هـر چـه زمـان میگـذرد، ارزش مجاهـدت و فداکاری جوانانی که با عشـق و ایمان برای نجات سـرزمینهای اسلامی از شـرارت داعـش در خط مقدم جنگ سـوریه و عراق حاضر شـدند، بیشـتر نمایان میشـود. ایران اسلامی در سایه جانفشانی این نسل خداجو، به کانون امنیت در منطقه تبدیل شده است. این در حالی اسـت که هنوز بسـیاری از کشـورها با حملات تروریسـتی دسـت به گریبان هسـتند. دفتر خاطرات جوانان مجاهد ما در نبردهای بزرگ سـوریه و عراق، ناگفتههای بسیار برای نسل امروز و آینده دارد. در ادامه سلسله مصاحبه پیرامون دفتر مجاهدت رزمندگان مدافع حرم، با خانم زینب عبد فروتن همسر گرامی شهید روحالله قربانی به گفتوگو نشستیم:
از تجربـه زندگیتـان بـا شـهید قربانـی بگوییـد و اینکه ایشان چه خصوصیات بارزی داشتند؟
شـهدای ما زندگی خـود را بر پایه تقوا بنـا کرده بودند. روحالله نیـز در زندگـی بسـیار بـه مسـائل اعتقـادی و دینـی پایبنـد بود. در کارهایش سـعی میکـرد، هدف دار باشـد. میدانست که از آینده خود چه میخواهد. همیشـه ایـن آیـه قـرآن مجیـد را یـادآوری میکـرد کـه «لیس لالنسـان ال دنیا ماسعی» و میگفت، انسان در این دنیا باید همیشـه در کوشـش و فعالیت و تولید باشـد. او بـرای مراحل مختلف زندگی خود برنامه مینوشـت، دوسـت نداشـت وقت و عمرش تلف شـود. بعد از فوت مـادرش به لحاظ روحـی اندوه زیادی را متحمل شـد. اما در صحنه کار و تلاش، روحیهاش را از دسـت نداد. علاوه بر رسـیدگی به مسـائل زندگی، سـعی میکرد بـه حـل مشکلات دیگران نیـز کمـک کنـد. زندگی ما سـاده و صمیمی بود. ایشـان مدام در ماموریت بود اما وقتی برمیگشت در همان فرصت چند روزه مرخصی به همه مسائل زندگی رتق و فتق میداد.
جوانـان مبـارز ما با عنوان مدافعـان حرم به میدان جنـگ تکفیریها رفتند، از عالقه و دلبسـتگی آقا روحالله به اهل بیت (ع) بگویید؟
بـه همـه اهـل بیـت و ائمـه معصومیـن علیهـم السلام عشـق و ارادت داشـت امـا دلبسـتگی او بـه حضـرت زهـرا (س) چیز دیگری بود. همیشـه وقتی به جلسـات روضه یا عزاداری میرفتیم، توسـل روحالله به حضرت زهرا (س) بود. میگفت؛ هر چه برکت در زندگی داریم از همین مجالس است. حس و حال او در جلسات دعا و تعزیه واقعا قابل وصف نیست.
از چـه زمانـی تصمیـم بـه اعـزام بـه جبهـه سـوریه گرفت؟
از سـال 91 زندگـی مشـترکمان را شـروع کردیم. من با آگاهی به مأموریت و مسـئولیتهای روحالله در سـپاه، زندگی جدید با او را شروع کردم. البته هیچگاه سـعی نمیکـردم از جزئیـات مأموریتهایـش باخبـر شوم اما پدرم کاملا در جریان فعالیتها و مسئولیتهای او بود. رفتـه رفتـه کـه حملات داعـش در عـراق و سـوریه شـدت گرفـت، مشـغله روحالله هـم بیشتـر شـد. در این فاصله یکی از دوسـتان خیلی صمیمی او، رسـول خلیلی به شـهادت رسـید. این اتفاق بر روحیه روحالله خیلی تأثیر گذاشت. ماموریت او از همین تاریخ شروع شـد. بـا شـور و اشـتیاق زیـاد عـازم مأموریـت جنـگ با داعـش شـد. وقتـی از او میپرسـیدم که قرار اسـت در جنگ سـوریه چه مسـئولیتی برعهده بگیری، با خنده و شـوخی میگفـت؛ نگـران نبـاش، کار مـا خطرنـاک نخواهـد بود. اما من در دلم آشـوب بود هربار که اعزام میشد با کلی نگرانی و دلهره بدرقهاش میکردم.
دوران حضـور آقـا روحالله در سـوریه چگونـه گذشـت، در تماسهـا و ارتباطاتتـان، آن شـهید عزیز بر چه مسائلی تاکید داشتند؟
ایشـان دو بار عازم سوریه شـدند. بار اول شهریور سال 93 به مدت 50 روز در جنگ حضور داشـتند و دومین بـار 19 شـهریور 94 رفتنـد کـه 13 آبـان پیکرشـان را آوردند. بهدلیـل شـرایط خاص جنگ و حجم مشـغلههایی کـه داشـتند کمتـر تمـاس میگرفـت. روزهـای آخـر مأموریتشـان کـه گویـی خطـرات افزایـش یافتـه بود، لحـناش در تماسهـا نیـز تغییـر کـرده بـود، سـعی میکـرد، مـرا دلـداری دهـد. آن روزهـا مـدام پیکـر مدافعیـن حـرم را میآوردند. هر جاکـه میرفتم تصویر شـهدای مدافـع حـرم در محلههـای مختلف به چشـم میخـورد و نگرانـی مـن نسـبت بـه سلامتی روحالله بیشتر میشـد. در تماس با روحالله چند بار نگرانی و اضطرابـم را پیش کشـیدم اما او همیشـه من را به صبر و بردبـاری دعوت میکرد و تاکیدش این بود که ما این راه را آگاهانـه انتخـاب کردیم. با همـان لحن آرام خود میگفـت: زینب، مگر تو نمیخواهی من عاقبتبخیر شـوم، آن لحظـه هیـچ جوابی برای گفتن نداشـتم. اما تصور اینکه ایشان را از دست بدهیم خیلی برای من و خانوادهاش سـخت بود. در آخرین تماساش گفت که ممکـن اسـت نتوانم با خانـواده تماس بگیـرم از طرف من عذرخواهی کن.
خود شما در باره راهی که روحالله و مدافعین حرم رفتند چه نظری دارید؟
مـن بـا تصمیمهایـی کـه روحالله بـر اسـاس عقایـد و وظایـف دینـی میگرفـت، مخالفـت نمیکـردم. لـذا وقتـی بحـث عزیمتاش بـه مأموریت جنگ در سـوریه پیش آمد، مانع نشـدم. در حالـی که مطمئن بودم اگر مخالفـت میکـردم او تصمیـماش را عـوض میکـرد. میدانسـتم که رفتن به جهاد و شـهادت آرزوی اوست. از صمیـم قلـب میخواسـت بـه وصیـت مـادرش عمل کنـد. حاج خانم در وصیتنامه خود از ایشـان خواسـته بود لباس روحانیت بپوشـد و راه شـهدا را پیش بگیرد. ایشـان هـم دوره طلبگـی را گذرانـده بـود و جهـاد و شـهادت را هـدف اصلی زندگی خـود تعیین کرده بود. همیشـه بـه من میگفـت؛ زینب از صمیـم قلب راضی بـاش مـن اگر به شـهادت برسـم شـفاعت تـو را آن دنیا خواهم کرد.
خانم فروتن، الان که به نتیجه جهاد جوانان ایرانی در سـوریه و عـراق نـگاه میکنیـد چـه برداشـتی دارید؟
حضـرت آقـا صحبتـی در بـاب مدافعین حرم داشـتند کـه همیشـه در ذهن من هسـت و به نظـرم دقیقترین توصیف از نتیجه کار جوانان ما است. ایشـان فرمودنـد: اگـر مدافعیـن حـرم نبودنـد، شـهرهای مرزی مـا ایـن امنیـت و آرامـش نداشـتند و کشـور ما به این درجه از اقتدار در منطقه دست نیافته بود. شـاید به ایـن زودی ارزش و تاثیر حرکت شـهدای مدافـع حـرم درک نشـود اما قطعـا در سـالهای آینده متوجه حاصل کار آنها در خاموش کردن خطر و فتنه بزرگ خواهند شد. روح الله میگفت؛ دری به سـوی بهشـت باز شده خـدا نکند که من جا بمانـم. حکمت و تقدیر الهی این بـود کـه روحالله با ورود در این مسـیر به آرامش برسـد. خواسـته قلبـی او شـهادت و سـعادت بـود کـه بـه ایـن خواستهاش رسید.
ایـن روزها که خطرات داعـش و تکفیریها از ایران و بسـیاری از کشـورهای اسلامی دور شـده است، چه حسی دارید؟
واقعـا احسـاس غرور دارم. به وضـوح درک کردم که اگر روحالله و دوستانشـان نبودند سـوریه، عراق و کشـور خـود ما رنگ آرامـش را نمیدیدند. سـال 94 بود که به سـوریه رفتـم، غربت حـرم حضـرت رقیـه (س) تخریب اطـراف حـرم حضـرت زینـب (س) واقعـا جو سـنگینی را حاکـم کـرده بود. یـاد تماسهای روحالله از میدان جنـگ میافتـادم کـه وقتی میپرسـیدم، کی بـه خانه میآیـی؟ میگفت: زینب بـاور کن تو هم اگر جای من بودی دلت نمیخواسـت برگردی، بـا تمام وجود حس کردم که مدافعین حرم چرا در نبرد با ظالمان داعشـی آنقـدر پایمردی نشـان دادنـد. بار دوم هم توفیق شـد بـه سـوریه بروم که ایـن بار به لطف الهـی حرم حضرت زینب (س) بازسـازی شـده و آرامش و امنیت بر زندگی مـردم حاکم شـده بود و به یمن خون شـهدای ما مردم تحـت سـتم ایـن سـرزمین اسلامی توانسـته بودنـد، زندگی جدیدی را آغاز کنند.
به نظـر شـما چهگونـه میتوان حماسه دلاوری و فـداکاری این جوانان در آزادی ملتهای مسـلمان از تجـاوز و ظلـم دشـمنان داعشـی را بـرای نسـل آینده معرفی کرد؟
اولیـن کاری کـه میتوان انجـام داد، ثبت و ضبط دقیق خاطـرات مبـارزات شـهدای مـا اسـت. همایشهـا و کنگرههایی که برگزار میشود لازم است به تدوین زندگی جهـادی آنهـا در قالـب کتـاب و داسـتان اقـدام کننـد، همینطـور بـه تهیه مسـتند و فیلمهایی بـرای پخش در سـینما و یا صداوسـیما مبادرت کنند زیرا آثار تصویری و مستند برای نسل جوان و کودکان جذابیت زیادی دارد.
در آخر مصاحبه دوست دارید خاطرهای مشترک از روحالله عزیز بگویید؟
من از ابتدا آرزوی سـفر به کربلا را داشـتم و از روحالله میخواسـتم تـا مـرا بـه زیـارت عتبـات عالیـات ببـرد. ایشـان قول میدادند که در اولیـن فرصت میرویم اما در جریان این سـفر از من خواسـت هنگام زیارت حرم آقـا حلقههای ازدواجمان را داخل ضریح بیاندازیم. من از این حرف او تعجب کردم و گفتم این چه پیشنهادی اسـت ما تـازه ازدواج کردیـم، گفت؛ خواهـش میکنم ایـن خواسـته مـن را قبـول کـن. میگفـت اگـر از ایـن حلقههـا دل بکنـی، آنگاه متوجـه میشـوی کـه مـن چه میخواسـتم. بعد از شهادتش وقتی بر سر پیکرش حاضـر شـدم، آن لحظـه صدایـش در گوشـم پیچیـد. حلقههایمـان را بـه حـرم هدیـه دادم و بعـد از عمل به این توصیه روحالله فهمیدم که او برای رسیدن به خدا از همه تعلقات دنیا دل کنده بود.
انتهای پیام/