کد خبر 214556
۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۰

نوبرانه‌ای برای آقای نخست وزیر

نوبرانه‌ای برای آقای نخست وزیر

رجایی گفت: در زمانی که شهید رجایی در دوران نخست وزیری خدمت می کرد، یکی از کارمندان برایش میوه ای نوبرانه می آورد و برای بقیه نمی آورد. شهید رجایی آن فرد را صدا می کند و از ایشان سوال می کند که چرا این کار را کردی من با بقیه هیچ فرقی ندارم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ امروز هشتم شهریورماه مصادف با سالروز شهادت مردان بی بدیل دولت؛ شهیدان رجایی و باهنر است. روزی که جان این دولتمردان فدای اعتلای ایران شد و ایران با شنیدن خبر شهادت فرزندان خود به سوگ نشست. فردای همان روز یعنی در تاریخ 9 شهریور سال 60 مردم با دادن شعار «رجایی، رجایی راهت ادامه دارد»، پیکر این دو فرزند برومند دولت را تا بهشت زهرا همراهی کردند. 

به همین منظور محمد رجایی برادرزاده شهید محمدعلی رجایی درباره منش و خصوصیت رفتاری ایشان گفت: زمانی که شهید رجایی به شهادت رسید من 16 ساله بودم و آنچه که همیشه در تمام زندگی ایشان جاری و ساری بود، موضوع معلمی ایشان است. شهید رجایی معلمی را شغل انبیا می دانست. از دورانی که در کلاس درس آیت الله طالقانی بود، اهمیت تعلیم و تربیت اسلامی برایش روشن شد؛ به همین دلیل از ارتش بیرون آمد و به شغل معلمی پرداخت.

وی در ادامه افزود: مشی شهید رجایی در تمام زندگی معلمی بود و در هر حادثه و اتفاقی درسی برای تمام فامیل در زندگی شخصی و کلاس درس داشت. ایشان در معلمی خود آنقدر موفق بود که به عنوان معلم نمونه انتخاب شد. باید بگویم رفتار ایشان به عنوان یک مربی و معلم موفق چه در نظام آموزش و پرورش و چه در منزل بارز و شاخص بود.

رجایی افزود: در زمانی که ایشان در دوران نخست وزیری خدمت می کرد، یکی از کارمندان برایش میوه ای نوبرانه می آورد و برای بقیه نمی آورد. شهید رجایی آن فرد را صدا می کند و از ایشان سوال می کند که چرا این کار را کردی من با بقیه هیچ فرقی ندارم. درسی که در آنجا اعلام می کند، خطاب به اطرافیان می گوید، می دانید چه شد که شاه شاه شد؟ امر بر او مشتبه شده بود که لابد من با دیگران فرق دارم. باید بگویم حتی در موضوعی ساده مانند آوردن این میوه ایشان رعایت می کند تا تمایزی میان خود و دیگران نباشد و حتی از این موضوع به ظاهر ساده به عنوان کلاس درسی برای بقیه استفاده می کند که من هیچ فرقی با دیگران ندارم.

وی درباره روز هشتم شهریور سال 1360 تشریح کرد: یادم می آید روزی که مطلع شدیم ایشان به شهادت رسیدند، بسیار اوقات سختی بود. ما شب حادثه به همراه پدرم و خانم صدیقی همسر شهید رجایی به بیمارستانی که در مجاورت ساختمان نخست وزیری بود، مراجعه کردیم؛ و هنوز به جهت مسائل امنیتی شهادت ایشان اعلام رسمی نشده بود. جراحات پیکرهایی که در آتش سوخته بود به قدری زیاد بود که اجساد قابل تشخیص نبودند و از روی فرم دندانها تشخیص دادیم که کدام یک شهید رجایی است.

رجایی در پاسخ به این سوال که چرا هیچ کدام از اعضای خانواده شهید رجایی در مناصب سیاسی و دولتی نبوده و نیستند، اظهار کرد: دلیل آن این بود که هیچ کسی نخواست از نام و موقعیت ایشان استفاده  کند و امروز نیز در جامعه میبینیم که از بستگان و نزدیکان ایشان کسی در مناصب سیاسی و دولتی نیست. همه افراد فامیل مانند دیگر افراد جامعه بر همت و توان خود استوار هستند و از داشته های خود استفاده می کنند؛ باید بگویم حتی در دوران نخست وزیری و آموزش و پرورش هیچ کدام از نزدیکان شهید رجایی در هیچ سمتی مشغول نبودند. در حقیقت قبل و بعد از شهادت ایشان همین سیاق بود.

وی درباره اهتمام و تاکید شهید رجایی بر مسئله بیت المال به خاطره ای از پسر ایشان پرداخت و گفت: شهید رجایی بسیار روی مسئله بیت المال حساس بود به نحوی که یک روز پسر ایشان، کمال رجایی، بر حسب سن تمایل داشت که موتورسورای کند و لذا پستچی دفتر، کمال را سوار بر موتور کرده تا به او موتورسواری یاد دهد، شهید رجایی که از پنجره دفتر شاهد این موضوع بود بلافاصله پایین می آید و هر دو را توبیخ می کند و استدلال ایشان این بود که این موتور برای 36 میلیون نفر آدم است و ما اجازه نداریم از اموال آنان ولو در همین حد استفاده شخصی کنیم.

رجایی در پایان به خلوص نیت شهید رجایی در همه جا اشاره کرد و گفت: روزی پیرمردی روستایی نزد ایشان می آید و عکاسان از این دو عکسی به یادگار می گیرند، و زمانی که ایشان می خواستند برای ریاست جمهوری کاندیدا شوند اطرافیان آن عکس را برداشته و متنی از قول آن پیرمرد به آن عکس اضافه می کنند و شهید رجایی به محض اینکه از موضوع مطلع می شود بسیار ناراحت شده و اشاره می کند که من با آن پیرمردی خوش و بشی معمولی داشتم. هیچ کدام از این مکالمات میان ما رد و بدل نشده بود؛ لذا آن مکالمات از پایین عکس حذف می شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha