کد خبر 150467
۲۸ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۶

فرزند شهید مدافع سلامت؛

پدرم معتقد بود سنگینی حق‌الناس با قرآن حل نمی‌شود

پدرم معتقد بود سنگینی حق‌الناس با قرآن حل نمی‌شود

حیات- «محسن میانه‌ساز» فرزند شهید مدافع سلامت «حسن میانه‌ساز» است. او با لحن و غرور خاصی از عملکرد پدر صحبت می‌کند و بارها در میان صحبت‌های خودش از توجه شهید به حق‌الناس و خدمت به مردم گفت.

در ادامه، متن روایت فرزند شهید حسن میانه‌ساز از عملکرد پدر را می‌خوانید:

 

 

از پدرتان بگویید، در این سال‌ها چه فعالیت‌هایی داشتند؟

حاج حسن میانه‌ساز متولد شهر قزوین در سال 1339 بود و شغل پرستاری داشت. پدرم بعد از دیپلم به خدمت سربازی رفت که خدمتشان هم در دورۀ جنگ بود و حتی در منطقه هم حضور داشت؛ البته چندین بار هم از طرف بیمارستان به جبهه اعزام شد. پدرم که دوره‌های بهیاری را گذرانده بود بعد از مدتی به استخدام بیمارستان درآمد و حدود سال 66 دوباره به جبهه اعزام شده و حدوداً 30 ماه در جبهه حضور داشتند. بعد از جبهه هم در بیمارستان شهید رجایی قزوین استخدام شد. ایشان سال‌های پرستاری خود را در بخش‌های مختلف بیمارستان گذراند؛ برای مثال در اورژانس، اورولوژی، بخش و بیشتر هم سابقۀ فعالیت در بخش ارتوپدی را داشت. پدرم پس از اتمام 30 سال خدمت، بازنشسته شد؛ اما با تأسیس بیمارستان مهرگان قزوین از آنجایی که معتمد پزشکان بودند از او درخواست کردند تا دوباره بیایند و در این بیمارستان هم کار خودش را ادامه دهد تا جوان‌ترها هم از تجربیات ایشان بهره بگیرند. حدود 9 سال هم در بیمارستان مهرگان شاغل بود که به طور کلی 39 سال در بیمارستان فعالیت کرد.

 

چه اتفاقی سبب علاقۀ ایشان به رشتۀ پرستاری شده بود؟

پدربزرگ ما بازاری بودند و ایشان پیشنهاد داده بود تا یک مغازه‌ای هم برای پسرشان تهیه کنند تا بتواند در بازار راحت‌تر کار کند؛ اما آن‌طور که من از پدرم شنیدم، گفته بود که من دوست ندارم کاسبی کنم و پدربزرگ پرسیده بودند به چه کاری علاقه‌مند هستی؟ پاسخ داده بود که خدمت به مردم؛ بنابراین پدربزرگ ما هم با مسیری که پدرم انتخاب کرده بود، مخالفتی نکردند؛ بنابراین او نیز فعالیت‌های خودش را در زمینۀ پرستاری شروع می‌کند.

 

آقای میانه‌ساز چه خلقیات و ویژگی‌های اخلاقی داشتند؟

در ابتدا باید بگویم پدرم انسان بسیار مذهبی و مقیدی بودند. در بسیاری از مناسبت‌های دینی روزه می‌گرفت. بی‌ریا بود و در شغل خودش بسیار خالصانه کار می‌کرد. سعی داشت تا با بقیۀ افراد، خاضعانه رفتار کند و هیچ تکبری در او ندیدم. از طرف دیگر دوست داشت تا تجربۀ خودش را در اختیار جوان‌ها قرار دهد. سعی می‌کرد تا موضوعات جدیدی را یاد بگیرد. اینطور نبود که به دانسته‌های قبلی خودش اکتفا کند؛ یکی از مواردی که به آن خیلی توجه می‌کرد، قرآن و تفسیر سوره‌های قرآن بود یعنی تلاش می‌کرد خودش هم آیات قرآن را تفسیر کند. پدر دربند این بود که مشکل کسی را حل کند، از کمک به دیگران بیشتر از هرکاری رضایت داشت و ارتباط با خدا را دوست داشت. به موضوع دیگری که توجه زیادی داشت، «حلال» و «حرام» بود. همکاران او می‌گفتند: هیچ‌وقت از غذای بیمارستان استفاده نمی‌کرد؛ چون معتقد بود هزینۀ بیمارستان برای بیماران و خانواده‌های آن‌ها زیاد است و مجبور می‌شوند که مریض خود را اینجا بستری کنند. شاید راضی نباشند؛ حتی همکاران او هم به خصلت‌ها و ویژگی‌های رفتاری مثبت پدرم اذعان دارند و آن‌ها به ما می‌گویند پدرتان در بند مادیات نبود. فوت ایشان برای خانوادۀ ما سخت است چون ما یک خانوادۀ منسجم هستیم و بنابر خلقیات پدر همیشه سعی کردیم از همدیگر حمایت کنیم.

 

ارتباط ایشان با بیماران به چه صورتی بوده است؟

حاج آقا سعی می‌کرد که باری از روی دوش بیماران و خانواده‌های آن‌ها بردارد؛ حتی بعد از فوت پدرم برخی از بیماران از فوت او بسیار ناراحت شدند و می‌گفتند او جزو پرستارانی بود که با جان و دل از مردم پرستاری می‌کرد؛ حتی یک زمانی برای من تعریف می‌کرد و می‌گفت شب‌هایی که من هستم، بیماران حالشان بهتر است و خوشحال می‌شوند چون در طول شب به آن‌ها سر می‌زنم و اگر درد دارند آرام‌بخش یا مسکن تزریق می کنند تا راحت‌تر استراحت کنند؛ اما شب‌هایی که پدرم بیمارستان نبود، بیمارها اعتراض می‌کردند که چرا حاج آقا امشب در بیمارستان نیست.

زمان دیگری یکی از بیماران می‌گفت: حاج آقا وقتی من موبایل نداشتم گوشی خودش را به من داد و گفت تا زمانی که در بیمارستان حضور دارم به هرکسی می‌خواهی زنگ بزن؛ به همین دلیل بسیاری از بیماران، پدرم را دوست داشتند. کارهای او بی‌ریا بود؛ چون هیچ‌وقت کاری را برای مطرح کردن اسم خودش انجام نمی‌داد.

 

شرایط بیمارستان با وجود کرونا برای آقای میانه‌ساز چطور بود؟

حاج آقا تا پایان سال 98 با بیمارستان مهرگان قرارداد داشت؛ البته قراردادها را تمدید می‌کردند چون نیروهای با تجربه و خبره را از دست نمی‌دادند. ما اصرار داشتیم که برای سال جدید با وجود کرونا به کارش ادامه ندهد. ابتدا هم موافقت کرد و چند ماه اول سال 99 را در خانه بودند اما دوباره از بیمارستان تماس گرفتند تا برگردد؛ به این خاطر که بعد از سال 99 بخش دچار اختلال شد و عدم حضور او بخش را با مسأله مواجه کرده بود؛ به همین دلیل دوباره به بیمارستان برگشت. بعد از چند ماه خودش اصرار داشت که تا آخر این ماه بیشتر به بیمارستان نمی‌روم. ما می‌گفتیم از اول اصرار داشتیم که دوباره برنگردید؛ و در نهایت در بیمارستان به کرونا مبتلا شد و تا آخر مهر ماه از دنیا رفتند. روز فوت ایشان 1 آبان 99 است همان طوری که می‌گفت تا آخر مهر ماه هم بیشتر به بیمارستان نرفت البته بیماری زمینه‌ای هم نداشت. تا مدتی به این فکر می‌کردیم کاش پدرم دوباره به بیمارستان برنمی‌گشت؛ اما چند وقت پیش یک پیامی آمده بود که اگر کسی توانایی کمک‌های جهادی برای بیمارستان‌ها را دارد به کمک آن‌ها احتیاج دارند؛ با خودم گفتم پدرم مسیر خودش را انتخاب کرده بود و روحیۀ ایثارگری داشت قطعاً برای خدمت به بیماران دوباره در این فراخوان‌ها شرکت می‌کرد. به خاطر تلاش‌ها، رضایت بیماران و روحیۀ مسئولیت‌پذیری که داشت چندین بار از بیمارستان تشویقی دریافت کرده بود اما ما از هیچ کدام از آن‌ها اطلاع نداشتیم. نکته‌ای که حتی در وصیت‌نامه خودش به آن اشاره کرده این است که سنگینی حق‌الناس با قرآن حل نمی‌شود.

انتهای پیام/
 

برچسب‌ها