کد خبر 257842
۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۷

از شهدا بیاموزیم:

تقی زیر تانک‌های دشمن دنبال خودش می‌گرده!

تقی زیر تانک‌های دشمن دنبال خودش می‌گرده!

«از تقی برای‌تان گفتم شاید بگید خوب تقی کیه؟ البته خود تقی هم نمیدونه کیه و خیلی وقتها دنبال خودش تو کوچه‌ها و تو خیابون‌ها و جدیداً تو بیابون‌ها و حتی زیر تانک‌ها و ماشین زرهی دشمن می‌گرده که شاید بتونه خودش را بشناسه یا پیدا کنه یا بدونه که کیه؟»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ کتاب «تخریب‌چی‌ها و رقص سماع» به‌قلم فریدون دشتی نژادپور را انتشارات آفتاب گیتی منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌ای از دست‌نوشته‌ها خاطرات حضور نویسنده در جبهه است.

جنگ‌ها با تمام تلخی‌ها و رنج‌ها و مصائبی که بر زندگی تحمیل می‌کنند، از مهم‌ترین نقاط تلاقی انسان و تاریخ تلقی می‌شوند و هر جا که انسان باشد، تلخی و شیرینی، سختی و آسودگی و کوله‌باری از خاطرات هم هست. جنگ ۸ساله ایران و عراق نیز از این تعبیر مستثنی نبوده و نشستن پای خاطرات رزمندگان هم از منظر تاریخی و هم از منظر درک تجارب مشترک انسانی از اهمیت بسزایی برخوردار است. فریدون دشتی نژادپور در کتاب تخریب چی ها و رقص سماع مجموعه‌ای از خاطرات و دست‌نوشته‌هایش از سال‌های جنگ و حضور در عملیات بیت‌المقدس را گردآورده و به خوانندگان علاقه‌مند و پرسش‌گر ارائه کرده است.

در برشی از کتاب «تخریب‌چی‌ها و رقص سماع» آمده است: « محمود معلم تا آخر عمر کور شد. جوان رعنایی که دانشجوی دانشکده نفت بود و زندگی برایش خیلی سخت شد، هر چند خودش با دیگران هم بگویند چیزی نیست؛ ولی واقعاً چیزی هست؛ اما غیرت به بچه ها اجازه نمی دهد که گله و شکایت بکنند و شما برای درک محمودها خواهشا برای امتحان چند دقیقه چشمانتان را ببندید و حرکت کنید در این صورت محمودهای ما را درک خواهید کرد. شاید گفته شود خوب میخواست جبهه نرود که پاسخش را میتوانید از تاریخ و ددمنشیهایی که دشمن کرده است بخوانید که چه بر سر کشورهای تحت سلطه خود آوردند. آنگاه محمودها و حمیدها و بقیه عزیزان ما را درک خواهید کرد.

یادتان باشد که اگر قدر این عزیزان را ندانیم تاریخ عبرت ها و درس های تلخی را در خود دارد که شاهد مثالش مناره ها از کله ها و تجاوزها و ...  می باشد.

به خودم اومدم و به سراغ بهروز رفتم و یک کشیده محکم به او زدم که از شوک خارج بشه. ظاهراً کشیده کارساز بود و بهروز را از شوک خارج کرد. الآن هم با جواد باید همون کار را میکردم.

 برای همین، بلند شدم و به یاد بهروز یک کشیده محکم توی گوش جواد زدم و تا دستش را از روی سرش برداشت، کشیده دوم را محکم تر به صورتش زدم. جواد از شوک خارج شد و به خودش اومد و داد زد مگه مرض داری؟ چرا داری منو می زنی مگه کیسه بکس گیر آوردی؟ گفتم نه از تنظیم خارج شده بودی برگردوندمت به تنظیم کارخونه تازه اگه کیسه یکس بودی تو شکمت باید میزدم فکر کنم تو گلابی بکس هستی که تو صورتت زدم گلابی.

جواد دنبالم دوید و میخواست تلافی کنه. چند دوری دویدیم و همدیگه رو بغل کردیم و به خاطر جا اومدن حالمون کلی خندیدیم؛ اما انگار که به ما نفس راحت نیامده نیامده که نیامده. نگید نوارش گیر کرده و هی یه حرفی را تکرار می کنه شاید اگر شما هم جای ما بودید جملات دیگه ای می گفتید. مثلاً چی می گفتید؟ می فرمودید چه انفجار دلپذیری چه سروصدای با حالی .

از تقی برایتان گفتم شاید بگید خوب نقی کیه؟ البته خود تقی هم نمیدونه کیه و خیلی وقتها دنبال خودش تو کوچه ها و تو خیابون ها و جدیداً تو بیابونها و حتی زیر تانک ها و ماشین زرهی دشمن میگرده که شاید بتونه خودش را بشناسه یا پیدا کنه یا بدونه که کیه؟ حالا شما از من توقع دارید بگم؛ عمراً بفهمیم تقی کیه؟ لطفاً چنین توقعات سطح بالایی از ما نداشته باشید. ولی همین قدر بگم که تقی خیلی آدم شجاعیه، دلیل و مدرک هم برای این گفته دارم.

تقی به یک جوان ۱۸ یا ۱۹ ساله میخوره، البته من که شناسنامه اش را ندیدم همین جور الکی میگم. این قدر سن داره، میخواستم بگم از روی دندون هاش میشه فهمید، دیدم خیلی ضایعه و این کار در مورد بعضی مخلوقات دیگه خدا بکار می رود برای همین از خیر این مورد میگذریم لذا شما بپذیرید همون سنی را که گفتم درسته و من رو تو دردسر نندازید که برم از روی دندان نه ببخشید از روی شناسنامه یا از خودش سنش را بپرسم یا راه دیگه ای هم هست که میگن وقتی درخت را میبری میتونی از روی دایره هاش بفهمی سنش چقده!

میخواید برم تقی رو ببرم و دایره هاش رو بشمرم، چه انتظارات عجیب و غریبی از من دارید. قد و وزنش شبیه استاده اما تفاوتشون اینه که تقی چهار شونه است و هیکلش هم عضلانی است و صورت فوگورش و چشم هاش سالمه و حتی به نور عجیبی هم توی چشم ها و صورتش هست. این را بگم که من به کراماتی دست پیدا کرده ام و تقریباً صاحب این تشخیص در مورد نور، صورت، فوگور بعضی ها شده ام و این کرامت چند وقتی است که به من عنایت شده است.

البته انتظار نداشته باشید که از این نور بجای لامپ جای دیگه یا برای خودمان استفاده کنیم؛ چرا که تقریباً این نور در حدود نور کرم شب تابه و اگر در مورد کرم داشتن بخواهیم بحث کنیم ما میگوییم تنها کسی که میشود گفت کرم داره اون صدام ملعون و یاران بی خاصیتش که جنگ راه انداخته و همه را گرفتار کرده اند. اما تقی بچه خوبیه و خستش هم این که حرف شنو نیست یعنی موقع خطر به روش خودش عمل میکنه و سعی میکنه بالاتر از خطر عمل کند.

نگید دو صفر هفته که ما هم میگیم اصلاً هیچ شباهتی به اون آقاهه نداره. اون آقاهه یه سبیل مسخره داره که تقی اصلاً از این جور ریخت و قیافه ها خوشش نمی یاد؛ تقی شبیه خودشه و کسی نمی تونه و اگر هم بخواد نمی ذاره که شبیه اش باشه. فکر کنم الآن که تخریب یاد گرفته هر کی بخواد شبیه اش بشه رو بترکونه!

قبلاً سبیل یارو رو به باد میداد یا سبیل آتشی میکشید براش یا تو سبیل یارو گوگرد کبریت میذاشت و آتیش میزد با کلاً به بلایی سر هر کی بخواد شبیه اش باشه در می آورد.

قبل از کلاس تخریب تقی یکی از کارهاش بازی با سبیل بوده یعنی یا سبیل به باد می داده یا سبیل آتشی میکشیده، یا تو سبیل خلق الله گوگرد کبریت می داشته و آتش می زده، یا کلاً به بلایی سر هر کی بخواد شبیه اش باشه در میورده. ببینید حالا چه کارهای عجیب و غریبی از دستش بر میاد که با دینامیت و تی ان تی و سی چهار میتونه بکنه ؟؟؟!!! خدا خودش فقط رحم کنه اما یکی دیگه از کارهایی که از دست نقی برمیاد اینه که تقی می تونه ترس را بترسونه یا بترکونه!»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha