کد خبر 256889
۲۴ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۰

از شهدا بیاموزیم؛

جنگ تحمیلی را از دیدگاه یک درجه‌دار دشمن بخوانیم

جنگ تحمیلی را از دیدگاه یک درجه‌دار دشمن بخوانیم

«گروهبان دوم وظیفه عماد جبار زعلان الکنعانی از نظامیان عراق است که چند سال در ایران زندگی کرده است. او با اینکه بالابلند و جوان است موهای سرش ریخته و کم پشت است به همین دلیل بیشتر از سن واقعی اش نشان میدهد.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ «زندانی فاو» نام کتابی است که می‌توان با خواندن آن خاطرات جنگ از دیدگاه گروهبان دوم عراقی، عماد جبار زعلان الکنعانی را دید.  خاطراتی که 4 ماه سرگردانی و مخفی شدنش در فاو را در سه دفترچه چهل برگ با جلد صورتی نوشته و به دفتر ادبیات و مقاومت حوزه هنری داد.

«گروهبان دوم وظیفه عماد جبار زعلان الکنعانی از نظامیان عراق است که چند سال در ایران زندگی کرده است. او با اینکه بالابلند و جوان است موهای سرش ریخته و کم پشت است، به‌همین دلیل بیشتر از سن واقعی‌اش نشان می‌دهد.

 او خاطرات چهار ماه سرگردانی و مخفی شدنش را در فاو در سه دفترچه چهل برگ با جلد صورتی رنگ نوشت و برای چاپ به دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری داد. گروهبان عماد یک قطعه عکس سه در چهار هم ضمیمه این دفترها کرده بود. آن زمان وقتی به او گفتیم اگر عکس شما در کتاب خاطراتتان چاپ شود، ممکن است برای خانواده تان در عراق دردسر درست کنند او پاسخ داد که اگر مادرم هم این عکس را ببیند پسرش را نخواهد شناخت چه رسد به سازمان امنیت صدام.

خاطرات او - زندانی فاو - اولین کتاب از خاطرات اسیران عراقی است که پس از سقوط حزب بعث و صدام چاپ میشود و در آن مشخصات کامل راوی و عکس وی را میتوان دید.

گروهبان عماد در فاو دیدبان یکی از واحدهای تیپ ۱۱۱ عراق بوده است. او هنگامی که متوجه سقوط فاو میشود تصمیم میگیرد اسیر نیروهای ایرانی نشود و هر طور شده خود را نجات دهد. این گروهبان سرسخت و لجوج چهار ماه در فاو می ماند؛ زیرا راه های رسیدن به نیروهای عراقی بسته میشود. این تصمیم سرآغاز زندگی تازه ای برای اوست.

جنگ تحمیلی را از دیدگاه یک درجه‌دار دشمن بخوانیم

روزهای نوجوانی

در یکی از شهرهای جنوب عراق در خانواده ای متوسط به دنیا آمدم پس از پایان تحصیلات دوره ابتدایی در یکی از روزهای تعطیلات تابستانی همراه پدرم به سینمایی رفتم که فیلم جنگی نمایش می داد. داستان فیلم درباره فداکاری، ایثار، مقاومت در برابر متجاوزان جنگی و کشتار مردم بی دفاع بود. این فیلم چنان بر من اثر گذاشت که چند بار به تماشای آن رفتم و هنوز صحنه هایی از آن در ذهنم باقی مانده است. از آن زمان به تماشای فیلم های جنگی علاقه مند شدم و از شنیدن صدای غرش توپ ها و روزه هواپیماها لذت میبردم.

 در مقطع راهنمایی که درس می خواندم بعد از پایان درس مستقیم به سینمایی که فیلم جنگی نمایش می داد میرفتم و ساعت دو و نیم بعد از ظهر به منزل بر می گشتم. وقتی اعضای خانواده علت دیر آمدنم را می پرسیدند به دروغ میگفتم برای درس خواندن به خانه دوستم رفته بودم.  برنامه های تلویزیون را همیشه دنبال میکردم تا فیلم های جنگی را ببینم به همین دلیل در سال اول راهنمایی مردود شدم.

سال دوم دبیرستان بودم که جنگ ایران و عراق شروع شد. ما که در شهرهای مرزی ایران زندگی می کردیم از نزدیک شاهد تبادل آتش توپخانه و حملات هوایی بودیم. تبادل آتش در منطقه به قدری شدید بود که مدارس شهر تعطیل شد و گروه زیادی از مردم شهر را ترک کردند؛ اما پدرم حاضر نشد خانه و کاشانه خود را رها کند. در سال دوم جنگ مرکز شهر هدف گلوله های توپ و کاتیوشا قرار گرفت و عده زیادی از مردم کشته و مجروح شدند. پدرم بهیار یکی از بیمارستانهای شهر بود. او با دیدن کشته ها و مجروحان خانواده را به منزل دایی ام در شهر تنومه فرستاد.

من، پدرم و دو برادرم در شهر ماندیم. تلویزیون عراق و کویت و کشورهای حوزه خلیج با پخش تصاویر جنگ و کشته ها و مجروحان عراقی ایران را کشوری جنگ طلب معرفی میکردند و می گفتند که ایران چشم طمع به خاک عراق دارد و می خواهد بر کشورهای عربی تسلط پیدا کند و ایرانی ها مجوس و متکبر و عقب مانده اند.

این رسانه ها صدام را مایه سربلندی و عزت امت عرب معرفی میکردند و او را مظلومی میدانستند که به کشورش تجاوز شده و باید از او دفاع کرد. این باور در وجودم ریشه دوانده بود که باید برای دفاع از عراق به پا خاست، علاقه و شور دفاع از میهن در جانم غلیان میکرد و برای حضور در جبهه و رویارویی با ایرانیان لحظه شماری می کردم.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha