کد خبر 146190
۱۱ دی ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۸

گفت و گوی حیات با پدر ومادر شهید آلفرد گبری

اینجا وطن ما است اگر اتفاقی بیفتد من هم حاضر هستم بروم

اینجا وطن ما است اگر اتفاقی بیفتد من هم حاضر هستم بروم

به بهانه ی آغاز سال نو میلادی به دیدار خانواده ی شهید آلفرد گبری از شهدای ارمنه که ساکن منطقه نارمک تهران هستند رفتیم، پدر و مادر شهید آلفرد در منزل ساده اما پر از مهرشان با روی باز پذیرای ما شدند. بر دیوارهای خانه عکس های مختلفی از آلفرد و دیگر فرزندانشان به چشم می خورد، با آنها صمیمانه به گفت وگو نشستیم.

 به گزارش پایگاه خبری حیات، واهان، پدر 80 ساله ی آلفرد که اصالتا اهل استان مرکزی است، جوشکار و بازنشسته ی کارخانه جنرال بوده است به معرفی شهید و حال و هوای روزهایی پرداخت که اولین فرزندش برای دفاع از وطن به جبهه اعزام شد، وی گفت: ما ساکن استان مرکزی بودیم و در سال 1336، به تهران مهاجرت کردیم و در یوسف آباد تهران ساکن شدیم، آلفرد در 31 مرداد ماه سال 1350، به دنیا آمد.
آلفرد به مطالعه کردن علاقه‌ی فراوانی داشت
وی علاقه به مطالعه و ورزش را از ویژگی های بارز شهید گبری، برشمرد و در ادامه گفت: آلفرد بچه ی آرامی بود، علاقه ی فراوانی به مطالعه داشت ، از مدرسه که می آمد بیشتر مشغول درس خواندن بود و مطالعه ی آزاد هم داشت، وقتی رفقایش به او می گفتند به سینما و تفریح برویم می گفت: کتابی که من الان می‌خوانم برای من هم سینما است و هم تفریح. آلفرد در رشته ی وزنه برداری فعالیت می کرد، او در باشگاهی که در تهران پارس می رفت، مقام هم کسب کرده بود.
واهان گبری، آلفرد را پسری مهربان توصیف کرد و از رابطه ی خوب او با دیگران این چنین گفت:  او اهل کمک کردن به دیگران بود و برای کمک به  دوستانش از هیچ کاری دریغ نمی کرد. 
6 ماه از حضورش در جبهه می گذشت که شهید شد
پدر شهید گبری در ادامه، به روزهایی اشاره کرد که آلفرد به خدمت سربازی رفت: پس از آنکه دیپلم خود را در رشته‌ی تجربی گرفت بلافاصله و بدون اطلاع من خودش را برای خدمت سربازی معرفی کرد و از این موضوع بسیار خوشحال بود، به اوگفتم چرا این کار را کردی گفت : می خواهم بعد از سربازی به دانشگاه بروم. در پادگان افسریه دوران آموزشی را گذراند و بعد از اینکه دوران آموزش اش تمام شد به لشکر 58 ذوالفقار پیوست و گروهبان یکم در ارتش بود، 6 ماه از حضورش در منطقه نمی گذشت که در درگیری با منافقین در 15 شهریور سال 1370، در منطقه گیلان غرب استان کرمانشاه به شهادت رسید.
واهان، گبری به نقل از همرزمان آلفرد گفت: دوستانش که لباس هایش را آوردند در مورد نحوه شهادتش گفتند: ما فکر کردیم آلفرد خوابیده است اما کمی بعد متوجه شدیم، پوتین های او غرق خون است و تیر به قلبش اصابت کرده است.
صدیک هارنطون، مادر سالخورده ی آلفرد از شبی که پسرش برای نخستین بار لباس سربازی اش را به تن کرده بود برایمان گفت: همان شب خواب دیدم چراغ خانه مان خاموش شد، به دخترم گفتم که آلفرد دیگر باز نمی گردد. 
در حالیکه اشک در چشمان مادر حلقه زده بود، گفت: پسرم فقط20 سال داشت.
از آخرین دیدار پدر با آلفرد پرسیدیم، گفت: آخرین باردر حالی او را دیدم که منتظر آمدن سرویس برای رفتن به محل کار بودم و او طرف مقابل خیابان ایستاده بود و می خواست به منطقه برود، با نگاه از هم خداحافظی کردیم و او رفت.
از نحوه ی اطلاع یافتن از شهادت آلفرد پرسیدیم، پدرش گفت: 5 شنبه بود  و من می خواستم  از محل کار به خانه باز گردم، برادر کوچکم با من تماس گرفت که به منزل خواهرم بروم، دختر خواهرم همان روز فوت کرده بود،  ما در حالیکه که نمی دانستیم آلفرد شهید شده به منزل خواهرم رفتیم، هنگام بازگشت وقتی از آنجا بیرون آمدیم، اقوام به ما گفتند: ما برای آلفرد، گریه   می کردیم، آلفرد شهید شده، آنجا ما متوجه شهادت پسرم شدیم و من بعد از آن برای پیگیری موضوع به منطقه رفتم.
اینجا وطن ما است
پدر شهید آلفرد گبری، در پاسخ به این سوال که از جبهه رفتن آلفرد رضایت داشتید؟ گفت: چرا موافق نباشم، ما در این کشور به دنیا آمده ایم، اینجا وطن ماست، الان هم اگر خدای نکرده پیشامدی پیش بیاید من هم حاضر هستم بروم.
بعد از شهادت آلفرد، برادرم هم به جبهه رفت و در اهواز دست چپش مجروح شد.
پدر شهید آلفرد گبری در پایان این گفت وگو برای مقام معظم رهبری آرزوی سلامتی کرد و گفت:  من هیچ انتظاری از مردم ندارم و برای مردم آرزوی سلامتی و صلح و آرامش می کنم. از مسئولین می خواهم تلاش کنند که مشکل معیشت مردم حل شود. به گفته ی حضرت علی روزی فرا می رسد که پیامبران  دوباره می آیند و ما امید داریم پیامبران بیایند و ملت ها را از جنگ و خونریزی نجات بدهند. 

برچسب‌ها