به گزارش گروه فرهنگی حیات، سیزدهم تیرماه 1350، بیمارستان فیروزگر تهران، نقطه اتصال مردی با ابدیت بود. مردی که پنج سال تمام پیش از این، از روز ۹ آذر ۱۳۴۵ پس از بازگشت از یک سفر تحقیقاتی به ترکیه، در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی، سکته کرده بود و پنج سال آخر زندگیاش را در حالت اغما گذراند.
استاد محمد معین را شاید بتوان وارث واژهها و پدر فرهنگنامه فارسی ایران بعد از دهخدا نامید. او که نخستین دکتر زبان و ادبیات فارسی در تاریخ ایران هم هست، به زبانهای فرانسه، انگلیسی، عربی و آلمانی تسلط کامل داشت و زبانهای پهلوی اوستایی و فارسی باستان و بعضی لهجههای محلی را به خوبی میدانست. در طول عمرش حدود ۲۳ جلد کتاب تألیف و منتشر کرد. از فعالیتهای مهم او همکاری با علامه دهخدا و تنظیم فیشهای چاپ نشده بعد از درگذشت دهخدا است.
او در سال ۱۳۱۴ پس از پایان تحصیل و انجام خدمت نظام در حالی که فقط ۱۷ سال داشت به ریاست دانشسرای مقدماتی اهواز منصوب شد؛ سپس ریاست دانشسراهای وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش فعلی) را به عهده گرفت و در همین زمان توانست دوره روانشناسی عملی، خط شناسی، قیافه شناسی و مغز شناسی را به صورت مکاتبهای در آموزشگاه روانشناسی بروکسل بلژیک بگذراند. محمد معین در سال ۱۳۲۱ در سن ۲۴ سالگی با نوشتن رساله «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی» نخستین کسی بود که در ایران موفق به اخذ درجه دکترای ادبیات فارسی شد و بعد از اخذ دکترا به عنوان استاد کرسی «تحقیق در متون ادبی» دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و استاد در دانش سرای عالی مشغول تحقیق و تدریس شد.
دکتر معین در سال ۱۳۲۴ همکاری با علامه دهخدا را در تنظیم لغت نامه شروع کرد و معاون او در کار لغتنامه بود و پس از وی ریاست سازمان لغت نامه را به عهده گرفت.
استاد معین آثار ماندگاری از خود بر جای گذاشته است. اما بیشک مهمترین اثر او که باعث شده ادبیات فارسی تا همیشه وامدارش باشد، «فرهنگ لغت معین» است. فرزند استاد درباره شکلگیری این مجموعه منحصربهفرد میگوید: «پدر در مجموع 27 سال بود که روی فرهنگ کار کرده بودند و در شبانه روز هم 18 ساعت مشغول کار بودند.»
استاد معین تمام وقتش را صرف کارهای علمی میکرد، اما اینطور که فرزند ارشدش میگوید بهطور معجزهآسایی هم موفق میشد به قدر کافی برای فرزندانش وقت بگذارد. مهدخت معین در اینباره میگوید: «به خاطر دارم که برای برادران و خواهرم که همه از من کوچکتر بودند، بعدازظهرها قبل از استراحت بسیار کوتاه، چند دقیقهای قصه میگفتند؛ آن هم قصههایی که فیالبداهه از ذهنشان تراوش میکرد.
سر بزنگاه داستان را نگه میداشتند، بقیه را روز بعد میگفتند. ۱۰ دقیقه هر روز داستان میگفتند. هر چندماه یکبار هم میگفتند ببینید چه فیلمی خوب است برویم سینما. هر۱۰ یا ۲۰ روز یکبار برای مدت نیمساعت، یا به ندرت بیشتر، ما را به منزل اقوام نزدیک میبردند. شبهای یلدا اقوام نزدیک، همه به منزل ما میآمدند و پدر برایشان حافظ میخواند. مراسم نوروز، حتی اگر تحویل سال ساعت ۲ یا ۳ بعد از نیمهشب بود، حتما پای هفتسین برگزار میشد و دید و بازدیدهای نوروزی و هدایا برای ما و بچههای فامیل فراموش نمیشد. شبهای احیاء (قدر) در ماه مبارک رمضان نیز، حتماً همه خانواده پشتسر ایشان قرآن سر میگرفتند و با صدای ایشان که به لهجه عربی فصیح دعاها را تلفظ میکردند، میخواندند».
یادش گرامی و نامش ماندگار باد.
نظر شما