کد خبر 142096
۱۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۷

روایت صبر یک همسر و مادر در سیاره‌ رنج

دخترِ شینا

کتاب «دختر شینا» با موضوع خاطرات و روایت زندگی «قدم خیر محمدی کنعان» همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی به قلم خانم بهناز ضرابی زاده به زیور طبع آراسته و توسط انتشارات سوره مهر چاپ شد.

به گزارش حیات، رهبر معظم انقلاب در مراسم ششمین پاسداشت ادبیّات جهاد و در تقریظ خود بر این کتاب نوشتند:«رحمت خدا بر این بانوی صبور و با‌ایمان؛ و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنجهای توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامه‌ی جهاد دشوارش باز دارد. جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدردانی شود.»

«قدم خیر محمدی کنعان» 22 سال بیشتر نداشت که همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، به تنهایی در اوج جوانی از روستا به شهر آمد و زندگی کرد. او هرگز ازدواج نکرد و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد و در سال 1388 فوت کرد.

چند ماه پیش از مرگش، به خاطره‌نگار گفته بود خوشحالی‌ام این است که بعد از این همه سال، یک نفر از جنس خودم آمده تا غصه و رنج همه‌ی این سال‌های تنهایی را برایش تعریف کنم. گفته بود تازه یادم آمده که چقدر دلم برای حاجی تنگ شده! هشت سال با هم زندگی کردیم، اما یک دلِ سیر ندیدمش. عاشق هم بودیم، اما همیشه دور از هم. مشابه این عبارتِ «تازه یادم آمده که چقد دلم برای حاجی تنگ شده» را پیش از این در «عباس دست‌طلا» هم دیده بود؛ آنجا که خاطره‌نگار از او پرسیده بود با حضور در جبهه و مناطق جنگی، نسبت به شهادت چه حس‌وحالی پیدا کرده بوده که عباس پاسخ عجیبی داده بود: «آن‌قدر کار سرم ریخته بود که فرصت فکر کردن به شهادت را نداشتم!» «دخترِ شینا» هم شرح مشابهی است از چنین انسان‌هایی! اصلاً یک‌جور انسان‌شناسی است. انسان‌شناسیِ آدم‌هایی که غرق در تکلیف و وظیفه‌‌شان بودند و در این میان، کوره‌ی جنگ و رنجِ آن سال‌ها بر قیمت‌شان افزود.

«دخترِ شینا» پیش و بیش از آنکه خاطراتِ همسرِ یک فرمانده‌ی شهیدِ سال‌های جنگ باشد، منظومه‌ی تکاملِ انسان است. اینکه چگونه درد و رنج، پوسته‌ی اولیه انسان را شکسته و او را در مسیر رشد و قد کشیدن قرار می‌دهد. قدم‌خیر کنعان محمدی، دختر نوجوان و روستازاده‌ای که به تعبیر خودش، به‌خاطر مدرسه نرفتن، حتی سواد نداشت تا عقدنامه را امضا کند.

جنگ که شروع شد، صمد راهی خرمشهر شد و بر رنج‌های قدم‌خیر هم اضافه شد. حالا او بود و چند بچه‌ی قدم‌ونیم‌قد. بچه‌هایی که عموماً هنگام به دنیا آمدن، پدرشان هم حضور نداشت. قدم‌خیر باید هم مرد خانه باشد و هم زن.

در بخش هایی از کتاب می خوانیم: «هوا روزبه‌روز سردتر می‌شد. برف‌های روی زمین یخ بسته بودند. سرما به ۴۲ درجه زیر صفر رسیده بود. دوست نداشتم صاحب‌خانه فکر کند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر، بیشتر از توانم از خودم کار می‌کشیدم. نفت برای گرم کردن خانه نبود. پیت‌های بیست‌لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه‌ی نفت.»

صمد که شهید شد، بار همه‌ی سال‌های بعدی هم یکجا اضافه شد روی دوش نحیف قدم‌خیر. حالا او باید در بیست‌وچهار-پنج‌سالگی بار سنگین پنج بچه‌ی قدم‌ونیم‌قد را تا آخر عمر به‌تنهایی به دوش می‌کشید و او مادرانه کشید. روایتش هم مادرانه است. مادرها اصلاً از خود چیزی روایت نمی‌کنند. اصلاً بین آن‌ها و خانواده‌ و پاره‌های وجودشان، خودشان انگار اصلاً وجود ندارند. برای همین هم روایت‌شان بیش از آنکه روایت خودشان باشد، روایتِ بطن رویدادهایی است که در آن جاری شده‌اند؛ درست مثل روایت قدم‌خیر در «دخترِ شینا»./حیات طیبه 

برچسب‌ها