به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، سی و یکم خردادماه ۱۳۶۰ روحی به خروشندگی دریا، به بلندای قلههای سر به فلک کشیده و به وسعت صحراها و جنگل ها با ابدیت هستی به یگانگی و جاودانگی رسید که طوفان عشق دل دریاییاش تنها بر کران قرب و وصال معشوق، آرام میگرفت. مهاجر و مجاهد بزرگ، سردار عارف و اسطوره سلوک شهادت، شهید «دکتر مصطفی چمران» در این روز، عهدش را با دوست به سرانجام رساند و خونین پیکر اما خرم و خندان با قدح باده لقای جانان جان و جان جهان، پر به بلندای قاف قرب حق گشود و آسمان را بر بال بیکرانگیاش به تحیت و تهنیت آورد. بزرگمردی که به گفته امام شهیدان(ره)،شهادت، هنر او بود.
از «الکترومکانیک» تا دکترای «الکترونیک»، «فیزیک پلاسما» و «فیزیک اتمی»
مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران، محله سرپولک متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانیک، فارغالتحصیل شد و یکسال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت.
شهیدچمران در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقاتعلمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما شد.
مشارکت در ساخت «اولین قمر مصنوعی جهان»
خود در این باره میگوید: «قمر مصنوعی»، اولین پروژهای بود که من به همراه عده زیادی از دانشمندان روی آن کار کردم و پروژههایی از این قبیل بسیار بسیار آموزنده که یکی از پروژه ها راداری بود که آمریکا در آلاسکا قرار داد تا هر پرنده ای را بر روی روسیه و مسکو کشف کند و این رادار از ۱۰ هزار رادار ترکیب شده بود...»
رفتن به لبنان و پیوستن به «امام موسی صدر»
اما با رسیدن خبرهای قیام خونین ۱۵ خردادماه ۱۳۴۲، فصل دیگری از حیات او رقم می خورد؛ ناگهان این موقعیت ویژه و منحصر به فرد کار و پژوهش در بزرگترین مراکز علمی و تحقیقاتی- تکنولوژیک جهان را ترک می کند و به لبنان می شتابد. از زبان خود او بشنویم:
«در ۱۵ خرداد بعد از کشت و کشتار بزرگی که در تهران و شهرهای دیگر ایران اتفاق افتاد زندگی در آمریکا قانع کننده نبود. تصمیم گرفتیم که دست به مبارزه مسلحانه بزنیم و از طرف این دوستان من مسئولیت پیدا کردم که به لبنان بیایم تا بتوانیم پایگاهی برای تربیت چریک های ایرانی بوجود بیاوریم...رهبر شیعیان "امام موسی صدر" یکی از کسانی بود که از نظر بینش و فکر و استعداد انقلابی در دنیا بی نظیر است او از ما دعوت کرد که به جنوب لبنان برویم و یک مدرسه صنعتی را که برای یتیمان جنوب تأسیس کرده بود اداره کنیم...»
تاسیس «جنبش امل»، «حرکه المحرومین» در کنار شیعیان لبنان
از اینجا، مصطفی چمران، چون کوه، پشت بچه های شیعه محروم لبنانی است. آنان را سازماندهی می کند. علاوه برآن حدود ۴۰۰ چریک ایرانی را هم تربیت و تجهیز می کند. پس از تاسیس «حرکه المحرومین» برای تقویت توان دفاعی و نظامی شیعیان لبنان، سازمان نظامی «امل» را بنیان میگذارد که بعدها بزرگترین پایگاه مقاومت در منطقه شده و پدر و الگوی معنوی، تشکیلاتی «حزب الله لبنان» محسوب میشود.
نماینده مردم تهران در «مجلس»، نماینده «امام» در «شورای عالی دفاع»
شهید چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را اعمال کند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. در یکی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب به نمایندگی مردم در مجلس، اینگونه خدا را شکر میگوید: « خدایا! مردم آنقدر به من محبت کردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کردهاند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمیتوانم از عهده آن به درآیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.»
همسفر مردان «جبهه و جنگ»، همدوش و همراه «سیدعلی خامنهای»
پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز میشود.
دکتر چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد. به خدمت امام رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله خامنه ای که در آن زمان نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت.
فرمانده «ستاد جنگهای نامنظم»
مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را به گردخود جمع کرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامه ها بود، که به کمک آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد. این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمن بیرون کرد.
ای زندگی! با تو وداع می کنم... لحظه دیدار نزدیک است...
در سحرگاه سی و یکم خرداد ۱۳۶۰، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند. در لحظه حرکت، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او آماده حرکت به جبهه است.»
بهطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیتالله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند و به حرکت ادامه دادند تا اینکه به قربانگاه رسیدند.
اگر خدا ما را هم دوست داشته باشد، میبرد!
چمران همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرماندهشان را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، میبرد.»
خدا ثابت کرد که او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خوانده است. چمران در همانجا و در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن ، رخصت دیدار گرفت و....
آخرین دستنوشته در جیب
ای حیات! با تو وداع میکنم با همه زیباییهایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع میکنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود میروم و از همه چیز چشم میپوشم. ای پاهای من، میدانم شما چابکید، میدانم که در همه مسابقهها گوی سبقت از رقیبان ربودهاید، میدانم فداکارید، میدانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در میآیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم....
نظر شما