کد خبر 258228
۲ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۸

حیات گزارش می‌دهد؛

«شهید غلامرضا آزادی»؛ به جای خانه خدا به زیارت صاحب خانه رفت...

«شهید غلامرضا آزادی»؛ به جای خانه خدا به زیارت صاحب خانه رفت...

از خاکهای تفتیده سوسنگرد و خرمشهر، تا قله های پربرف کردستان، از لبنان تا سردشت، دنبال کسی بود که پیدایش کرد. با تنی پرخون... داشت مهیا می شد که سفر حج برود و خانه خدا را زیارت کند. صاحب خانه خودش به استقبال آمد و: «این حج اکبر است که معشوق در بر است»!

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، دوم تیر 1366 روز وصال عاشقی است که حج بیت الله قسمتش نشد، تا زائر دوست شود و در بزم قرب، تسنیم طهور به دست، نظر به وجه باقی حق کند. سردار سرتیپ پاسدار شهید «غلامرضا آزادی» فرمانده قرارگاه قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، معاون عملیاتی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع)، مسئول طرح و عملیات قرارگاه حنین در عملیات خیبر و معاون طرح و عملیات قرارگاه کربلا در عملیات‌های عاشورا و بدر، از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس و از چهره های درخشان و اسوه های ماندگار تقوی، خلوص، شجاعت و مدیریت جهادی مومنانه و مخلصانه در مکتب جهاد و شهادت فرزندان روح الله است. سردار پاکباز و سراندازی که در عملیات نصر 4 مزد خود را گرفت و بجای سفر حج، که مهیای رفتنش بود، زیارت دوست نصیبش شد و کدام شرف و سعادت، بالاتر از این؟

خوشتر از این در جهان چه بود دگر کار؟

دوست بر دوست رفت و یار بر یار

آن، همه اندوه بود و این، همه شادی

آن، همه گفتار بود و این، همه کردار...

خدایش برایش چنین مقدر کرده بود که کربلای سردشت، حج او باشد و عرش بر گرد او به طواف آید.

سرداری که همه جا می گفت: «من فقط یک بسیجی هستم» و از غائله تجزیه طلبان در خوزستان و خرمشهر، تا فتنه منافقین در خیابانهای پایتخت و تا جبهه های غرب و جنوب، همه جا پاسدار انقلابش بود.   

در مسیر تندباد

در سال ۱۳۴۰ در یکی از روستاهای «جرقویه» در«اصفهان» متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، همراه با خانواده، به «تهران» مهاجرت کرد. وی در کنار تحصیل و فعالیتهای روزانه، در کلاس‌های علوم دینی که شب‌ها در حسینیه انصارالمهدی(عج) تهران تشکیل می‌شد، فعالانه شرکت داشت و با عشق و علاقه خاصی از آن بهره می‌برد.
غلامرضا، همگام با ملت ایران، در مبارات سالهای ۱۳۵۷ – ۱۳۵۶ فعالیت مستمر داشت. یکی از فعالیت‌های مهم او در پیش از انقلاب، توزیع اعلامیه‌های حضرت امام(ره) بین آشنایان و کسبه بود. در جریان تحصن دانشجویان در دانشگاه، نقش فعالی داشت، به‌طوری که چندین بار مورد ضرب و شتم عمال رژیم قرار گرفت.

در برابر فتنه «خلق عرب» و توطئه تجزیه طلبان خوزستان

پس از پیروزی انقلاب، جزو نخستین افرادی بود که به عضویت سپاه درآمد. در سال‌های اول انقلاب، پیش از شروع جنگ تحمیلی، هنگامی‌که عراق، قصد ضربه زدن به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حوزه‌های نفتی کشور و ایجاد تفرقه و انشقاق در صفوف مردم خوزستان و زمینه‌سازی برای تجاوز و اشغال خاک مقدس این سرزمین را داشت و کارهای تخریبی در مناطق مرزی و شهرهای مجاور آن انجام می‌داد، گروه‌هایی از طرف طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه پاسداران به مناطق مختلف اعزام شدند، که شهید آزادی جزو گروهی بود که به استان خوزستان و شهر خرمشهر شتافت. او همراه سایر برادران، با اشرار و خائنین داخلی که تحت عنوان «خلق عرب» قد علم کرده و قصد ایجاد زمینه برای هجوم دشمن بعثی به ایران اسلامی و تجزیه خوزستان را داشتند، به مقابله برخاست.

در کنار مدافعان مظلوم «خرمشهر» تا آخرین روزهای مقاومت

غلامرضا آزادی، در همین ماموریت تا سقوط خرمشهر در این شهر ماند و بر این اساس، می‌توان او را به عنوان یکی از حماسه آفرینان روزهای اول مقاومت خرمشهر و مدافعان مظلوم این شهر حماسه و مقاومت، تا آخرین روزهای منتهی به سقوط و اشغال آن نام برد.

مجروح «تیغ موکت بری» منافقین در خیابان فردوسی تهران!

در درگیری‌های سیاسی خرداد ۱۳۶۰ و در اوج فعالیت گروهک‌ها روز سی خرداد 60 آغاز جنگ علنی و خیابانی سازمان مجاهدین خلق با مردم و نظام، روزی خونین در تاریخ انقلاب بود. روزی که منافقین، گیج و مستاصل از همراهی ملت با امام و انقلابشان، به مردم کوچه و بازار و هرکه ظاهری مذهبی و انقلابی داشت و شبیه پاسدارها بود حمله ور شدند و با سلاح سرد، بسیاری از مردم بیگناه را مضروب و مجروح و یا به شهادت رساندند. شهید غلامرضا آزادی از جانبازان و مصدومان این روز بود. در خیابان فردوسی ، به وسیله تیغ موکت بری مورد حمله منافقین کوردل قرار گرفت و از شدت مجروحیت، بیهوش بر زمین افتاد پس از آن، مدت یک ماه بستری شد، ولی بلافاصله پس از باز یافتن سلامتی، خدمت خود را به انقلاب و نظام اسلامی ادامه داد.

از «خرمشهر» تا «لبنان»، از «خیبر» تا «کربلای 5»

پس از آزادی خرمشهر، به کردستان عزیمت کرد و در واحد عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) به همراه شهید بروجردی نقش موثری داشت. با فعال شدن مجدد جبهه‌های جنوب، مشتاقانه به خوزستان بازگشت و مدتی در جبهه‌های حمیدیه و سوسنگرد مشغول خدمت شد. همزمان با حمله اسرائیل به جنوب لبنان در سال ۱۳۶۱ برای یاری مردم مسلمان و مظلوم آن دیار به لبنان اعزام شد و مخلصانه ماموریت خود را انجام داد.

به دنبال تلاش بی‌وقفه و خدمات صادقانه‌اش در اواسط سال ۱۳۶۱ برای گذراندن دوره آموزش تخصصی دافوس، همراه با عده‌ای از برادران به عنوان اولین گروه اعزامی از سپاه وارد دانشگده فرماندهی و ستاد نیروی زمینی ارتش شد و در اوایل سال ۱۳۶۲ این دوره را با موفقیت به پایان رساند. در فاصله همین دوره، بارها به هنگام عملیات در جبهه حضور یافت.
اواخر سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر، عهده دار مسئولیت طرح و عملیات قرار حنین شد. در سال ۱۳۶۳ به عنوان مسئول طرح و عملیات قرارگاه کربلا در عملیات عاشورا و بدر حضور داشت و پس از آن با همین مسئولیت به قرارگاه سلمان که بعدها به قرارگاه قدس تغییر نام یافت، مامور شد و در صحنه نبردهای عظیمی مانند والفجر۸، کربلای۱، کربلای۴، کربلای۵، کربلای۸ نقش تعیین کننده داشت.

من یک بسیجی هستم!

آنقدر متواضع و با ظرفیت بود که هرکس، حتی اعضای خانواده از مسئولیت‌هایش مطلع نبودند و هنگامی که از مسئولیت او در جبهه سئوال می‌کردند می‌گفت: «من یک بسیجی هستم.» این جمله را همه از او بارها شنیده بودند. با اولین برخورد، همه مجذوب شخصیت او می‌شدند.  آنچنان بردبار بود که حتی جواب مخالفین و معترضین به نظام را با سعه صدر و برخورد منطقی می‌داد. در جنگ و مقابله با دشمن نیز به دلیل انس با خدا و اذکار الهی با آرامش و اطمینان برخورد می‌کرد و در صحنه‌های حساس و خطرناک، با شجاعتی وصف ناپذیر می‌ایستاد و ضمن توصیه دیگران به حق و صبر، از میدان به در نمی‌رفت و منفعل نمی‌شد. به خانواده‌اش همواره توصیه می‌کرد که در مقابل سختیها صبور باشید و خدا را به یاد آورید. شیفته و عاشق امام(ره) بود و ترجیع کلامش به همه اطرافیان و دوستانش این بود که امام را تنها نگذارید و حتی سرخط وصیتنامه اش هم همین بود که: «اگر امام را تنها بگذارید فردای قیامت چه جوابی به خدا خواهید داد؟»

کعبه، آمد به طواف تو که مهمان خدایی....

در سال ۱۳۶۶ ،هنگامیکه قرارگاه قدس در منطقه سردشت (کردستان) مستقر و در حال انجام ماموریت بود ، به دلیل زحمات و تلاش مخلصانه و نقشی که در جنگ و جهاد داشت، از طرف فرماندهی مورد تشویق قرار گرفت و به عنوان سهمیه قرارگاه برای سفر حج انتخاب شد.

او در حالی که خود را مهیای این سفر روحانی و معنوی می‌کرد، در دوم تیر ماه همین سال در منطقه عملیاتی نصر۴ (مقر شهید بروجردی) مزد و اجر خود را گرفت و حج حقیقی نصیبش شد. مقر او هدف بمباران هواپیماهای عراقی قرار گرفت. شهادت، که گمشده اش بود، نصیبش شد و به جای زیارت خانه خدا، سبکبار به منزلگاه جاوید پرواز کرد و به دیدار و زیارت صاحب خانه شتافت و همان طور که در وصیت نامه خود، خداوند تبارک و تعالی را به کرمش قسم داده بود که توفیق و لیاقت شهادت در راهش را نصیب او گرداند، به لقای محبوب حقیقی و آرزوی دیرینه خویش رسید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha