کد خبر 260522
۱۸ تیر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۵

گزارش «حیات» از شب دوم محرم؛

ورود کاروان عشق به کربلا؛ شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (ع) ...

ورود کاروان عشق به کربلا؛ شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (ع) ...

و کاروان رسید. برای هزار و چهارصد و چهل و پنجمین بار، حسین (ع) و حسینیان، بار گشودند و محمل افکندند و خیمه زدند و علم افراشتند و بیابان نینوا، از اینجا بود که جغرافیای جان ما شد و دارالسلام جنون و کلید کهکشان قرب و عرصه لامکانی عشق؛ که همه زمین‌ها و همه زمان‌ها زیر سایه اوست تا قیامت، که بقول «حکیم ابوالمعانی عبدالقادر بیدل»: «آینه در کربلاست!...»

به گزارش گروه فرهنگی حیات، آری حسین (ع) و اصحاب عاشورایی‌اش، خیمه در کربلای دل ما می‌زنند، هرسال و این قصه دلدادگی: «بعد از من و تو ماند در دور روزگاران...»

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آمد

بسیاری از مورخان، روز ورود حضرت را به کربلا، دوم محرم سال ۶۱ هجری دانسته‌اند. وقتی کاروان امام حسین (ع) و همراهانش به کربلا رسید فرمود: اینجا فرود آیید. به خدا قسم، اینجا جایگاه کاروان ما و محل ریخته شدن خون ماست. به خدا قسم، همین جا، جای قبرهای ماست. به خدا سوگند، اینجا همان جایی است که اهل حرم ما به اسارت گرفته می‌شوند. جدم این خبر را به من داد. چون صبح شد، امام (ع) فرود آمد و نماز صبح را خواند، سپس با شتاب سوار شد و همراه یارانش به سمت چپ حرکت کرد.

امام می‌خواست یاران خود را از سپاه حر جدا کند. حر نیز با سپاه خود به همان سمت حرکت، و از پیشروی آنان جلوگیری کرد. وقتی سپاهیان حر از رفتن آنان به سوی کوفه به شدت ممانعت کردند، آنان نیز در برابر حر مقاومت کردند، سپاه حر را به کنار زدند و پیوسته در حال کشمکشی به سمت چپ حرکت کردند تا به نینوا رسیدند. طبری از ابی مخنف نقل می‌کند: «حر سعی کرد اردوی امام را در همان جای خشک و بی آب و آبادانی فرود آورد. آنان گفتند: بگذار در این آبادی  فرود آییم. حر گفت: به خدا قسم، نمی‌توانم اجازه بدهم.»

زهیر بن قین گفت: ‌ای پسر رسول خدا، اکنون جنگ با این گروه برای ما آسان تر از جنگ با کسانی است که پس از اینان می‌آیند. به جان خودم سوگند، بعداً از اینها به‌اندازه‌ای می‌آیند که ما توان نبرد با آنان را نداریم. امام فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم بود. امام حسین (ع) پس از این نیز یک بار دیگر، بر آغازگر نبودن جنگ تاکید کرده است. صبح ع که مسلم بن عوسجه از اهانت شمر به امام عصبانی شده بود، به آن حضرت عرض کرد: او را هدف قرار بدهم؟ امام فرمود: نه، نمی‌خواهم آغازگر جنگ باشم این، شیوهٔ مؤکد رسول خدا (ص) و امیر مومنان (ع) در همهٔ نبردها بود و به فرماندهان خود نیز توصیه می‌کردند که هیچ گاه زودتر از دشمن، دست به اسلحه نبرند.

زهیر به امام گفت: پس بیایید برویم به سوی این آبادی و آنجا منزل کنیم؛ چون آنجا دارای امنیت  قابلیت دفاعی است و در کنار فرات واقع شده است؛ و اگر جلویمان را گرفتند، با آنان پیکار می‌کنیم؛ زیرا جنگ با آنان برایمان آسان تر از جنگ با کسانی است که بعد از اینان می‌آیند.

شیعیان! اینجا همان قربانگه عشق و بلاست...

اما «دینوری» در «الاخبار الطوال» در این باره، نوشته است: زهیر به حسین (ع) گفت: نزدیک ما، کنار رود فرات ، یک آبادی است که پر از خارهای مغیلان است، و موجب استتار و مانع نفوذ دشمن می‌شود و فرات آن را از سه سو احاطه کرده است. امام پرسید: نامش چیست؟ گفت: عقر فرمود: پناه می‌بریم به خدا از عقر، حسین (ع) به حر گفت: بیا تا کمی جلوتر برویم، آنگاه فرود آییم. حر و سپاهیانش با امام، به راه ادامه دادند تا آنکه به کربلا رسیدند. در آنجا حر و یارانش در برابر امام ایستادند و آنها را از رفتن بازداشتند. حر گفت: همین جا فرود آیید، فرات که به شما نزدیک است. حسین (ع) پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفتند: کربلا.

فرمود: «محلی که با رنج و بلا همراه است. پدرم هنگام رفتن به صفین ، از اینجا گذشت. من با او بودم، ایستاد و از نام این سرزمین پرسید. نامش را گفتند. فرمود: اینجا محل فرود آمدنشان، و مکان ریخته شدن خونشان است. پرسیدند: چه کسانی؟ فرمود: کاروانی از خاندان رسول خدا (ع) اینجا فرود می‌آیند. آن گاه امام حسین (ع) دستور داد بارها را همان جا فرود آورند.

در گزارش «سید بن طاووس»، این جمله افزوده شده است: اینجا فرود آیید. به خدا قسم، اینجا جایگاه کاروان ما و محل ریخته شدن خون ماست. به خدا قسم، همین جا، جای قبرهای ماست. به خدا سوگند، اینجا همان جایی است که اهل حرم ما به اسارت گرفته می‌شوند. جدم این خبر را به من داد. «اِنزِلوا ، هاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ مَحَطُّ رِکابِنا ، وسَفکُ دِمائِنا ، هاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ مَخَطُّ قُبورِنا ، وهاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ سَبیُ حَریمِنا ، بِهذا حَدَّثَنی جَدّی.»

منزل آن مه عاشق کش عیار، اینجاست!...

«سبط بن جوزی» آورده است که وقتی امام (ع) این کلمه «کربلا» را شنید، فرمود:‌ «اندوه و بلا... ‌ام سلمه به من خبر داد که روزی جبرئیل نزد پیامبر بود و تو پیش من بودی و گریستی، پیامبر فرمود: فرزندم را به من بده. آن گاه تو را گرفت و در دامان خود قرار داد. جبرئیل به رسول خدا گفت: او را دوست داری؟ فرمود: آری.گفت: امت تو او را خواهند کشت. اگر می‌خواهی، خاک سرزمینی را که در آن کشته می‌شود به تو بنمایانم. فرمود: آری.جبرئیل بال خود را بر کربلا گستراند و قدری از خاک آنجا را به پیامبر نشان داد. امام حسین (ع) پس از نقل این مطلب، خاک کربلا را بویید و فرمود: به خدا قسم، این همان زمینی است که جبرئیل درباره آن به جدم خبر داد که من در آن کشته می‌شوم.»

باری، پس از فرود کاروان حسینی در کربلا، خیمهٔ امام حسین (ع) و فرزندانش برپا شد و اقوام و خویشان آن حضرت خیمه‌هایشان را اطراف خیمه ایشان برپا کردند.

بنابر روایتی از امام باقر (ع)، امام حسین (ع)  پس از ورود به کربلا، هنگام نصب خیمه‌ها، نیزار و بوته زار را پشت سر قرار داد تا تنها از یک سو با دشمن مواجه باشد.

پس از استقرار امام و همراهانش، حر نیز در برابر آن حضرت اردو زد. آن گاه ابن زیاد را از آمدن امام به کربلا آگاه ساخت. از این رو ابن زیاد نامه‌ای برای امام حسین (ع) به این مضمون نوشت: «اما بعد، ‌ای حسین، به من خبر رسیده که در کربلا فرود آمده‌ای. امیرالمؤمنین یزیدبن معاویه نامه‌ای برای من فرستاده و به من دستور داده که سر بر بالش نگذارم و غذای سیر نخورم مگر اینکه یا تو را بکشم و یا اینکه تسلیم فرمان من و یزید شوی، والسلام.»

وقتی این نامه به دست امام رسید و آن را خواند، فرمود: «من برای این نامه جوابی ندارم؛ زیرا او مستحق عذاب است.»

روی دل با «کاروان کربلا» دارد حسین(ع)...

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شسته دست
«مروه» پشت سر نهاد، اما «صفا» دارد حسین

می‌برد در کربلا هفتاد و دو «ذبح عظیم»
بیش ازین‌ها حرمت کوی «منا» دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین

سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما،یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد ازینش صحنه‌ها و پرده‌ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه‌ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه، عزایی بی ریا دارد حسین

شاعر: استاد «محمد حسین شهریار»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha