به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، اول خردادماه سال 1362 روز جاودانه شدن یکی از سرداران بزرگ و شاخص تاریخ دفاع مقدس است؛ سردار سرلشکر شهید «محمد بروجردی»؛ کسی که در مقطعی، یکی از دو گزینه فرماندهی کل سپاه پاسداران بود. از بنیانگذاران تیپ مستقل 155 ویژه شهدا، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع)، قائم مقام ستاد عملیات غرب و فرمانده سپاه غرب کشور و «ناجی کردستان»، در چنین روزی عهد عاشقانه با معبود و معشوقش را به سر آورد و به وصل آن جان جهان رسید.
پاکبازی که چهره مسیحاییاش، تداعی عارفی بود اسلحه بر دوش که فاتح قلبهای مردم کردستان شد. کسی که مقام معظم رهبری در وصفش فرمود: «چهره شهید بروجردی را بازسازی کنید ... آنصورت نجیب و سالم، آن آدم کمحرف و پرکار و مؤمن را درست نشان دهید، حالاتش را نشان بدهید.» تقدیرش آن بود که این «مسیح کردستان» و این خورشید «فتح المبین»، پس از عطرآگین کردن فضای جبهههای جنوب، راهش در مسیر کردستان به شاهراه شهادت برسد.
«میرزا»یی میان سه «محمد»!
«محمد بروجردی» سال ۱۳۳۳ در منطقه «پورد دره گرگی» بروجرد متولد شد. سه برادر بودند و اسم هر سه «محمد» بود و او را در خانواده: «میرزا» صدا میزدند. در شش سالگی پدر را از دست داد و همین موضوع باعث شد تا مادرش، محمد و پنج فرزند دیگرش را با خود به تهران بیاورد و محله مستضعفنشین مولوی، محل سکونت خانواده شد.
محمد بروجردی از همان کودکی و با رفتن به مدرسه در کنار تحصیل، کمبود درآمد ناشی از فقدان پدر را با کار کردن جبران کرد. شبها کار میکرد و روزها درس میخواند، همین اتکا به خود بود که از او در روزهای سخت جنگ مردی بزرگ و بالنده ساخت. مادرش گفته است: «محمد شش ساله بود که یتیم شد، از هفت سالگی روزها را در یک دکان خیاطی کار میکرد، اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شبها درس میخواند، همه او را دوست داشتند، چه معلم چه صاحبکارش.»
پس از عزیمت خانوادهاش به تهران، محمد در شرایط جدیدی قرار گرفت. ۱۴ ساله بود که با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی، قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت، وی با شرکت در کلاسهای فراگیری قرآن، روح و جانش با فرامین و معنویت قرآن عجین و در همین کلاسها با جلسات مخفی و نیمهمخفی و گروههای مذهبی و سیاسی آشنا شد. وی این روزها را چنین حکایت کرده است: «وقتی به این کلاسها رفتم، قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم، چشم و گوشم روی خیلی مسائل باز شد، معنای طاغوت را فهمیدم، فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کردهاند.»
«ساواک»، در به در دنبال تشک دوزی که سرباز فراری شد!
در این زمان است که ساواک در به در دنبال این جوان تشک دوز میشود که مشغول فعالیتهای سیاسی و مبارزه شده و در گروهی است که به «جوانان فتوایی» مشهور است. به خدمت اعزام میشود اما از سربازی فرار می کند و قاچاقی به عراق می رود و «امام» را در نجف میبیند. مادرش میگوید: «به او گفتم پسر حالا که احضارت کردهاند، میخواهی چکار کنی؟ گفت: مادر من مسلمانم، مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمیدهم، من از خدمت به این شاه لعنتی بیزارم میفهمی مادر؟ بیزار!»
با این وجود به اجبار به سربازی رفت اما به دلیل اینکه علاقهای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت، اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) از خدمت فرار کرد؛ ولی حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر ساواک شناسایی و دستگیر شد. مادر «محمد بروجردی» از این دوران گفته است: «خبر آوردند که او را در خوزستان سر مرز گرفتهاند، رفتم اهواز، سازمان امنیت، عکسش دستم بود و گریه میکردم... از آنجا رفتم زندان ساواک سوسنگرد... این پسر آنجا بود، وقتی وارد اتاق بازجویی شدم دیدم او را از پاهایش به سقف آویزان کردهاند و کتکش میزنند. همینطور مثل باران چوب و شلاق و باطوم بود که روی سر صورت بچهام میبارید، ولی حتی یک آخ هم از او نشنیدم.»
مسئول حفاظت امام، سرپرست زندان «اوین»
هنگام بازگشت امام خمینی (ره) به میهن فرارسید. در این هنگام، گروهی متشکل از نزدیکان امام از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید مهدی عراقی در جلسهای برنامه حراست و استقبال از امام را به دو گروه با سابقه که تا پیش از این عملکرد درستی از خود نشان داده بودند، سپردند؛ این مهم به گروه «صف» و «فجر اسلام» تحت سرپرستی شهید محمد بروجردی و تحت هدایت شهید مهدی عراقی رسید. لذا بروجردی بههمراه دیگر همرزمانش، مسئولیت حراست از امام را در فرودگاه مهرآباد، مسیر بهشت زهرا و مدرسه علوی عهدهدار شد.
همچنین بلافاصله دست بهکار تشکیل و سازماندهی یگان حفاظت محل سکونت حضرت امام در تهران شد. پس از آغاز درگیریهای مسلحانه مردم و نیروهای شاه در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، محمد بروجردی نقش چشمگیری در تصرف پادگان جمشیدیه و نیز آزادسازی مراکز رادیو و تلوزیون از لوث چکمهپوشان «گارد جاویدان» ایفا کرد و با اصابت گلولهای از ناحیه پا مجروح شد.
پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی مرحله نخست انقلاب اسلامی، فعالیتهای انقلابی محمد دامنه گستردهتری پیدا کرد. پس از چندی، مسئولیت سرپرستی «زندان اوین»، که عمده زندانیان آن از عناصر غارت، شکنجه و سرکوب دولت، ساواک و ارتش شاهنشاهی بودند، به وی محول شد. سلوک اسلامی – انسانی محمد بروجردی در برخورد با زندانیانی چنین منفور، باعث شد تا تنی چند از همرزمانش به او خرده بگیرند.
از بنیانگذاران اصلی «سپاه» که قرار بود فرمانده کل شود
بهار سال ۱۳۵۸، تحت نظارت شورای انقلاب اسلامی و با کوشش فراوان و خستگیناپذیر «محمد بروجردی» و یارانش، بازوی مسلح انقلاب اسلامی یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تأسیس شد. «محسن رضایی» در اینباره گفته است: «محمد از بنیانگذاران اصلی سپاه بود، او یکی از ۱۲ نفری بود که سپاه را پایهگذاری کردند؛ البته برخی از این افراد، مثل شهید «محمّد منتظری» و... بعدها به شهادت رسیدند.»
در آن مقطع، «محمد بروجردی» در شورای مرکزی سپاه آغاز بهکار کرد و به فاصله کوتاهی پس از آن، مسئولیت معاونت عملیات پادگان ولیعصر (عج) را عهدهدار شد، این پادگان اصلیترین مقر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. قبل از اینکه سرلشکر محسن رضایی فرمانده کل سپاه شود، عملا دو گزینه برای این سمت در نظر گرفته شده بود که یکی آقای رضایی و دیگری شهید بروجردی بود؛ شهید بروجردی این سمت را نپذیرفت. برخی نگران این بودند که اگر آقای رضایی فرمانده شود، آقای بروجردی تبعیت نکند؛ اما ایشان با صراحت به آقای محلاتی و رفیقدوست گفت که اگر برادر محسن فرمانده شود حتما از وی تبعیت میکنم.
مسیح کردستان و تاسیس «پیشمرگان مسلمان کرد»
محمد بروجردی در کنار نبرد قاطع و قهرآمیز با تجزیهطلبان، مظهر رأفت و برخورد مهربانانه و برادرانه با مردم کردستان بود بهطوری که دلسوزی او نسبت به مردم این دیار حد و مرز نداشت. به آنها از صمیم قلب احترام میگذاشت و مردم کردستان هم به او علاقمند شده و دوستش داشتند، جاذبه محبتآمیز بروجردی آنقدر نیرومند بود که اطفال معصوم، به محض دیدن او به سویش میدویدند، با او بازی میکردند و او شاد و خندان دستنوازش بر سرشان میکشید.
محمد بروجردی در یکی از جلسات توجیهی فرماندهان سپاه در غرب کشور گفته بود: «صف مردم کُرد، از صف ضدانقلاب جداست. این مردم مسلمانند، فطرتاً خواهان حکومت اسلامیاند، وقتی دست رحمت نظام بر سر آنها گسترده شود، بدیهی است که سلاح بدست گرفته و با تمام قدرتشان، به مصداق کریمه «اشداء علی الکفار»، با تجزیهطلبان ملحد خواهند جنگید» از طرفی با تاسیس سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد» توسط محمد، استقبال مردم مؤمن و محروم کردستان از شرکت در میان مدافعان انقلاب آنقدر چشمگیر بود که موازنه قدرت را در منطقه به زیان گروهکهای تجزیهطلب بر هم زد.
رقص اندر خون خود، مردان کنند
روز اول خرداد سال ۱۳۶۲، «محمد بروجردی» بههمراه پنج تن دیگر از فرماندهان، به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا»، شهرستان مهاباد را ترک کرد و با عبور از سه راهی مهاباد – نقده، خودرو حامل وی و دوستانش به مین برخورد کرد. صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان از آن به بیرون پرتاب شدند، «محمد بروجردی» حدود ۷۰ قدم دورتر از ماشین به زمین افتاد و وقتی بالای سرش رسیدند، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت؛ اما شهید شده بود.
شهیدی که گفته بود: «امام میفرمایند همه هدف ما، مکتب ماست آنها که مکتب را قبول ندارند، میگویند نتیجه چنین اعتقادی، میشود انحصارطلبی!... ما اگر که شمشیر به دست گرفتهایم، باید «لتکون کلمة الله هِی العُلیا» شمشیر بزنیم، برای اینکه حکم خدا، دین خدا، روی کار بیاید. اگر هدف ما اجرای حکم خدا و حاکمیت دین او نباشد، دیگر مبارزه چه فایدهای دارد؟ حالا چه شاه باشد، چه کس دیگری، آنوقت چه فرقی خواهد داشت که ما برای چه کسی میجنگیم؟ بحث ما و هدف ما این است که حکم خدا پیاده بشود، اگر عمل به این وظیفه باعث میشود ما را انحصارطلب معرفی کنند، البته به این معنا، ما انحصار طلبیم!»
از این دنیا با کوله باری خالی میروم...
بسمه تعالی
وصیتنامه اینجانب محمد بروجردی (پدر درهگرگی) پس از حمد خدا و طلب استغفار از او که برگشت همه به سوی اوست و درود بر محمد و آل او و درود بر امام امت و درود بر همه شهیدان تاریخ، از همه برادرانی که در طول عمرم با آنها تماس داشتهام، طلب آمرزش میکنم.
هر کس که این وصیتنامه را میخواند، برای من طلب آمرزش کند، زیرا من از این دنیا با کولهبار خالی میروم؛ و بعد از من همسرم سرپرستی خانواده را به عهده دارد و حقوق و مقدار ارثی که دارم، به او میرسد، به غیر از مبلغی ۷۰۰۰ ریال (هفت صد تومان) که باید به مادرم بدهد و در صورت فوت همسرم برادر کوچکترم عبدالمحمد سرپرستی دو فرزندم را به عهده گیرد و از اینکه نتوانستهام برای خانواده بطور کلی مثبت باشم، از همه پوزش میطلبم و طلب آمرزش میکنم. والسلام
محمد بروجردی
نظر شما