کد خبر 283390
۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۰

حیات گزارش می‌دهد

افول آمریکا؛ واقعیتی که روزبه‌روز آشکارتر می‌شود!

افول آمریکا؛ واقعیتی که روزبه‌روز آشکارتر می‌شود!

آمریکا که روزگاری خود را قدرت بلامنازع نظامی، سیاسی و اقتصادی جهان می‌دانست، امروز با مجموعه‌ای از بحران‌های داخلی و خارجی روبه‌روست؛ بحران‌هایی که نشانه‌های روشنی از کاهش توان اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی نظامی این کشور است. از افزایش بی‌خانمانی تا گرانی کالاهای اساسی، از ضعف در سیاست خارجی تا رشد قدرت چین و بلوک‌هایی مثل بریکس، همه نشان می‌دهد که دوران تک‌قطبی آمریکا پشت سر گذاشته شده است.

پایگاه خبری حیات – شهین مردانی؛ وقتی از «افول آمریکا» صحبت می‌شود، معمولاً عده‌ای تصور می‌کنند این یک شعار سیاسی است یا یک نگاه ایدئولوژیک، اما واقعیت این است که اگر با روش یک گزارش ساده و سلسله‌وار به داده‌ها، رخدادها و روندهای چند سال اخیر نگاه کنیم، می‌بینیم که افول آمریکا چیزی فراتر از یک بحث سیاسی است؛ یک پدیده واقعی است که در حوزه‌های مختلف خودش را نشان می‌دهد. آمریکا امروز با مجموعه‌ای از چالش‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبه‌روست که هر کدام به‌تنهایی می‌توانند توان یک کشور را تضعیف کنند؛ چه برسد به اینکه همه این چالش‌ها هم‌زمان و در یک بازه کوتاه ظهور کرده باشند.

در عرصه اقتصادی، آمریکا با مشکلاتی مانند تورم بالا، افزایش مداوم هزینه زندگی، بحران در تأمین برخی کالاهای اساسی مثل تخم‌مرغ و حتی فشارهای ناشی از سیاست‌های تعرفه‌ای پرهزینه مواجه شده است. این مشکلات در ظاهر کوچک به نظر می‌رسند اما تأثیر آن بر زندگی روزمره مردم آمریکا بسیار عمیق بوده و تصویر «اقتصاد باثبات آمریکا» را در ذهن جهانیان تغییر داده است.

از طرفی، رشد اقتصادی سریع چین و قدرت گرفتن بلوک‌هایی مانند بریکس و شانگهای باعث شده نقش آمریکا در اقتصاد جهانی کمتر شود. تلاش بسیاری از کشورها برای کاهش وابستگی به دلار و حرکت به سمت سیستم‌های پولی مستقل نیز نشان‌دهنده کاهش نفوذ مالی آمریکا در جهان است.

در داخل این کشور، افزایش شدید بی‌خانمانی، نابرابری اقتصادی، فاصله طبقاتی و کاهش اعتماد عمومی به سیاستمداران نیز از نشانه‌های مهم یک جامعه بیمار و تحت‌فشار است. اعتراضات گسترده سال‌های اخیر علیه سیاست‌های دولت‌های مختلف از ترامپ تا بایدن به خوبی نشان می‌دهد که مردم آمریکا چگونه احساس می‌کنند نظام سیاسی کشورشان دیگر نماینده واقعی خواسته‌های آنها نیست.

در عرصه بین‌الملل نیز آمریکا دیگر آن قدرتی نیست که با یک اعلام موضع، جهان را به دنبال خود بیاورد. نه‌تنها کشورهای رقیب مثل روسیه و چین در برابرش ایستاده‌اند، بلکه متحدان سنتی‌اش در اروپا هم به دنبال سیاست‌های مستقل‌تر و جدا از واشنگتن هستند. حتی کشورهایی که زمانی به‌شدت تحت نفوذ آمریکا بودند، امروز نسبت به خواسته‌های واشنگتن بی‌اعتناتر شده‌اند.

از نظر نظامی نیز هرچند آمریکا همچنان بودجه بزرگی دارد، اما تجربه جنگ‌های طولانی در افغانستان و عراق، دخالت‌های پرهزینه در مناطق مختلف و استفاده فزاینده از گزینه نظامی به جای سیاست‌ورزی نشان می‌دهد که این کشور در دستیابی به اهداف راهبردی خود موفقیت گذشته را ندارد.

با در کنار هم قرار دادن تمام این واقعیت‌ها از اقتصاد و اجتماع گرفته تا سیاست داخلی و خارجی می‌توان نتیجه گرفت که افول آمریکا یک تحلیل سیاسی نیست؛ یک واقعیت میدانی، قابل مشاهده و مبتنی بر داده‌ها است. این گزارش تلاش می‌کند تصویر روشنی از آنچه بر آمریکا می‌گذرد ارائه شود.

قدرت گرفتن چین، بریکس و بلوک‌های جدید؛ چطور رقبا جای آمریکا را در اقتصاد جهانی گرفته‌اند؟

یکی از مهم‌ترین نشانه‌های افول قدرت آمریکا، از دست دادن جایگاه رهبری در اقتصاد جهانی است. طی دهه‌های گذشته، آمریکا همیشه به‌عنوان بزرگ‌ترین اقتصاد جهان شناخته می‌شد و قدرت مالی آن به‌ویژه از طریق دلار، پایه نظم اقتصادی بین‌المللی بود. اما در سال‌های اخیر، روند رشد کشورهای آسیایی به‌خصوص چین و همچنین گسترش بلوک‌هایی مانند بریکس نشان داده که شرایط تغییر کرده است.

گزارش‌های بین‌المللی و داده‌های اقتصادی نشان می‌دهد که سهم بریکس از تولید ناخالص داخلی جهان، بر اساس شاخص برابری قدرت خرید (PPP)، امروز به حدود ۳۵ درصد رسیده، رقمی که حتی از G7 بیشتر است. این یعنی کشورهای درحال‌توسعه و قدرت‌های غیرغربی در حال گرفتن سهم بزرگ‌تری از اقتصاد جهانی هستند. چین به‌تنهایی رشد اقتصادی‌ای داشته که آمریکا در سال‌های اخیر از رسیدن به آن بازمانده است. این کشور نه‌تنها توانسته صنایع خود را گسترش دهد، بلکه در بسیاری زمینه‌ها به رهبر جهانی تبدیل شده؛ از تولید خودروهای برقی گرفته تا فناوری‌های نو، از توسعه زیرساخت تا صادرات.

از سوی دیگر، بریکس امروز فقط یک اتحاد اقتصادی نیست. این بلوک به سمت ایجاد سیستم‌های مالی مستقل، کاهش وابستگی به دلار، ایجاد بانک‌های بین‌المللی و حتی هماهنگی‌های سیاسی حرکت کرده است. این یعنی اینکه نظم اقتصادی جهان از حالت تک‌قطبی به حالت چندقطبی نزدیک شده و این مسأله مستقیماً موقعیت آمریکا را تضعیف می‌کند. در همین حال، بسیاری از کشورها به‌خصوص در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در حال گسترش همکاری با چین و بریکس هستند. دلیل آن هم روشن است: رشد اقتصادی، کاهش هزینه‌ها و دسترسی به بازارهای جدید. این کشورها دیگر مانند گذشته وابسته به وام‌های آمریکا یا حمایت‌های صندوق بین‌المللی پول نیستند؛ آنها گزینه‌های جدیدی دارند. مجموع این تحولات نشان می‌دهد که آمریکا دیگر تنها قدرت اقتصادی جهان نیست و هرچه زمان می‌گذرد، رقبا فاصله خود را با واشنگتن کمتر می‌کنند. در دنیای امروز، نه دلار نفوذ سابق را دارد، نه اقتصاد آمریکا موتور اصلی رشد جهان است.

طبق گزارش‌های رسمی صندوق بین‌المللی پول در سال‌های ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴، سهم دلار در ذخایر ارزی جهان از حدود ۷۱ درصد در سال ۲۰۰۰ به نزدیک ۵۸ درصد رسیده است؛ کاهشی که از نظر تاریخی کم‌سابقه است. در همین دوره، یوان چین رشد قابل‌توجهی داشته و حتی در برخی شاخص‌ها مانند «تسویه تجارت خارجی چین»، توانست از سهم دلار پیشی بگیرد. برای نخستین بار در تاریخ، بیش از ۵۰ درصد تجارت خارجی چین با یوان انجام شد و سهم دلار در این بخش کمتر شد.

این روند با اظهارات برخی مقامات اقتصادی آمریکا نیز همسو است. چندین مقام وزارت خزانه‌داری آمریکا در ماه‌های اخیر اعلام کردند که نقش بین‌المللی دلار تحت فشار است و باید برای حفظ جایگاه آن اقدام‌های جدی انجام شود. این هشدارها نشان می‌دهد که خود واشنگتن هم به کاهش تدریجی نفوذ دلار واقف است.

BRICS Will Shape the World With China - Jodie Wen - CHINA US Focus

مشکلات اقتصادی داخلی آمریکا؛ از بحران تخم‌مرغ تا فشار تعرفه‌ها و تورم افسارگسیخته

اگر در گذشته مشکلات اقتصادی آمریکا فقط در سطح اعداد کلان دیده می‌شد، امروز بحران به سطح زندگی روزمره مردم رسیده است. نمونه روشن این بحران، ماجرای افزایش شدید قیمت تخم‌مرغ در آمریکا است؛ کالایی بسیار ساده اما ضروری که کمبود آن به یک بحران اجتماعی تبدیل شد. در پی شیوع آنفلوانزای شدید پرندگان و معدوم‌سازی میلیون‌ها مرغ، قیمت تخم‌مرغ به‌شدت افزایش یافت؛ تا جایی که قیمت یک بسته ۱۲تایی به حدود ۴ دلار و حتی بیشتر رسید. گزارش‌هایی منتشر شد که نشان می‌داد در برخی شهرها صف‌های طولانی برای خرید تخم‌مرغ تشکیل شده و حتی مواردی از سرقت گسترده تخم‌مرغ نیز ثبت شده بود. فروشگاه‌ها و رستوران‌ها نیز مجبور شدند قیمت‌ها را افزایش دهند و حتی برخی رستوران‌ها برای هر تخم‌مرغ اضافه، مبلغ جداگانه دریافت کردند. در اوج بحران آنفلوآنزای مرغی در سال‌های ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳، ده‌ها میلیون مرغ تخم‌گذار از بین رفت و قیمت تخم‌مرغ در برخی ایالت‌ها تا ۶۰ درصد افزایش یافت. گزارش رسمی اداره آمار کار آمریکا نشان داد که تخم‌مرغ یکی از بیشترین نرخ‌های تورم را در میان کالاهای خوراکی ثبت کرد. در برخی فروشگاه‌ها کمبود مقطعی ایجاد شد و تصاویر صف‌های طولانی خرید در رسانه‌های آمریکا منتشر شد.

این بحران البته تنها یکی از نشانه‌های فشار اقتصادی است. آمریکا در چند سال اخیر با تورم بالا در بسیاری از کالاهای ضروری مواجه بوده؛ از مواد غذایی گرفته تا انرژی و هزینه‌های درمان. سیاست‌های تعرفه‌ای دولت ترامپ نیز باعث افزایش قیمت بسیاری از کالاهای وارداتی شد. این تعرفه‌ها که قرار بود صنایع داخلی را تقویت کنند، در عمل به افزایش هزینه‌های مصرف‌کنندگان و کاهش قدرت خرید مردم انجامید. به دلیل همین فشارها، دولت آمریکا مجبور شد برخی تعرفه‌ها را تعدیل یا لغو کند؛ اقدامی که نشان می‌دهد سیاست‌های قبلی نه‌تنها نتیجه مثبت نداشت، بلکه وضعیت اقتصادی مردم را بدتر کرد. در کنار همه این‌ها، بدهی ملی آمریکا به سطح بی‌سابقه‌ای رسیده و هزینه‌های دولت در حال افزایش است. این وضعیت سؤال‌های جدی درباره پایداری اقتصادی آمریکا ایجاد کرده و تصویر «اقتصاد قدرتمند و باثبات» این کشور را زیر سؤال برده است.

در هفته‌های اخیر، اعمال موج جدید تعرفه‌ها باعث شد قیمت برخی کالاهای وارداتی در آمریکا افزایش یابد. این موضوع انتقادهای زیادی در رسانه‌های اقتصادی آمریکا ایجاد کرد. فشار اقتصادی تا جایی بالا رفت که ترامپ مجبور شد بخشی از تعرفه‌ها را تعدیل یا بازنگری کند تا بازار آرام شود. این عقب‌نشینی اقتصادی نشان‌دهنده شکنندگی شرایط داخلی و حساسیت شدید بازار آمریکا نسبت به سیاست‌های تجاری است.

Why Americans care so much about egg prices – and how this issue got so  political

فقر گسترده و بی‌خانمانی؛ چالش فزاینده‌ای که چهره آمریکا را تغییر داده است

یکی از نگران‌کننده‌ترین واقعیت‌های امروز آمریکا، رشد بی‌سابقه آمار بی‌خانمانی است. بر اساس گزارش‌های رسمی، تعداد بی‌خانمان‌ها در آمریکا طی یک سال اخیر ۱۸ درصد افزایش یافته و به حدود ۷۷۰ هزار نفر رسیده است. این رقم، بزرگ‌ترین افزایش ثبت‌شده در دهه‌های اخیر است. این آمار فقط یک عدد نیست؛ تصویری روشن از جامعه‌ای است که شکاف طبقاتی آن هر روز عمیق‌تر می‌شود. بسیاری از این بی‌خانمان‌ها خانواده‌هایی هستند که حتی با داشتن شغل، قادر به پرداخت اجاره خانه نیستند؛ چراکه هزینه زندگی در بسیاری از ایالت‌ها به‌شدت افزایش یافته است. در برخی شهرها، چادرهای بزرگ بی‌خانمان‌ها به پدیده‌ای روزمره تبدیل شده و مقامات محلی مجبور شده‌اند دستور جمع‌آوری این چادرها را صادر کنند.

رشد بی‌خانمانی فقط نشان‌دهنده فقر نیست؛ نشانه‌ای از ناکارآمدی ساختارهای حمایتی و رفاهی آمریکا نیز هست. خانواده‌هایی با کودکان خردسال در خیابان‌ها زندگی می‌کنند و بسیاری دیگر مجبور شده‌اند در خودروهای شخصی بخوابند. این وضعیت چهره واقعی جامعه‌ای را نشان می‌دهد که سال‌ها از «رویای آمریکایی» حرف می‌زد. در کنار بی‌خانمانی، آمار فقر نیز رو به افزایش است. میلیون‌ها آمریکایی برای پرداخت هزینه‌های درمان، غذا و اجاره در فشار هستند. بسیاری از خانوارها مجبورند بین خرید مواد غذایی و پرداخت قبض‌ها یکی را انتخاب کنند. این فشارها باعث شده اعتراضات اجتماعی و نارضایتی‌ها بیشتر شود و اعتماد مردم به دولت کاهش یابد.

طبق گزارش رسمی وزارت مسکن و توسعه شهری آمریکا (HUD)، تعداد بی‌خانمان‌ها در سال ۲۰۲۳ به حدود ۶۵۰ هزار نفر رسید؛ بالاترین رقم ثبت‌شده در تاریخ این آمار. شهرهایی مانند لس‌آنجلس، سان‌فرانسیسکو و نیویورک بیشترین تعداد بی‌خانمان‌ها را دارند. در نیویورک، اختلاف شدید قیمت اجاره‌خانه و سطح درآمد باعث شده برخی خیابان‌ها و محله‌ها عملاً محل تجمع بی‌خانمان‌ها و کارتن‌خواب‌ها شود. تصاویر منتشرشده از مانهتن و محله‌های اطراف، نشان‌دهنده حضور گسترده افرادی است که توان پرداخت هزینه مسکن را ندارند.

افزایش بی‌خانمانی یک شاخص مهم است که نشان می‌دهد اقتصاد آمریکا دیگر مانند گذشته توان حمایت از مردمش را ندارد و شکاف طبقاتی در آن به مرحله خطرناک رسیده است.

Homelessness Statistics in America: An In-Depth Analysis of Who is Most  Affected - Homeless No More

NYC Homelessness Surge in 2022 and City's Response

New York mayor orders some homeless people involuntarily hospitalized for  mental illness | PBS News

NYC homelessness up 18% in 2023 despite sweeps, new outreach: survey | New  York Post

ناآرامی‌های سیاسی و اعتراضات گسترده؛ جامعه‌ای که شکاف در آن هر روز بیشتر می‌شود

آمریکا سال‌هاست با بحران سیاسی داخلی روبه‌روست، اما شدت این بحران در سال‌های اخیر افزایش یافته است. اعتراضات گسترده علیه سیاست‌های ترامپ و همچنین مخالفت‌های شدید با دولت بایدن، بیانگر جامعه‌ای است که در آن اعتماد عمومی به سیاستمداران کاهش یافته است. اعتراضات میلیونی در شهرهای بزرگ مانند نیویورک، لس‌آنجلس، شیکاگو و واشنگتن نشان می‌دهد که بخش بزرگی از جامعه احساس می‌کند نظام سیاسی کشور پاسخگوی مشکلاتش نیست. این اعتراضات فقط علیه یک سیاست یا یک حزب خاص نیست؛ آنها نشانه خستگی، نارضایتی و فشار عمیق درونی جامعه هستند. مردم از تورم، نابرابری، بی‌عدالتی، تبعیض نژادی، خشونت پلیس و وضعیت نابسامان اقتصادی خسته هستند. همین موضوع باعث افزایش شکاف میان طبقات مختلف اجتماعی شده است. رسانه‌های آمریکایی نیز بارها از تقسیم جامعه به دو قطب کاملاً مخالف خبر داده‌اند.

در دو دهه اخیر آمریکا شاهد موج‌های مختلف اعتراضات گسترده بوده است؛ از اعتراضات «اشغال وال‌استریت» در سال ۲۰۱۱ تا اعتراضات چندماهه علیه خشونت پلیس در سال ۲۰۲۰ که در ده‌ها ایالت برگزار شد و یکی از گسترده‌ترین تجمعات اجتماعی چند دهه اخیر آمریکا بود.در سال‌های اخیر نیز اعتراضات شهری علیه سیاست‌ها و مواضع ترامپ برگزار شد که در آن صدها هزار نفر در ایالات مختلف شرکت کردند. رسانه‌های آمریکایی این تجمعات را یکی از بزرگ‌ترین اعتراضات سیاسی چند سال اخیر توصیف کردند.

به‌خصوص در دوره انتخابات، این شکاف به اوج می‌رسد. رقابت‌های انتخاباتی تبدیل به نبردهای فرسایشی شده و اعتماد مردم به دموکراسی آمریکا کاهش یافته است. حتی برخی تحلیلگران غربی هشدار داده‌اند که آمریکا وارد دوره‌ای از «بی‌ثباتی سیاسی دائمی» شده و این بی‌ثباتی ممکن است سال‌ها ادامه یابد. این وضعیت سیاسی بر سیاست خارجی آمریکا نیز سایه انداخته؛ چراکه دولتی که در داخل با ناآرامی و اعتراض روبه‌رو است، نمی‌تواند نقش باثباتی در عرصه بین‌المللی ایفا کند.

Can protests lead to meaningful changes in government policy, particularly  around economic redistribution? | Brookings

Thousands Across the U.S. Protest Trump Policies

Anti-Wall Street Protests Spreading to Cities Large and Small - The New  York Times

کاهش اعتبار بین‌المللی و ناکامی در سیاست خارجی؛ آمریکا دیگر تنها بازیگر جهان نیست

در عرصه خارجی نیز نشانه‌های افول آمریکا کاملاً آشکار است. آمریکا دیگر نمی‌تواند مانند گذشته با یک دستور یا تحریم تک‌جانبه، کشورهای مختلف را به پیروی وادار کند. چین امروز در بسیاری از مناطق جهان نقش پررنگ‌تری از آمریکا دارد؛ از آفریقا تا آمریکای لاتین و از خاورمیانه تا آسیا. اتحادیه اروپا نیز در سال‌های اخیر سیاست‌های مستقل‌تری اتخاذ کرده و دیگر مانند گذشته حاضر نیست بدون بررسی دقیق، از تصمیمات واشنگتن تبعیت کند. روابط آمریکا با روسیه نیز پس از چندین بحران به پایین‌ترین سطح رسیده و مسکو عملاً در برابر خواسته‌های آمریکا ایستاده است، اما مهم‌ترین نکته، کاهش نفوذ سیاسی آمریکا در میان متحدان سنتی‌اش است. برخی کشورهای عربی که سال‌ها با واشنگتن همکاری می‌کردند، امروز به‌صورت همزمان با چین، روسیه و آمریکا همکاری دارند و دیگر وابستگی مطلق ندارند. ایران نیز سیاست‌های خود را بدون اعتنا به فشارهای آمریکا دنبال می‌کند.

این نشان می‌دهد که هیمنه سیاسی واشنگتن کاهش یافته است. در بسیاری از پرونده‌های بین‌المللی، آمریکا نتوانسته موفقیت‌های گذشته را تکرار کند. حتی جنگ یا تهدید نظامی نیز دیگر ابزار مؤثری برای این کشور نیست. تلاش آمریکا برای تأثیرگذاری بر ونزوئلا یا برخی مناطق دیگر نیز با مقاومت و هزینه‌های سنگین روبه‌رو شده است. این کاهش اعتبار به‌گونه‌ای است که برخی تحلیلگران غربی می‌گویند: «آمریکا دیگر رهبر بلامنازع جهان نیست؛ فقط یکی از قدرت‌های جهان است.»

Global Politics Has a Credibility Crisis

چالش‌های نظامی و شکست‌های مکرر؛ قدرتی که دیگر تضمین‌کننده پیروزی نیست

از نظر نظامی نیز هرچند آمریکا یکی از بزرگ‌ترین بودجه‌های نظامی جهان را دارد، اما تجربه‌های اخیر نشان داده که قدرت نظامی به‌تنهایی کافی نیست. جنگ افغانستان یکی از واضح‌ترین نشانه‌های ناکامی نظامی آمریکا بود. پس از ۲۰ سال حضور نظامی، نتیجه‌ای جز خروج پرهزینه و تحقیرآمیز برای واشنگتن نداشت. در عراق نیز آمریکا نتوانست اهداف بلندمدت خود را محقق کند. این تجربه‌ها نشان داد که قدرت نظامی نمی‌تواند جای راهبرد سیاسی پایدار را بگیرد. از طرفی، چین و روسیه نیز در حوزه نظامی رشد کرده‌اند. برخی کارشناسان غربی هشدار داده‌اند که مزیت تسلیحاتی آمریکا نسبت به این دو کشور کاهش یافته یا در حال بی‌اثر شدن است.
پهپادهای ارزان‌قیمت، موشک‌های هایپرسونیک، و جنگ‌های نیابتی در جهان نشان داده‌اند که مدل جنگ جدید به نفع آمریکا نیست. همچنین افزایش اتکای آمریکا به ابزار نظامی به جای دیپلماسی خود نشانه‌ای از کاهش قدرت نرم این کشور است. وقتی کشوری نتواند با سیاست و مذاکره اهدافش را پیش ببرد و مجبور شود به تهدید یا اقدام نظامی متوسل شود، این یعنی نفوذ سیاسی‌اش کاهش یافته است.

در حوزه نظامی، آمریکا در دو جنگ بزرگ قرن ۲۱ یعنی عراق و افغانستان، هزینه‌ای مجموعاً بیش از ۳ تا ۴ تریلیون دلار صرف کرد اما به اهداف اعلامی خود نرسید. خروج شتاب‌زده از افغانستان در سال ۲۰۲۱ و واگذاری کامل کشور به طالبان، یکی از نمادهای ناکامی استراتژیک آمریکا در عملیات‌های نظامی طولانی‌مدت به شمار می‌رود. در عراق نیز پس از سال‌ها حضور، هزینه‌ها و تلفات سنگین بدون دستیابی به یک نتیجه سیاسی پایدار، بسیاری از کارشناسان نظامی آمریکا این حضور را «کم‌نتیجه» یا «بی‌نتیجه» ارزیابی کردند.

Every War Must End: And it is Time to End Western Strategic Magical  Thinking in Ukraine - Military Strategy Magazine

فرسودگی زیرساخت‌ها و بحران خدمات عمومی؛ واقعیتی کمتر دیده‌شده اما بسیار تأثیرگذار

یکی از بخش‌هایی که کمتر در تحلیل‌های مربوط به افول آمریکا مورد توجه قرار می‌گیرد، فرسودگی زیرساخت‌ها و ناکارآمدی خدمات عمومی است. این موضوع شاید در نگاه اول به اندازه مسائل اقتصاد یا سیاست خارجی چشمگیر نباشد، اما در آمریکا به یکی از چالش‌های جدی تبدیل شده و تأثیر آن بر زندگی مردم مستقیم و عمیق است.

آمریکا در سال‌های اخیر با موج بی‌سابقه‌ای از بحران‌های زیرساختی و بلایای اقلیمی مواجه شده است که ضعف تاب‌آوری کشور را بیش از پیش آشکار می‌کند و نشان می‌دهد ساختار مدیریت بحران این کشور توان مقابله با چالش‌های روزافزون را ندارد. گزارش‌های رسمی مرکز ملی اطلاعات محیط‌زیستی آمریکا (NCEI) حاکی است که از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۴، به‌طور متوسط سالانه ۲۳ فاجعه آب‌وهوایی با خسارتی حداقل یک میلیارد دلار رخ داده و تنها در سال ۲۰۲۴، ۲۷ رویداد بزرگ آب‌وهوایی بیش از ۱۸۲ میلیارد دلار خسارت اقتصادی برجای گذاشته است.

سیلاب‌ها یکی از پرهزینه‌ترین بحران‌ها هستند و بر اساس برآورد کنگره آمریکا، هزینه سالانه سیلاب‌ها بین ۱۷۹ تا ۴۹۶ میلیارد دلار است؛ به‌گونه‌ای که برای بازسازی زیرساخت‌های آسیب‌دیده آب و فاضلاب و مدیریت رواناب، بین ۷۰ تا ۳۴۵ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری نیاز است.

آتش‌سوزی‌های جنگلی نیز بخش بزرگی از خسارات اقلیمی را تشکیل می‌دهند و آمارها نشان می‌دهد که از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۴، خسارات ناشی از این آتش‌سوزی‌ها به صدها میلیارد دلار رسیده و در سال‌های اخیر، هزاران آتش‌سوزی میلیون‌ها هکتار زمین در ایالت‌های غربی را درگیر کرده است.

یخبندان‌های شدید و قطعی برق گسترده نیز بحران‌های زیرساختی را تشدید کرده‌اند؛ نمونه بارز آن یخبندان فوریه ۲۰۲۱ در تگزاس است که منجر به قطعی گسترده برق شد و برآورد می‌شود ۸۰ تا ۱۳۰ میلیارد دلار خسارت اقتصادی به اقتصاد ایالت تحمیل شده است.

علاوه بر این، مدیریت ناکافی بحران‌های شهری، از جمله سیلاب‌ها و بارش‌های شدید، نشان می‌دهد که زیرساخت‌های حمل‌ونقل و شهری آمریکا هنوز توان مقابله با شدت و تکرار فزاینده بلایای طبیعی را ندارد. مجموع این حوادث نه تنها فشار اقتصادی و اجتماعی عظیمی بر کشور وارد کرده، بلکه ضرورت سرمایه‌گذاری گسترده و بازسازی ساختاری زیرساخت‌ها و سیستم‌های مدیریت بحران را بیش از هر زمان دیگری روشن کرده است؛ واقعیتی که تحلیلگران آن را نشانه‌ای از شکنندگی آمریکا در برابر تغییرات اقلیمی و چالش‌های زیربنایی کشور می‌دانند.

Inside damaged NYC train station

CNN: There is no "water system in the world" that can handle the Los  Angeles fires » Iraqi News Agency

What would it take to fix America's crumbling infrastructure? | PBS News

25% of all critical infrastructure in the US is at risk of failure due to  flooding, new report finds | CNN

As fire ravages California, our infrastructure is still not equipped to  handle climate change | Brookings

چشم‌انداز آینده؛ افولی که از دل تغییرات ساختاری برمی‌خیزد نه از رویدادهای کوتاه‌مدت

وقتی مجموعه نشانه‌های افول آمریکا را کنار هم قرار می‌دهیم، نکته‌ای که بیش از همه جلب توجه می‌کند این است که این روند حاصل یک تصمیم سیاسی یا یک حادثه مقطعی نیست؛ بلکه ریشه در تغییرات عمیق ساختاری دارد. بسیاری از چالش‌هایی که امروز در اقتصاد، سیاست، اجتماع و دیپلماسی آمریکا دیده می‌شود، نتیجه دهه‌ها تصمیم‌گیری، تغییر در موازنه جهانی و تحول در بازیگران قدرت بین‌الملل است.

برای همین، تحلیل افول آمریکا تنها با اشاره به مشکلات اقتصادی یا اختلافات داخلی کافی نیست. تصویر کامل زمانی دیده می‌شود که تمام این لایه‌ها با هم بررسی شوند؛ لایه‌هایی که هرکدام بخشی از توانایی گذشته آمریکا را فرسوده کرده است. یکی از اصلی‌ترین نکات این است که آمریکا امروز با رقابت واقعی قدرت‌ها روبه‌روست؛ رقابتی که در دهه‌های گذشته وجود نداشت. کشورهایی مثل چین، هند، برزیل و حتی برخی کشورهای خاورمیانه توانسته‌اند در اقتصاد و فناوری به جایگاهی برسند که دیگر به سیاست‌های آمریکا وابسته نباشند. این استقلال، نفوذ واشنگتن را محدود کرده و باعث شده هم‌پیمانان سابق نیز با فاصله بیشتری حرکت کنند.

در همین حال، نهادهای اقتصادی و سیاسی بین‌المللی که زمانی ابزار تأثیرگذاری آمریکا بودند، اکنون با حضور کشورهایی با دیدگاه‌های مستقل‌تر کار می‌کنند. فشارهای اقتصادی یا سیاسی واشنگتن دیگر مانند گذشته نتیجه فوری ندارد. فشارهای اقتصادی یا سیاسی واشنگتن دیگر مانند گذشته نتیجه فوری ندارد. این روند نشان می‌دهد که افول نفوذ آمریکا بیشتر ناشی از گسترش گزینه‌های جهان است تا صرفاً ضعف واشنگتن.

از سوی دیگر، بحران‌های داخلی آمریکا همچنان ادامه دارد. شکاف سیاسی عمیق، بی‌اعتمادی بین مردم و نهادهای حکومتی، و قطبی‌شدن جامعه نشانه‌هایی هستند که به‌سادگی از بین نمی‌روند. این مسائل صرفاً اختلاف‌نظر سیاسی نیستند؛ بلکه نشانه‌ای از فرسایش انسجام ملی‌اند. جامعه‌ای که در مسائل بنیادی اشتراک نظر نداشته باشد، نمی‌تواند در سیاست خارجی نقش یکپارچه و قدرتمند ایفا کند.

مشکلات اقتصادی نیز تنها به گرانی چند کالا یا افزایش نابرابری خلاصه نمی‌شود. موضوع مهم‌تر آن است که الگوی رشد اقتصادی آمریکا دیگر مانند گذشته کار نمی‌کند. صنایع بزرگ به خارج منتقل شده‌اند، بدهی‌ها افزایش یافته و افزایش هزینه‌های زندگی فشار سنگینی بر مردم وارد کرده است. این تغییرات نشان می‌دهد که حتی اگر شاخص‌های اقتصادی در ظاهر مثبت باشند، ساختار درونی اقتصاد آمریکا در حال تحمل فشار است.

افول آمریکا در عرصه نظامی نیز فقط نتیجه شکست در برخی عملیات‌ها نیست. مسئله اصلی این است که قدرت نظامی دیگر برای واشنگتن همان نقش گذشته را ندارد. جهان امروز با شبکه‌های پیچیده اقتصادی و فناوری اداره می‌شود و اتکا به نیروهای نظامی بدون داشتن پشتوانه سیاسی و اقتصادی، نتیجه‌ای قطعی ایجاد نمی‌کند. آمریکا در برخی صحنه‌ها هنوز قدرتمند است، اما قدرت نظامی به‌تنهایی برای حفظ جایگاه جهانی کافی نیست. تمام این روندها به یک نقطه مشترک می‌رسند:
جهان در حال تغییر است و آمریکا برخلاف گذشته دیگر نمی‌تواند به‌تنهایی مسیر این تغییر را تعیین کند. قدرت جهانی در حال تقسیم است و کشورهای مختلف سهم بیشتری از اقتصاد و سیاست بین‌الملل را در اختیار می‌گیرند.

در چنین شرایطی، افول آمریکا به معنای سقوط ناگهانی یا فروپاشی نیست؛ بلکه حرکت به سمت جایگاهی جدید و محدودتر است. جایگاهی که در آن آمریکا یکی از قدرت‌های تأثیرگذار باقی می‌ماند، اما دیگر قدرت بلامنازع نخواهد بود. چشم‌انداز آینده نشان می‌دهد که رقابت قدرت‌ها ادامه خواهد داشت، و آمریکا مجبور است میان دو مسیر انتخاب کند: یا با جهان چندقطبی جدید سازگار شود و نقش تازه‌ای برای خود تعریف کند، یا همچنان تلاش کند جایگاه گذشته را حفظ کند؛ تلاشی که هزینه‌های سنگینی داشته و نتایج آن کمتر از همیشه قابل پیش‌بینی است. این جمع‌بندی نشان می‌دهد که روند افول آمریکا پدیده‌ای مرحله‌به‌مرحله و ساختاری است؛ روندی که نه با یک بحران آغاز شد و نه با یک تصمیم پایان می‌یابد. آینده آمریکا، همچون آینده جهان، به نحوه مدیریت این تغییرات بستگی دارد. افول آمریکا یک بحث سیاسی یا شعار رسانه‌ای نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از واقعیت‌های میدانی و روندهای قابل مشاهده است. این روندها هرکدام در حوزه‌ای جداگانه رخ می‌دهند، اما در مجموع تصویری واحد می‌سازند:
تصویر یک کشور که با سرعت کم، اما به‌طور مستمر در حال از دست دادن برتری گذشته خود است.

انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha