کد خبر 232510
۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۵

«حیات» گزارش می دهد؛

شهیدی که حکم جهاد از او برداشته شد

شهیدی که حکم جهاد از او برداشته شد

سال ۶۲ فرزند دومش امیر به دنیا آمد و در منطقه بود.  با جراحات فراوانی که داشت، وقتی بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشتند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید️ اسماعیل فرجوانی، جوان دلاور اهوازی در مناطق عملیاتی خط شکن و جلو دار بود و هر چه مانع بر سر راهش قرار می گرفت جهاد را رها نمی‌کرد.  بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد، دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود.

در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد. در طریق‌القدس برادرش ابراهیم شهید شد. بارها مجروح شد و در رمضان پایش زیر تانک له شد و در خیبر شیمیایی شد و در بدر دستش از مچ قطع شد. سال ۶۲ فرزند دومش امیر به دنیا آمد و در منطقه بود.  با جراحات فراوانی که داشت، وقتی بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشتند.

با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظه‌ای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای چهار در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد. اسماعیل در این عملیات در نوک پیکان حمله قرار داشت که به شهادت رسید و پیکرش در کنار اروند همراه دیگر شهدا جا ماند؛ ولی گردان کربلا موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت. پیکر شهید اسماعیل فرجوانی سال ۱۳۸۱ تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

احمد چلداوی همرزم شهید فرجوانی در گفتگو با خبرنگار ما اظهار کرد: من اوایل جنگ با ایشان آشنا شدم چون او فرمانده گردان بچه های اهواز بود و در زمان اعزام معمولا با یکدیگر اعزام می شدیم. اسماعیل یک مشخصه بارزی داشت و آن هم این بود که بسیار آینده نگر بود یعنی زمانی که نیروها را می چید نگاهش بلندمدت بود.

رییس دانشگاه شاهد گفت: در یک عملیات پدافندی من از ایشان اذن گرفتم تا برای درس خواندن بروم و ایشان در جوابم گفت شما باید درس بخوانید که آینده کشور به افرادی مانند شما احتیاج دارد. در فرماندهی صلابت عجیبی داشت. در عین صلابت بسیار دوستداشتنی بود و رزمنده ها از صمیم قلب او را دوست داشتند؛ چون اخلاص داشت خداوند او را عزیز کرده بود.

وی ادامه داد: در سال 60 عملیات طریق القدس برادرش شهید شد خواهرش جانباز بود و فرزندان معلولی داشتند. در واقع ایشان هم فرمانده لشکر و هم بزرگان مذهبی شهر از او خواسته بودند به خانواده اش برسد ولی اخلاص عجیبی داشت. فردی بود که خود را فدای خدا کرده بود. در اینجا باید از همسر ایشان یاد کرد که چطور با اینهمه ایثار توانست همسرش را یاری کند.

چلداوی گفت: او بسیار مراقب نیروهایش بود. همیشه بعد از هر عملیات چند نفر را مامور می کرد و به نیروهایش پول می داد تا به مجروحان عملیات سر بزند و پیگیر کار آنان بود. حتی بعد از جنگ شهید مانند یک امامزاده ملجا جوانان بود. جونان ما در حال حاضر هنوز هم به ایشان برای حل مشکلاتشان متوسل می شوند.

گفتنی است؛  درباره شهید اسماعیل فرجوانی کتابی با نام «بی‌آرام» به قلم فاطمه بهبودی نگارش شده است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: «اسماعیل رفت و بی قراری من شروع شد. فقط دو سه روز از رفتنش گذشته بود؛ اما من آنقدر دلتنگش شده بودم که دلم می خواست بال درمی آوردم و پیش او می رفتم. مدام منتظر بودم کسی خبری از او بیاورد. با حاج خانم رفته بودم خانه خیابان سیروس. هی از پله ها پایین می آمدم و می پرسیدم: حاج خانوم، کسی خبری نیاورد؟ می گفت: دختر، اسماعیل تازه رفته. مگه تا حالا شده این پسر بره منطقه و زودتر از یه ماه برگرده! بی قرار بودم؛ بی قرار!»

یاد همه شهدا و به ویژه همسران ایثارگر آنان که یاری کننده راه حق بودند، گرامی باد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha