کد خبر 200506
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۳

مادر شهید علی خانبابایی در گفتگو با «حیات»:

فیلم/ کیف پسرم را برای ظهور امام زمان (عج) نگه داشته‌ام

فیلم/ کیف پسرم را برای ظهور امام زمان (عج) نگه داشته‌ام

مادر شهید علی خانبابایی گفت: همانطور که از علماء شنیده ایم که خیلی از شهدا به یاری امام زمان (عج) می‌آیند من هم کیف علی را نگه داشته‌ام تا دست به دست و نسل به نسل به دست خودش برسد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید علی خانبابایی در دهم دی ماه سال ۱۳۳۹ در محله نواب تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را در تهران تا مقطع دیپلم ادامه داد و در سال ۱۳۵۹ مفتخر به اخذ مدرک فنی شد. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ به خدمت سربازی رفت و با درجه‌ی گروهبان سومی با پست رئیس توپ پدافند هوایی به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد.

 ۴ ماه پس از پایان خدمت در سال ۱۳۶۲ به عنوان بسیجی مجدداً به جبهه رفت. ۶ ماه در کردستان جنگید و پس از آن به جبهه‌های جنوب عزیمت کرد و در پنجم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در منطقه جفیر در ساحل رود فرات به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد. وی اولین شهید عملیات خیبر است. پیکر پاک و مطهرش در بهشت زهرا (س) در کنار دیگر شهدای گلگون کفن به خاک سپرده شد.

برای گفتگو با مادر شهید خانبابایی راهی منزل‌شان شدیم، محله ای به نام شهید علی خانبابایی در تهران نامگذاری شده است که منزل مادر آنجا قرار دارد.

فیلم/ کیف پسرم را برای ظهور امام زمان (عج) نگه داشته‌ام

خداوند با ما معامله کرد

بتول امینی مادر شهید علی خانبابایی در گفتگو با خبرنگار ما گفت: در اول آذر 1321 به دنیا آمده ام. مادر پنج فرزند هستم، دومین فرزندم علی بود که در سن 24 سالگی اش بعد از پایان سربازی به جبهه اعزام شد خوشبختانه خداوند ما را انتخاب کرد و کالای خودش را از ما خرید، خداوند با ما معامله کرد. فرزند دیگرم نیز جانباز شیمیایی است.

وی افزود: پسرم جوانی بسیار رشید، شجاع، مدیر و مدبربود که در دوران سربازی اش هم که سه ماه برای آموزشی رفت در آنجا با توجه به عملکرد خوبش مورد توجه قرار گرفت و درجه دار شد، در آنجا به او درجه گروهبان 2 دادند. در اردیبهشت ماه سال 1362 سربازی پسرم تمام شد، بعد از آن شروع به کار کرد، بعد از چندماه در مهرماه همان سال علی گفت می‌خواهد به جبهه برود، در این دو سال هم چون علی درجه دار بود تقریبا حدود 7 سرباز زیر دست او بودند؛ پدرعلی به او گفت که شما دو سال سرباز بودی در خرمشهرو بندر امام هم حضور داشتی، چرا دوباره به جبهه می‌روی؟ علی در جواب گفت: اگرمن نروم و کسانی بروند که زن و بچه دارند، بچه‌هایشان یتیم می‌شوند؛ البته همسرم هم در جبهه حضور داشت او نیز رزمنده هشت سال دفاع مقدس و خادم اهل بیت (ع) بود، علی بالاخره به جبهه رفت که 3 ماه اعزام شد تقریبا در 27 مهرماه سال 1362 برای جبهه درمنطقه بوکان اعزام شد و دراین منطقه 3 ماه حضور داشت ؛2 ماه بعد از رفتن از بوکان به تهران برگشت و به ما سر زد وقتی دوباره به بوکان بازگشت یک ماه از علی خبر نداشتیم، خیلی نگران علی بودیم که نکند به او آسیبی رسیده باشد.

مادر شهید خانبابایی ادامه داد:  بالاخره بعد از یک ماه شبی مهمان داشتیم که از جمله مهمان هایمان دکتراسدی گرمارودی بود و ازاو خواستیم دعای کمیل را بخوانیم و با هم دعا کنیم تا از علی خبری به دستمان برسد، حدود دوازده نفری بودیم که با هم دعای کمیل خواندیم، ساعت هشت صبح فردای همان شب علی با ما تماس گرفت و گفت: به راه آهن آمده ام ایرادی ندارد با دو نفر از دوستانم به خانه بیاییم؟ با کمال میل و خوشحالی پذیرفتم و گفتم چه مانعی دارد ما دیشب مهمان داشتیم و برایت دعا کردیم که  به سلامت برگردی. علی بالاخره در اول بهمن سال 1362 به منزل آمد به او گفتم چرا خبری از خودت ندادی یک ماه از تو بی خبر بودیم که با بغض گفت: یکی از دوستانم به نام حسین منتظری توسط کومله ها شهید شد این اتفاق من و دوستانم را تحت تاثیر قرار داده بود و در این مدت بسیارغمگین بودیم.

وی گفت: 12 روز گذشت علی در این مدت به اکثر خویشاوندانمان سر زد و برخی از آشنایان می گفتند چقدر چهره علی نورانی شده و به شوخی می گفتند بوی شهادت می دهد. صبح 12 بهمن ماه بود که علی با موتور برادرش به بیرون رفت و بعد با عجله به خانه برگشت و به من گفت: مادر دوستانم همگی به جبهه رفته اند و من مانده ام ، با  طرح «لبیک یا خمینی» نشد که به جبهه بروم، اکنون می خواهم از جایی که قبلا اعزام شده ام به جبهه عازم شوم.

آخرین خداحافظی با پسرم / رفتن به شرط نامه

بتول امینی گفت: علی لباس هایش را جمع کرد و ساکش را بست، او برای رفتن  به جبهه آماده شد. وقتی علی را بدرقه کردیم من و پدرش او را برای آخرین بار در آغوش گرفتیم؛ قبل از خداحافظی اش به علی گفتم به شرطی راضی‌ام به جبهه بروی  که  مثل ماه گذشته از تو بی خبر نباشم زود به زود برایم نامه بفرست علی به من چشم گفت و از هم خداحافظی کردیم، همان موقع احساس می‌کردم انگار آخرین خداحافظی از پسرم بود و انگار قرار بود دیگر همدیگر را نبینیم به درب حیات که رسیدیم علی سوار بر موتور شد بدون اینکه به پشت سرش نگاه کند رفت.

وی ادامه داد: از دوازده بهمن که به جبهه اعزام شد در تاریخ  سوم اسفند ظرف 21 روز به شهادت رسید، در طی این 21 روز علی برایم شش نامه ارسال کرده بود نامه هایش را هنوز در آلبوم نگه داشته ام که در یکی از نامه‌هایش نوشته بود این چهارمین نامه ای است که برایتان ارسال کرده ام اما هنوز نامه ای از شما دریافت نکردم البته ما برای علی نامه می فرستادیم ولی دیر به دستش می رسید تنها یک نامه به دستش رسیده بود و آن نامه هنگامی که در جبهه به شهادت رسیده بود در جیبش بود. از سوم تا هشت اسفند از علی دیگر خبری نداشتیم که ششمین نامه اش به دستمان رسید که دیدم بالای نامه علی نوشته ( إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ) گریه ام گرفت که علی بالای نامه اش این آیه را نوشته است.

فیلم/ کیف پسرم را برای ظهور امام زمان (عج) نگه داشته‌ام

علی جان منزل نومبارک

مادر شهید خانبابایی گفت: اگر دوباره زمان برگردد یا حمله و جنگی رخ دهد همه فرزندانم را برای دفاع از میهن و دین اسلام می فرستم، پدر فرزندانم پنج سال است که از دنیا رفته، زمانی که فرزندم علی را آوردند وقتی او را درآرامگاهش به خاک می‌سپردند یکی از خویشاوندان  به من گفت برای پسرت حرفی بزن و برای اولین بار بلندگو را در دستم دادند آن زمان من 41 سال داشتم میکروفون را به دست گرفتم و همان آیه ( إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ) را گفتم و بعد خطاب به پسرم گفتم علی جان منزل نومبارک.

وی ادامه داد: همانجا گفتم علی جان به خون پاکت قسم و به خون پاک همه شهدا تا انتقام شهدا را از این صدامیان نگیریم تویی که 3 برادر  و پدرت زنده هستند اگر همه خانواده هم شهید شدند من و خواهرت هستیم مطمئن باش انتقام خون شما را می‌گیریم. بدون اینکه گریه ای کنم این حرف ها را می زدم. ما ایرانی ها از بچگی در خانواده هایمان به گونه ای بزرگ شدیم  که همیشه هیات ها، روضه و نماز و روزه  جزء موارد اصلی زندگیمان بوده اگر اکنون به مواردی بر می‌خوریم که برخی به مملکت مان خیانت می‌کنند و تحت تاثیر شیطان قرار می‌گیرند افراد زیادی را داریم و در مراسمات مذهبی و راهپیمایی های ملی کشورمان مشاهده می‌کنیم  که برای دفاع از مملکت مان سینه سپر می‌کنند و مقابل دشمن داخلی و خارجی می‌ایستند.

کیف پسرم را برای ظهورامام زمان (عج) نگه داشته‌ام

مادر شهید خانبابایی گفت: علی بر روی کیفش نام خودش را نوشته بود کیفش را با تمامی لباس هایش همان شکلی که خودش چیده بود، نگه داشته ام تا ظهور امام زمان (عج) به دست پسرم برسد. همانطور که از خیلی علماء شنیده ایم که خیلی از شهدا به یاری امام زمان (عج) می آیند من هم کیف علی را نگه داشته ام تا دست به دست و نسل به نسل به دست خودش برسد.

فیلم/ کیف پسرم را برای ظهور امام زمان (عج) نگه داشته‌ام

وی افزود: جنگی که به ما تحمیل شد از طرف ایران نبود از طرف دولت های شیطان بزرگ آمریکا بود که صدام  را مانند عروسک خیمه شب بازی واسطه کرد و فرستاد تا منطقه خوزستان را از ایران جدا کند که خوشبختانه خداوند همراه ما بود و تمام رزمندگان در طول هشت سال دفاع کردند. این هشت سال به آسانی نگذشت همه خون و دل ها خوردند این هشت سال به شوخی نگذشت، مادران و پدرانی که هر آن خبر شهادت فرزندانشان را می‌شنیدند تمام بدنشان از مغز سر تا نوک پا لرزید اما به خاطر دینمان، مملکتمان و آب و خاکمان صبوری کردیم. همیشه از ته دل دعا می کنم که خداوندا همیشه کشورمان را زیر پرچم حق موفق کن.

در قسمتی از وصیت نامه شهید علی خان بابایی آمده است:

این راه را آگاهانه رفتم و این راه سرخ را از مکتب سرور آزادگان جهان، امام حسین (ع) آموخته‌ام که با شهادت خود اسلام را زنده نگه داشت و ما  مسلمانان  باید این اسلام را که با خون  چنین شهیدان  بزرگی آبیاری شده است نگداری کنیم و اگر لازم  شد جهاد کنیم، بکشیم و کشته شویم که الآن موقع  چنین عملی رسیده  است. پشت کردن به این جهاد، پشت کردن به اسلام و ازبین بردن خون تمام شهیدان از صدراسلام تا به حال است و وظیفه شرعی هر فرد مسلمان است که ادامه دهنده راه شهدا باشد و برای برقراری اسلام باید تلاش کند و ندای "هل من ناصر" حسینی را لبیک گوید.

و شما ای خواهران با حجاب خود اسلام را حفظ کنید. ای امت مسلمان مسجدها را پرکنید و در نمازهای جمعه شرکت نمایید و برای فرج آقا امام زمان (عج) دعا فرمایید.

پدر و مادر عزیزم نمی‌خواهم در مقابل دشمنان و منافقان گریه کنید. بلکه می‌خواهم همه را به این راه دعوت کنید و اگر خواستید گریه کنید از داغ مصیبت‌های حضرت زینب(س) و شهدای گمنام و برادران اسیر که در زندان‌های رژیم بعث عراق زیر شکنجه به سر می‌برند گریه کنید.

اسلام شیعه در ادامه راه می خواهد پرچم ( لا اله الاّ الله ) را بر بلند ترین قلّۀ جهان برافراشته کند تا مقدمه‌ای برای ظهور عزیز دل زهرا(س) باشد.

گزارش: حدیث ورناصری

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha