کد خبر 259228
۹ تیر ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۵

از شهدا بیاموزیم:

خودکاری از شکر و پرمنگنات در تکریت

خودکاری از شکر و پرمنگنات در تکریت

به ذهنم رسید که این موارد تاریخی را مکتوب کنم لذا برای این کار باید کاغذ و قلم تهیه میکردم مقوای پودر رختشویی را داخل آب میگذاشتیم تا لایه لایه شود؛ گاهی هم مخلوطی از شکر و پرمنگنات را که حکم دارو برای معالجه زخم دهان استفاده میشد در آب حل میکردیم تا برای نوشتن آماده شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ «خبرگزاری دیگ‌پرس» از انتشارات پیام آزادگان است که رضا خوب نژاد آن را گردآوری و نگاشته است. در واقع این کتاب به خاطرات 4 خبرنگار آزاده می پردازد که دوران اسارت را در بیخبری کامل خانواده و زیر شکنجه رژیم بعثی عراق دوام درآوردند؛ چهار راوی این کتاب که خاطرات خود را بیان می کنند؛ در زندان تکریت که ویژه اسرای مفقودالاثر است روزگار گذرانده اند. آنها از کمترین امکانات نیز برخوردار نبوده و به دلیل اینکه جزو افراد ثبت نام نشده بودند؛ رژیم بعثی با آنان هر طور که می خواست رفتار میکرد و ارزشی برای این اسرا به لحاظ جانی و روحی قائل نبود اما همه اینها باعث نشد تا آزادگان ما روحیه انقلابی خود را کنار گذاشته و اجازه دهند گرد آن روزها روح آزادشان را تحت تاثیر قرار داده و آنان را از حرکت باز دارد. 

در برشی از کتاب آمده است: «حتی حق نداشتیم در محوطه باز با هم صحبت کنیم. ساعت ۸ صبح که درهای آسایشگاه باز میشد و بیرون می آمدیم میگفتند بروید یک گوشه بنشینید نگهبان هم بالای سرمان می ایستاد و اصلاً اجازه با هم صحبت کردن به ما نمی داد حق راه رفتن و تکان خوردن هم نداشتیم؛ البته گاهی اوقات بچه ها با هم پچ پچ میکردند. قطعنامه که پذیرفته شد اجازه پیدا کردیم که در محوطه خاکی اردوگاه قدم بزنیم و با هم صحبت کنیم.

 تقریباً سه ماه اول نه کفش داشتیم و نه دمپایی؛ مجبور بودیم با پای برهنه روی سیمان و خاک راه برویم، اما بعداً کفش و دمپایی دادند. هر چند که هنوز خواندن و نوشتن جرم محسوب می شد و ما هم چون اسرای مفقود الاثر تلقی میشدیم از وسایل خواندن و نوشتن محروم بودیم اما این موضوع باعث نمیشد که کلاسهای درس و بحث را کنار بگذاریم من خیلی علاقه مند بودم که با دوستان راه بروم و درباره موضوعاتی گوناگون به خصوص امور تاریخی صحبت کنم از قطعه ای چوب تر برای نوشتن روی بلوکهای سیمانی و از یک تکه چوب برای نوشتن یا ترسیم شکل روی زمین خاکی استفاده میکردیم بدین صورت کلاس عربی و انگلیسی برگزار میشد و همه با اشتیاق در آن شرکت میکردند.

جواد احمدلو اطلاعاتی عجیب و حافظه ای بسیار قوی داشت برای مثال برنامه تقویم تاریخ را که ساعت ۶:۳۰ صبح از رادیوایران پخش میشد کاملاً در حافظه داشت هر روز با او در محوطه قدم میزدم من موزیک ابتدای برنامه را اجرا می کردم و او شروع به گفتن رویدادهای تاریخی آن روز میکرد نکته جالب و عجیب این بود که ده بیست مورد از اتفاق های تاریخی آن روز را در ذهن داشت و برای سایرین بازگو میکرد و این منبع اطلاعاتی در آن اوضاع سخت واقعاً یک غنیمت بود.

خودکاری از شکر و پرمنگنات در تکریت

به ذهنم رسید که این موارد تاریخی را مکتوب کنم لذا برای این کار باید کاغذ و قلم تهیه میکردم مقوای پودر رختشویی را داخل آب میگذاشتیم تا لایه لایه شود؛ آنگاه با استفاده از زغال باتریهای مستعمل مطالب را روی این ورقه ها مینوشتیم گاهی هم مخلوطی از شکر و پرمنگنات را که حکم دارو برای معالجه زخم دهان استفاده میشد در آب حل میکردیم و داخل لوله خودکار وارد میکردیم تا برای نوشتن آماده شود.

بعدها هم در صحبت با آقای زندی که از برادران ارتشی بود و مسئولیت آسایشگاه ما را بر عهده داشت قرار شد با استفاده از همین تقویم تاریخ برنامه ای سرگرم کننده بسازیم و اطلاعات عمومی اسرا را بالا ببریم البته ایشان از این جهت که مبادا مطالب لو برود و عراقیها همه را اذیت کنند قدری نگران بود.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha