صدیقه رجبعلی پور خواهر 64 ساله شهیدان احمد رجبعلی پور و شهید غواص حسن رجبعلی پور و محمود رجبعلی پور، جانباز بالای 70 در صد، که حالا دبیر بازنشسته است، به مناسبت سالروز شهادت برادرش احمد رجبعلی پور به گفت وگو با خبرنگار حیات پرداخت که مشروح این گفت و گو به شرح زیر است:
احمد در زمان انقلاب 17 ساله بود و به طور مستمر با انقلابیون در مسجد فعالیت می کرد. ما خانواده ای مذهبی بودیم ولی اولین نفری که اسم امام (ره) را در خانه آورد، برادرم احمد بود. پدرم نیز از فعالان زمان انقلاب بود و حتی در درگیری روز 14 محرم سال 54 که در زمستان بود بر اثر تیراندازی ماموران شاه زخمی شد.
آشنایان به او شیخ علی می گفتند
وی به ویژگی های بارز اخلاقی برادرش احمد اشاره کرد و گفت: احمد خیلی دوست داشتنی، دارای قلب رئوف و اهل ورزش بود، در رشته کاراته فعالیت می کرد و از نظر نیروی بدنی قوی بود.
بانو رجبعلی پور در ادامه اظهار کرد: احمد از ابتدا با ایمان بود، از سن کم روزه می گرفت و همیشه نوار های عبدالباسط را گوش می کرد. به دلیل اینکه احمد در عید غدیر متولد شده بود و با ایمان هم بود آشنایان به او شیخ علی می گفتند. چند نفر از فامیل که با فعالیت های انقلابی احمد موافق نبودند بعد از شهادتش گفتند احمد خیلی خوش اخلاق بود و ما وقتی او را می دیدیم به شوخی به او می گفتیم جاوید شاه و او فقط لبخند می زد. خواهر شهید احمد رجبعلی پور از تاثیر ایمان او بر خانواده گفت و تاکید کرد: من ایمانم را از ایشان درس گرفتم.
احمد در حال بوسیدن پای مادر
وی به زمانی اشاره کرد که احمد پس از گرفتن دیپلم در سال 58 به خدمت سربازی رفت و به ارتش پیوست. زمانی که جنگ شد او خیلی اهل جهاد و شهادت بود. یکسال بعد از آغاز خدمت سربازی راهی جبهه شد و در مدتی که در جبهه بود 2 بار به مرخصی آمد.
مادرم مدت ها بعد گفت: احمد که به مرخصی آمده بود، من خواب بودم و در حالی بیدار شدم که پتوی زیر پایم تکان می خورد. همان لحظه عکس العملی نشان ندادم، دیدم احمد پایین پا در حال بوسیدن پاهای من است.
دعا می کنم سرباز اسلام باشی
صدیقه رجبعلی پور آخرین مرخصی احمد را این چنین بیان کرد: برادر بزرگترم محمود در عملیات فتح بستان به شدت مجروح شده بود، او را به تهران برده بودند که برای درمان به آلمان اعزام شود، پدر و مادرم هم در تهران همراهش بودند. احمد که به مرخصی آمده بود، یکی دو روزی در کرمان ماند، سپس به تهران رفت که پدر و مادرم و برادرم محمود را ببیند. از قبل به او سفارش و او را آماده کردیم که شدت جراحات صورت محمود زیاد است وقتی او را دیدی ناراحتی و گریه نکن. ولی او زمانی وارد اتاق می شود که پرستاران درحال عوض کردن پانسمان های صورت محمود بودند، به محض وارد شدن و دیدن برادرم محمود در آن حالت بلند بلند شروع به گریه کردن می کند. مادرم به او می گوید تو خودت مرد جنگ هستی ناراحت نباش. احمد بالای سر محمود به او می گوید: تو اجرت را بردی، دعا کن من هم شهید شوم و محمود که آن موقع نمیتوانست صحبت کند روی کاغذ برای او می نویسد دعا می کنم سرباز اسلام و موفق باشی.
سعادتی نصیب ما شده است
18 روز بعد از آن ملاقات احمد و دوستانش که در منطقه گیلان غرب بودند، می روند تا غسل کنند. پس از اتمام غسل، احمد می گوید: این غسل به دلم ننشست و برمی گردد و دوباره غسل را انجام می دهد و کمی بعد در بمبارانی که در آن منطقه اتفاق می افتد در اول بهمن سال 1360 به شهادت می رسد. پیکر او را 9 روز بعد به کرمان آوردند که در گلزار شهدای شهر دفن شد.
بانو رجبعلی پور از حال و هوای مادر شهید پس از شهادت احمد گفت: مادرم زندگی پر فراز و نشیبی داشت. وقتی خبر شهادت احمد را آوردند، من در منزل نبودم وقتی برگشتم و مادرم را دیدم پیشانیش را بوسیدم و گفتم: مادر چه اتفاقی افتاده؟. مادرم گفت: سعادتی نصیب ما شده است. دعا کنید دشمن شاد نشویم. مادرم یکسال قبل از شهادت برادرم، حسن در دوم مرداد سال 1364به رحمت خدا رفت.
حسن به عنوان بسیجی در جبهه حضور پیدا کرد
وی از آرزوی آن روزهای خود گفت که می خواستم پدر و مادرم را به زیارت کربلا ببرم اما زیارت نصیبشان نشد. ولی الان بعد از فوت شان، هر بار که آنها را درخواب می بینم آنها از زیارت کربلا برگشته اند.
خواهر شهیدان رجبعلی پور، به عرق مذهبی، احساس وظیفه و اخلاص برادرش حسن که دانشجوی رشته تربیت معلم در تهران بود نیز اشاره کرد و گفت: حسن به عنوان بسیجی در جبهه حضور پیدا کرد و در عملیات کربلای 4 در چهارم دی ماه سال65 به شهادت رسید و پیکرش پس از 29 سال در سال 94 بازگشت.
صدیقه رجبعلی پور در پایان این گفت و گو به اهمیت تربیت صحیح فرزندان و لقمه حلال در این دوره زمانی اشاره کرد و گفت: خون شهیدان ارزشمند است و خداوند اجازه نمی دهد این خون پایمال شود چراکه خداوند بهای آن است. مردم باید بصیرت و بینش خود را بالا ببرند و ولایت مداری را اصل قرار بدهند. راه شهدا، راه قرآن، خدا و ولایت است. متاسفانه بعضی مسوولان در حال حاضر برعکس عمل میکنند و اولین ضربه را هم به خودشان می زنند. به فرموده امام (ره) راهی را انتخاب کنیم در غیر از این راه پیروزی نصیبمان نمی شود.