کد خبر 201283
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۱

به بهانه شهادت سردار شهید حسین قجه‌ای؛

حاجی من دیگر غیر از خدا یاری ندارم!

حاجی من دیگر غیر از خدا یاری ندارم!

صدای بیسیم برای بار آخر به گوش رسید و این‌بار حسین گفت: «حاجی من دیگر غیر از خدا یاری ندارم، همه یا شهید شده‌اند یا مجروح»؛ برای آخرین بار گلوله آرپی جی را آماده شلیک کرد. به روی خاکریز رفت ولی این‌بار تانک پیش دستی کرد و حسین قجه‌ای به شهادت رسید.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ در ظهر عاشورای سال 1337 حسینی دیگر متولد شد تا با ظلم مبارزه کند. تقارن روز تولدش با عاشورای حسین(ع) که درس آزادگی  و مبارزه با ظلم و جور می‌داد، بی‌ربط نیست؛ چراکه شاه کلید فتح خرمشهر؛ حسین قجه‌ای در این روز دنیا آمده است. قجه ای به تاسی از حسین(ع) از 16سالگی وارد عرصه مبارزات سیاسی شد. در سال ۱۳۵۳ وارد فعالیت‌های سیاسی شد و در سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد سپس توسط مأموران ساواک دستگیر شد. حسین چند مرتبه نیز به منظور فعالیت‌های سیاسی به شیراز و قم سفر کرد. در سال 56 بعد از آنکه روی سکوی قهرمانی کشور ایستاد، تشک کشتی‌اش خاکریزهای جنگ شد. 

در پی صدور فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران، حسین به این نهاد انقلابی پیوست و در تشکیل و سازماندهی سپاه زرین شهر نقش بسزایی داشت و خود آن را به عهده گرفت. بعد از شرکت در عملیات فتح‌المبین با سمت فرمانده گردان سلمان فارسی در عملیات الی بیت‌المقدس شرکت کرد. به گفته هم‌رزمانش اگر دلاوری ها و از خودگذشتگی های سردار حسین قجه ای نبود آزادی خرمشهر سال‌ها به تعویق می افتاد. در ادامه شرحی از مبارزه جانانه حسین قجه ای و همرزمانش برای دفاع از کشور را می‌خوانیم.

حاجی من دیگر غیر از خدا یاری ندارم!

جاده اهواز-خرمشهر آخرین جایی بود که پیکار حسین را می‌دید. همرزمان که شاهد نبرد بی امان‌شان در جاده اهواز-خرمشهر بودند، می‌گویند:

«صدای حسین قجه‌ای را از بی‌سیم شنیدم که می‌گفت: «خط را شکستیم ولی حالا افتادیم توی حلقه، اینجا قورباغه (تانک) زیاد دارد از پشت سر و روبرو ما را می‌کوبند مفهومه؟» حاج همت قضیه را با حاج احمد در میان گذاشت. بالاخره حاج احمد موفق شد با قرارگاه هماهنگ کند تا نیروهای تیپ نجف اشرف و تیپ عاشورا بتوانند از دو جناح ما عمل کنند. تا آن یگان‌ها خودشان را برای عملیات حاضر کنند، مقداری زمان لازم بود یعنی از شب اول تا شب دوم عملیات؛ در این ۲۴ ساعت عملاً بارسنگین عملیات بردوش حاج احمد و بچه‌های تیپ ۲۷ خصوصاً گردان سلمان افتاد.

مشکلات، حاج احمد را احاطه کرده بود، زیرا نمی‌توانست برای رزمندگان گردان سلمان درخواست آتش توپخانه کند. چون امکان داشت ناخواسته نیروهای گردان سلمان نیز زیر آتش خودی قرار گیرند. در عوض توپخانه دشمن انبوهی از آتش سنگین توپخانه خود را بر بسیجیان گردان سلمان بسته بود.

سردار حسین قجه‌ای و رزمندگان تحت امر او از ساعت ۱۱ و نیم تا حوالی ۲ و نیم بامداد در یک چنین وضعیت دشواری در حلقه گاز انبری محاصره دشمن دوام آورده بودند.

قرار شد جهت حل این مشکل، گردان تازه نفس دیگری را جهت شکستن خط دشمن، به غرب کارون اعزام کنند. منتها قرار شد تا به هر طریق نیروهای گردان سلمان فارسی عقب نشینی کنند. حاج احمد مسئولیت اجرای عقب نشینی گردان سلمان را به حاج همت واگذار کرد. از این سو رزمندگان با همان سلاح‌های سبک خود همچنان مشغول دفع پاتک‌های پی در پی ارابه‌های آهنین دشمن بودند. قرار نبود که بچه‌ها جلوی دشمن ایستادگی خود را از دست بدهند. علاوه بر اسلحه سبک، چند قبضه آرپی جی هفت، تمام سلاح نیروهای گردان جان بر کف سلمان بود. دشمن می‌دانست اگر این موضع مقاومت کند همه چیز به ضررش تمام خواهد شد از این رو تانک‌های مدرن تی ۷۲ خود را به میدان کارزار وارد کرد.

از عقب بی سیم می‌زدند که باید عقب نشینی کنید ولی دیگر دیر شده بود حسین و یارانش درحلقه محاصره قرار گرفته بودند و چاره‌ای نبود، یا سلاح‌ها را زمین باید می‌گذاشتند و خفت اسارت را قبول می‌کردند و یا این‌که با افتخار تا آخرین قطره خون خود ایستادگی می‌کردند و شعار هیهات من الذله را با خون خود ممهور می‌کردند. دشمن جواب هر گلوله تفنگ را با گلوله مستقیم تانک می‌داد.

نبردی عاشورایی و نابرابر ادامه داشت، نزدیکی های صبح بود که حاج همت جهت اندیشیدن چاره‌ای برای نجات بچه‌های گردان سلمان از آن وضعیت بشدت بحرانی، به همراه چند نفر توانست شکافی در حلقه محاصره ایجاد کند و بطور معجزه آسایی خودش را به حسین و یارانش برساند.


زمانی که حاج همت وارد منطقه گردان سلمان شد، دید که از آن نیروهای شب قبل، ۳۰ الی۴۰ نفر بیشتر زنده نمانده‌اند و خیلی از مجروحان نیز جراحت‌های مهلکی بر تن دارند. حاج همت پس از در آغوش گرفتن حسین اصرار کرد که حسین و هر که می‌تواند به همراه او به عقب برگردد، ولی حسین قبول نمی‌کرد. حسین قجه‌ای به حاج همت می‌گفت: «حاجی من اگر توان شکستن حلقه محاصره از عقب را داشته باشم و عقب نشینی کنم، خوب چرا این‌کار را از روبرو انجام ندهم و به پیشروی فکر نکنم. »

حسین نهایتا در برابر اصرارهای مکرر حاج همت گفت: «من و بچه‌های گردان دیشب هم قسم شدیم که یا همه با هم به خرمشهر می‌رسیم و یا این‌که تا آخرین قطره خونمان به وظیفه‌مان عمل می‌کنیم. حاج همت، حسین را در آغوش کشید، گریستند و لحظاتی در آن فضای روحانی شهادت یک‌دیگر را برانداز کردند، حاج همت دوباره از گوشه‌ای بعد از شکستن موقت حلقه محاصره به سمت قرارگاه بازگشت.

حالا دیگر حسین نیز قبضه آر پی جی در دست به شکار تانک رو آورده بود. بچه‌های گردان سلمان خسته و مجروح در اطراف خاکریز همچنان مقاومت می‌کردند. آمار شهدا نیز بیشتر از دیشب شده بود. حسین با آرپی جی به شکار تانک‌ها ادامه می‌داد ولی تانک‌های مدرن تی ۷۲ شکارشان بسیار مشکل است و گلوله‌ها کمانه می‌کردند.

در عین حال حسین با تمام توان سعی خودش را می‌کرد، با شلیک حسین یک تانک منهدم شد و همه خوشحال شدند و آماده شد برای یک شلیک دیگر که یک‌باره موج انفجار حسین را به گوشه‌ ای پرت کرد. مقاومت همچنان ادامه داشت. صدای بیسیم برای بار آخر بگوش رسید و این‌بار حسین گفت: «حاجی من دیگر غیر از خدا یاری ندارم، همه یا شهید شده‌اند یا مجروح»؛ برای آخرین بار گلوله آرپی جی را آماده شلیک کرد. به روی خاکریز رفت ولی این‌بار تانک پیش دستی کرد و حسین قجه‌ای به شهادت رسید.

تا آن لحظه، حسین قجه‌ای و معدود نیروهای قادر به رزم او توانسته بودند به مقاومت نابرابر خویش در مقابل یورش‌های پی در پی دو تیپ دشمن ادامه دهند. وقتی نیروهای این دو گردان به بچه‌های «گردان سلمان» رسیدند؛ حتی یک نفر از آن‌ها هم زنده نمانده بود. حتّی خود حسین هم در آخرین لحظات به طور مظلومانه‌ای شهید شده بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha