کد خبر 268023
۹ شهریور ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۴

جانباز ترور در گفتگو با «حیات»:

ترور یک کارگر به جرم شلوار سبز و ته‌ریش/ ترور یک خانواده را نابود می‌کند نه یک فرد را

ترور یک کارگر به جرم شلوار سبز و ته‌ریش/ ترور یک خانواده را نابود می‌کند نه یک فرد را

در این مصاحبه یک روایت از جنایت‌های گروه تروریستی مجاهدین خلق را می‌خوانید. گروهی که در سال ۶۰ در عملیات‌های تروریستی متعدد، ۱۲ هزار نفر از مردم عادی را به خاک و خون کشیدند و حالا دم از انسانیت و مردم می‌زنند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ در سال ۱۳۴۴ محمد حنیف‌نژاد سازمان محاهدین خلق را تاسیس کرد؛ پس از اعدام او توسط ساواک، در دهه ۵۰ سازمان به دو دسته داخل زندان به رهبری مسعود رجوی و در بیرون از زندان به رهبری تقی شهرام تقسیم می‌شود. در سال ۵۷ تقی شهرام توسط دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده و رهبری سازمان در اختیار مسعود رجوی قرار میگیرد؛ همکاری او با بنی صدر سرانجام آنان را به پاریس ختم می‌کند.

مجاهدین خلق برای رسیدن به قدرت؛ به ترور رییس جمهور، نخست وزیرش؛ رئیس حزب جمهوری اسلامی و ۱۲ هزار نفر از مردم عادی روی می آورد و پس از شکست در پروژه ترور، مسعود رجوی به انتقال نیروهایش در عراق پرداخته و در جنگ تحمیلی مقابل مردم ایران می‌ایستد. 

در مرداد ۶۷ چند روز پس از قطعنامه رجوی قصد فتح تهران را می کند و با شکست مواجه میشود و در ادامه به همکاری با آمریکا با می پردازد و امروزه با برگزاری همایشهای سالیانه و دعوت از سناتورهای امریکایی به حیات سیاسی خود ادامه می دهد. 

با آغاز دهه ۶۰ روزهای پرالتهاب برای جمهوری اسلامی شروع شد؛ از طرفی رزمندگان در مقابل بعثی ها ایستاده و مرزهای کشور را حفظ کردند و در داخل کشور سازمان مجاهدین خلق که نتوانسته بود به صورت دموکراتیک صندلی قدرت را بگیرد به ترور مردم عادی روی می آورد و در این اثنا ۱۲ هزار نفر از مردم عادی را در پروژه قطع سرانگشتان نظام به خاک و خون می کشد. این گروهک تروریستی تعداد زیادی از افراد و کسبه جز در مشاغلی چون کارگران، قصاب، سبزی فروش، نانوا و حتی کودکان بی گناه را ترور کرد. آنان به گونه ای که در محل کار خود مشغول بوده و در بی دفاع ترین حالت ممکن ترور شدند.  

اسماعیل یعقوب جانباز ترور و عضو انجمن دفاع از قربانیان ترور در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات در شرح لحظه ترورش گفت: من یک کارگر بودم. صبح روز ۱۸ شهریور سال ۶۰، من به همراه همکار و دوستم، زمانی که در حال رفتن به محل کار بودیم مورد اصابت گلوله و ترور گروه مجاهدین خلق قرار گرفتیم.

وی ادامه داد: در خیابان خوش ۴ نفر در ماشین شوورلت آمریکایی نشسته بودند.آنها خیابان یکطرفه را آمده بودند؛ جلوی ما را بستند، دوستم به آنان گفت شما خیابان را ورود ممنوع آمده اید؛ دوستم یک پیراهن مشکی با شلوار سبز تن داشت و ته ریشی هم داشت که یکی از سرنشینان شورلت به محض دیدن او بلند شد؛ یک اسلحه کلاش درآورد و به شیشه عقب ماشین شلیک کرد.

شما که می گویید ما طرفدار کارگریم؛ اجازه بده من بروم

یعقوب تشریح کرد: ماشین ما را دنبال کرده و به خیابان آذربایجان انداختند رو به خیابان کارون و در خیابان زاویه، چرخ جلوی ماشین ما در جوب افتاد؛ در حین فرار هم به ما تیراندازی میکردند تا اینکه به روبروی ما رسیدند. سنهای آنان کمتر از ۲۰ سال بود، آن فردی که کنار راننده نشسته بود یک کلت درآورد و به سمتم گرفت، من به او گفتم من کاره ای نیستم و کارگرم، شما که می گویید ما طرفدار کارگریم؛ اجازه بده من بروم ولی گوشش به خواهشهای من بدهکار نبود؛ با کلت کالیبر ۴۷ به گردنم شلیک کرد و دوستم که می خواست پیاده شود نیز یک گلوگه به قلب او زدند؛ مردم نیز به دلیل شدت وحشی گری آنان نمی توانستند جلو بیایند.

وی ادامه داد: یادم می آید سال ۶۰ درگیریها زیاد بود و منافقان تعداد زیادی از مردم عادی را ترور می کردند. در آن زمان همسرم نیز چندماهه باردار بود؛ در نهایت من و دوستم را به بیمارستان شهریار بردند؛ دوستم شهید شد و نصفه شب مرا به بیمارستان شهید فیاض بخش بردند، سه ماه در آن بیمارستان بستری بودم تا اینکه یک روز دکتر به من گفت پس فردا عمل داری، ۴۸ ساعت بعد خانواده ام متوجه شدند که آنجا هستیم.

جانباز ترور بیان کرد: بالاخره پس از گذشت مدتها دستگاه را آوردند و مرا عمل کردند؛ اما بعد از عمل دکتر گفت نتوانستیم گلوله را خارج کنیم؛ چون وسط شاهرگم بود. اگر آن را خارج می کردند باید تا ابد روی ویلچر می نشستم هنوز آن گلوله در گردنم هست.

عضو انجمن دفاع از قربانیان ترور گفت: بعد از آن حادثه وحشتناک، یک طرف صورتم فلج شد؛ دستم را هنوز نمی توانم تا حدی بالا بیاورم؛ من چون چپ دست بودم کم کم شغلم را از دست دادم در واقع سختی هایی زیادی به من و خانواده ام تحمیل شد.

تروریستهای مجاهدین خلق رحمی نداشتند 

وی همچنین در پاسخ به این سوال که آن لحظه که با اسلحه بالای سر شما ایستاده بودند، چگونه گذشت، گفت: لحظات بسیار وحشتناکی بود در واقع در آن سالها مردم عادی زیادی ترور شدند من به آنان التماس کردم و به آنان گفتم من یک کارگر هستم؛  اما در آنان رحمی نبود. حتی در مصاحبه ای با خبرنگار فرانسوی داشتم، گفتم در جنگ هم اگر تسلیم شوی با تو کاری ندارند؛ اما آنان خیلی انسانهای پستی هستند به زن حامله و کودکان هم رحمی نداشتند و در مواردی وارد خانه ها شده و علاوه بر افراد خانه؛ میهمانان آنان را هم می کشتند؛ گویی جنون داشتند.
 

نمیدانم مجاهدین خلق طرفدار کدام خلق هستند!

یعقوب همچنین افزود: گروه تروریستی مجاهدین خلق دائما دم از این میزدند که طرفدار خلق هستند، کدام خلق؟ کدام طرفداری؟ آنان بهترین جوانان ممکلت را از بین بردند. به کسی رحم نداشتند؛ بیگناه و گناهکار را با هم میکشتند. من اعتقاد دارم که هر فردی مملکت خود را دوست دارد، افراد باید به اعتقادات یکدیگر احترام بگذارند ولی اینها اصلا نمی فهمیدند و فقط راه خودشان را می رفتند و آخرش هم همه دیدند که چه شد.

جانباز ترور در پایان بیان کرد: ترور خیلی وحشتناک است؛ تنها یک انسان را نابود نمی کند بلکه یک خانواده نابود می شود، حتی وحشت آن هم برای یک فرد کافی است. در آن سالها بسیار زیاد به گوشمان می خورد که افراد ترور می شدند اینها عاقبتی ندارند و به جایی راه ندارند.   

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha