهندسی و از مدیران پروژه آزاد راه ساوه همدان ..... بود در کارهای کشاورزی فعال بود. خرید و فروش محصولات کشاورزی انجام می داد و کسب و کار بسیار خوبی داشت.
مانند ابراهیم اهل ورزش و باشگاه بود. از این طریق بسیاری از جوانان را به راه راست هدایت کرد. کمربند مشکی جودو و مقام سوم کشور را در اختیار داشت در ورزش زورخانه ای هم پیشکسوت بود.

«مهمان شام» را چون مولایش حسین (ع) سر از تن جدا کردند


شوخ طبع، مهربان و دلسوز بود شهدا الگوی او بودند. به ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت و بارها رفتار و کارهای او را الگوی خودش قرار داده بود. مانند او به دنبال هدایت نسل جوان بود و نتیجه تلاش او صدها جوانی هستند که در مسیر شهدا قرار گرفتند. در کارها خیلی پشتکار داشت. اگر کسی ازایشان کمکی میخواست دریغ نمی کرد.
همیشه لبخند بر لب داشت، به او سیدخندان می گفتند در هر شرایطی نماز اول وقتش را جماعت بجا میآورد خیلی تلاش کرد تا به سوریه اعزام شود. گفته بود حتی هزینه خودم را می پردازم. ۲۹ ساله بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت از خدا خواست که گمنام باشد باز هم مانند ابراهیم، در محور حلب (شقیدله) شهید شد و پیکرش جاماند. در ایام عاشورا و محرم مانند اربابش سر از بدن سید جدا کردند، تکفیریهای بی‌دین بدنش را قطعه قطعه کرده و .... .
پیکرش پیدا نشد او به جرگه شهدای گمنام پیوست. اما نه ... این تمام ماجرای ابراهیم نسل جدید ما نبود او احترام خاصی برای والدینش قائل بود. به خاطر بیقراریهای پدرش سید میلاد به خواب یکی از همرزمانش آمد و در خواب محل پیکرش را نشان میدهد! سید میگوید که من میخواستم گمنام باشم ولی به خاطر بیقراری پدرم بر می گردم. و برگشت تا بار دیگر عطر و بوی شهادت در این سرزمین وزیدن بگیرد.»

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha