کد خبر 255317
۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۱

حیات گزارش می‌دهد؛

شهید «صالح آتش‌پور»؛ خدایا! مرگ، چه باشکوه است با شهادت...

شهید «صالح آتش‌پور»؛ خدایا! مرگ، چه باشکوه است با شهادت...

معجزه شهادت، این کرامت بزرگ و باقی حضرت حق، در این است که بهترین‌ها را از هر صنف و لباس، گلچین می‌کند. مثلا یک کارگر ساده قالی‌باف را چنان اوج می‌دهد که وصیتنامه‌اش می‌شود کلاس عرفان... مثل همین شهید خیبری: «صالح آتش‌پور (سمیعی‌نژاد)»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، سیزدهم خرداد 1363 خاک خونرنگ شلمچه، مقتل شهید دیگری شد از تبار شاهدمردان تشرف یافته بر حقیقت هستی و راز شهادت. شهیدی که از پای دار قالی، به میدان و مسلخ عشق آمد و از اصحاب خیبری سیدالشهدا (ع) شد. همانان که نجوای‌شان نینوای نیستان هور شد و نیزارها هنوز، نام‌شان را چون نور می‌خوانند. شهید «صالح آتش‌پور (سمیعی‌نژاد)» یکی از این گمنامان زمین و نام‌آشنایان آسمان است. اختری که در مطلع‌الفجر خون درخشید و در کهکشان عشق، به نور نور واصل شد. فرش می‌بافت و در منظومه وصل خدا، فرشتگان عرش نشین داشضتند برایش فرش قرمز پهن می کردند تا ورودش را به جنات قرب و لقای دوست، خوشامد بگویند.

از «فقر» تا «فنا» ره دلداده‌ی بلاست...

روز بیست و پنجم بهمن سال 1336 در خانواده ای مستضعف و کارگر در محله سلمقان بیدگل کاشان چشم به جهان گشود. از همان کودکی به کار قالی‌بافی مشغول شد و حتی برای تحصیل علم نتوانست وارد دبستان شود. فقر و تنگدستی عمومی مردم در آن سال‌ها، صالح را نیز مانند بسیاری دیگر از درس و مدرسه محروم کرد. صالح از همان کودکی برای کمک به وضعیت معیشتی خانه پدری، مجبور به قالی‌بافی شد. اما محرومیت‌های مادی و سختی معیشت خانواده‌ در آن سال‌ها، مانع تربیت دینی فرزندان نمی‌شد.

صالح نیز از همان سال‌ها با مسجد و نماز و قرآن و هیئات مذهبی خو گرفته بود و علیرغم بی‌سوادی، روحی بلند و منشی انسانی داشت. ده ساله بود که بالاخره موفق شد در کنار قالی‌بافی، در کلاس‌های شبانه هم مشغول تحصیل شود و با هر سختی و مشقتی مدرک ششم ابتدائی را اخذ کند. هفده ساله بود که با دخترعمویش وصلت کرد و باتوجه به تمامی مشکلات و سختی‌ها، به‌دلیل روحیه و اخلاق خاص خود، زندگی گرم و همراه با مهر و صفائی را آغاز کند.

سال ۱۳۵۵، لیلا اولین فرزندش شش ماهه بود که صالح عازم خدمت سربازی شد. پایان خدمت سربازی‌اش مصادف با روزهای اوج مبارزات انقلاب اسلامی بود. از خدمت که برگشت زندگی کارگذی خود را ادامه داد اما تقدیر، برایش تدارکی دیگر دیده بود...

شهید «صالح آتش‌پور»؛ خدایا! مرگ، چه باشکوه است با شهادت...

انقلابی که مکتب انسان‌سازی بود

انقلاب که پیروز شد، انقلابی که صالح، همه وجودش را شب و روز وقف به ثمر نشستن آن کرده بود،  صالح هم وقت و زندگی خود را وقف حضور در صحنه‌های مختلف انقلاب اسلامی کرد و با تشکیل بسیج به عضویت آن درآمد. سال‌ها در پایگاه بسیج صاحب الزمان بیدگل مشغول نگهبانی و امور نظامی بود. جنگ تحمیلی که آغاز شد، غیرت و همت و ایمان صالح اجازه نداد که زن و فرزند و تعلقات زندگی، پر و بال روح را ببندد و مانع از صعود جان او بر بلندای جهاد شود و از این زمان تا وقت شهادت، لحظه‌ای درنگ و غفلت را جایز ندانست.

صالح در عملیات‌های متعددی شرکت داشت. خیبر اما، فصل آخر زندگی زمینی او بود و مطلع الفجر روح و دریچه پروازش به بلندای سر «انی اعلم ما لا تعلمون»... آنجا که عقل، حیران جنون عاشقان می‌شود و: «شرح عشق از من مپرس، از کس مپرس، از عشق پرس...» عملیات خیبر در اسفندماه ۱۳۶۲ش به پایان رسیده بود و صالح باوجود این‌که پدر سه فرزند بود و آن‌ها را از صمیم قلب دوست ‌داشت و دلتنگی‌ها و دلبستگی های دوطرفه، حضور در جبهه‌ها را بسیار دشوار می‌کرد، باز هم به خود اجازه نداد که صحنه را خالی کند. وظیفه ایمانی و روح جهادی، صالح را بعد از عملیات خیبر در جبهه ماندگار کرد.

در آخرین مرخصی که به شهر و نزد خانواده و دوستانش آمده بود، بی‌قراری صالح بر همه آشکار بود. صالح در این آخرین روزهای مرخصی از شهادت گفت و از همه حلالیت طلبید. او آماده شهادت شده بود و خانواده را هم آماده این ماجرا کرد. روحش دیگر تاب ماندن در قفس خاکی را نداشت. او از جانب حضرت دوست برای یک ضیافت دیگر دعوت شده و از منتهای جان و سویدای دل، این دعوت را پذیرفته بود. دیگر بیقرار رفتن بود و طاقت ماندن در این قفس تنگ را نداشت؛ نگاهش به وسعتی دیگر گره خورده بود و: « ای حیات عاشقان در مردگی!    دل نیابی جز که در دلبردگی...»

عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان!

در بهار سال ۱۳۶۳، گردان امام محمد باقر(ع) از لشکر ۱۴ حضرت امام حسین(ع)، خط پدافندی پاسگاه زید را تحویل گرفت و در همین مأموریت پدافندی و در تاریخ سیزدهم خردادماه سال ۱۳۶۳ (مصادف با سوم ماه مبارک رمضان) بود که صالح در سن بیست و هفت سالگی، مزد خود را گرفت و به کاروان شهیدان خیبری ملحق شد. کاروانی پر از ستاره های ناب و بی تکرار... از همت و باکری تا بذرافکن و گلکار و.... و خاک سرخ شلمچه بوسه گاه فرشتگان خدا شده بود....

شهید «صالح آتش‌پور»؛ خدایا! مرگ، چه باشکوه است با شهادت...

چه باشکوه خواهد بود مرگ من!...

اما ببینیم این مکتب انسان سازی امام چه کرد که این کارگر قالیباف بی بضاعت روستایی، به چنان بلندایی از ادراک معنوی رسید که چنین شگفت و شکوهمند از مرگ سرخ سخن گفت. وصیتنامه شهید، ختم کلام است و «جان کلام»:

بسم الله الرحمن الرحیم

والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر

با سلام و درود به امام زمان(عج) و با سلام و درود به نائب برحقش امام خمینی

پروردگارا تو خود می‌دانی که فقط به فرمان رهبر عزیزم و به عشق کربلای حسین مظلوم و به وظیفه‌ای که داشته‌ام به جبهه آمده‌ام. پروردگارا از تو می‌خواهم که با پیروزی و با سلامتی به خانه خود برگردم و دست زن و فرزندانم را بگیرم و به زیارت کربلا برویم. خدایا اگر هم شهادت نصیبم گردانی چه بهتر و چه باشکوه‌ خواهد بود مرگ من،‌ چون به قول رهبر عزیزم شهادت ارثی است از انبیاء به ما رسیده است. خدایا بنده‌ای هستم گناهکار و با کوله‌باری پر از گناه رو به درگاه تو می‌آورم و از تو می‌خواهم که تا مرا نبخشی از این دنیا مبری. خدایا پس گناه مرا ببخش و مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده.

امت شهیدپرور جبهه‌ها را تنها نگذارید و به فرمان امام عزیزمان گوش فرا دهید و مسجد و نمازجمعه‌ها را فراموش نکنید و حسین زمان خمینی بت‌شکن را تنها نگذارید.

مادر عزیزم و مهربانم ان‌شاءلله که در تشییع جنازه‌ام زیاد گریه و ‌بی‌قراری نخواهی کرد. مادرجان اگر می‌خواهی گریه کنی با صدای آهسته گریه کن چون دشمنان با صدای گریة شما شاد و خوشحال خواهند شد. اما خوشحال باش مادرم،‌ چون می‌دانی که فرزندت چه راهی را انتخاب کرده است.

همسر مهربانم امیدوارم که مرا ببخشی اگر وظیفة‌ همسرداری را نسبت به شما انجام نداده‌ام. همسرم، خاطرجمع‌ باش که در کربلا به یادت خواهم بود. در آن دنیا هم ان‌شاءالله با هم خواهیم بود. همسرم، لیلا و ریحانه و حمیدرضای عزیزم را به مدرسه بفرست تا درس بخوانند تا در آینده برای اسلام و کشورمان افرادی مفید باشند. امام را دعا کنید. به امید زیارت کربلا

برادر صالح سمیعی‌نژاد (آتش‌پور)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha