به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، 11 مردادماه سال 1362 خاک خونرنگ فکه، مقتل و معراجگاه شهیدی شد که خداوند، جانش را از چنگ ساواک و ترور ضد انقلاب به سلامت داشت تا چون خورشید در عملیاتهای رمضان، طریقالقدس، ثامنالائمه، فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر 1 و 2 بدرخشد و فاتح «تنگه رقابیه» و شیر میدانهای رزم و حماسه شود. امیر سرلشکر شهید «سیدعلی صفوی سهی» افتخار ارتش جمهوری اسلامی ایران که در وصیتش نوشته بود: «نمیخواهم در رختخواب بمیرم. مرگ، حق است؛ پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد...»
عاشق کتاب، شعر، اندیشه و هنر
هفتم مردادماه سال ۱۳۱۹ در یکی از روستاهای اصفهان و در یک خانواده متدین چشم به جهان گشود. سه سال بیشتر نداشت که پدرش سید موسی صفوی درگذشت و پنج ساله بود که با رفتن به مکتب خانه به فراگیری قرآن مشغول شد.
از همان دوران نوجوانی و جوانی به مطالعه و کتابخوانی علاقه داشت و در بیشتر مواقع کتابهای متنوع و متفاوتی را مطالعه میکرد. از جمله؛ اکثر تالیفات استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی و عناوین بسیاری در حوزه ادبیات و شعر، فلسفه و عرفان، علوم اجتماعی و سیاسی از جمله تالیفات ژان ژاک روسو و برتراند راسل و همچنین دوره کامل تفسیر قرآن آیتالله طالقانی. در عین حال به هنر نقاشی هم علاقهمند بود و آثاری در این حوزه نیز از او بهیادگار مانده است.
راسخ و استوار در علم و عمل
شجاعت، اراده قوی و تمایل به مشاغل دشوار باعث شد تا سید علی به ارتش و نظامی گری نیز علاقهمند شود و جهت گذراندن تحصیلات دانشگاهی در فروردین ماه سال ۱۳۴۲ در آزمون دانشکده افسری شرکت کند. پس از پذیرش در این آزمون وارد نیروی زمینی ارتش شد و تحصیلات خود را ادامه داد. سال ۱۳۴۵ بود که سید علی از دانشکدهی افسری فارغ التحصیل شد و برای طی دوره مقدماتی به مدت یک سال به مرکز پیاده شیراز رفت. او در شهریورماه سال ۴۶ موفق به اخذ گواهینامه پایان دوره نهم مقدماتی زرهی شد.
سیدعلی در این مدت سختترین دورههای نظامی از جمله دوره رنجر و چتر بازی را طی کرد و پس از آن به مرکز آموزش ۰۴ بیرجند و بعد از سه سال به لشکر ۱۶ قزوین، تیپ همدان منتقل شد. دوستان و همرزمان در وصف شخصیت او میگویند که انسانی خودساخته، بااراده، شجاع و با صلابت بود که با وجود فشارهای شدید، هیچ گاه سستی، ترس، شک یا تزلزلی به خود راه نمیداد.
همراه با سه یار شهید، در مسیر مبارزه با طاغوت
هرچند به علت فعالیتهای مذهبی و تبلیعات دینی مورد سوء ظن مسئولین قرار گرفته بود ولی بعلت دانش نظامی بالایی که داشت او را در سال 1348 به منطقه مهران اعزام کردند تا در درگیری مرزی حضور داشته باشد او پس از بررسی علل درگیری در منطقه مرزی عراق با شجاعت گفته بود: «من نمیتوانم شاهد ریخته شدن خون جوانان این مملکت باشم آن هم برای تداوم قدرت طاغوت.»
این سخن او بوی مرگ می داد ولی او با زرنگی خاص، خود را به تمارض زد و برای معالجه به خارج از کشور اعزام شد. پزشکانی از طرف سفارت ایران که او را تحت نظر داشتند، سلامت کامل او را تایید کردند و زیر نظر مامورین اطلاعاتی و ساواک، او را دوباره به ایران برگرداندند. او این بار به همراه سه یار شیرمرد و شهیدش: «شهید سرهنگ موسوی»، «شهید سرهنگ گلستانی»، «شهید سروان افشار» گروه مبارزاتی منسجمی را تشکیل داد و در نهایت توسط ساواک دستگیر و زندانی شد.
از ترور ضد انقلاب جان بهدر برد تا...
پیروزی انقلاب اسلامی او را از زندان ساواک رهانید و در خدمت انقلاب قرار گرفت. پس از آن، یک بار توسط ضدانقلاب، هدف ترور قرار گرفت؛ اما ازآنجا که نحوۀ شهادت او به نوعی دیگر رقم خورده بود، از این ترور جان سالم بهدر برد.
هنوز لایق شهادت نیستم!
با آغاز جنگ تحمیلی، فصل بزرگ و درخشان زندگی او آغاز شد و همه وجود خود را بر سر دفاع از این سرزمین نهاد و فرماندهی گردان ۲۹۳ تانک تیپ ۹۲ زرهی اهواز را عهده دار شد. یکی از افتخارات او در آغاز جنگ، حمله به یکی از مناطق استقرار دشمن بود که تعجب همگان را برانگیخت. او در این عملیات با توجه به اینکه فقط از چهار دستگاه تانک بهره برده بود، چنان ضربهای به دشمن زد که هنوز تصور آن دشوار است. در این عملیات به شدت مجروح شد و به تعبیر خودش که: «من هنوز لایق شهادت نیستم» از این جراحت نیز جان سالم به در برد. پس از بهبودی، مجدداً در عملیات پاک سازی ارتفاعات «الله اکبر» شرکت کرد.
فاتح «تنگه رقابیه»
در عملیاتهای گوناگونی ازجمله ثامن الائمه، طریق القدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان و والفجر ۱ و والفجر ۲ شرکت داشت. در طول مدت خدمت خود در ارتش، مسئولیتهایی چون فرمانده دستۀ تانک، فرمانده گروهان تانک، ریاست دژبان تیپ همدان، فرمانده گروهان ارکان، رئیس «رکن سوم گردان ۲۹۳ تانک»، فرماندهی گردان ۲۹۳ تانک، سرپرست تیپ لشکر۹۲ زرهی، فرمانده تیپ ۱ لشکر ۹۲ زرهی و جانشین لشکر۱۶ زرهی قزوین را به عهده گرفت.
در سال ۱۳۶۲ پس از طی دوره های فرماندهی ستاد، به فرماندهی لشکر۱۶ منصوب شد. از افتخارات او پیروزی ارتش اسلام تحت فرماندهیاش در تنگۀ رقابیه بود که با کمترین تجهیزات در مدت۲۴ ساعت، منطقۀ موردنظر به دست توانمند ارتش اسلام بازپس گرفته شد و به همین علت او را «فاتح تنگۀ رقابیه» نامیدند.
نمیخواهم در رختخواب بمیرم!
گفته بود: «نمیخواهم در رختخواب بمیرم. مرگ حق است. چه بهتر که مرگ در راه خدا باشد.» و سرانجام و پس از چندین سال مجاهدت در راه اسلام و دفاع از کشورمان هنگامی در ساعت ۹:۳۰ دقیقه روز سه شنبه ۱۱ مرداد سال ۱۳۶۲، جهت بازدید از یکی از دیدگاههای گردان ۱۸۵ پیاده، به جنگل عمقر در شمال بستان رفته بود که مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و در کنار سه تن از هم رزمانش به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد. شهید صفوی قرار بود عصر آن روز برای مرخصی به تهران بیاید.
نظر شما