کد خبر 152394
۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۷

بازنشر به مناسبت سالروز شهات شهید رضایی نژاد؛

تصنیف "جان عشاق" یاد همسرم را در خاطرم زنده می کند/هرگز احساس نکردم که داریوش بین ما نیست

تصنیف "جان عشاق" یاد همسرم را در خاطرم زنده می کند/هرگز احساس نکردم که داریوش بین ما نیست

شهره پیرانی گفت: بعد از 11 سالی که از شهادت همسرم می گذرد، هرگز احساس نکرده ام که داریوش دیگر در بین ما نیست و اگر بخواهم در یک کلمه بگویم کدام موسیقی من را بیشتر به یاد او می اندازد، باید به تصنیف جان عشاق با صدای استاد شجریان اشاره کنم.

تقویم روی میز اول مرداد را نشان می دهد، یعنی 11 سال قبل در چنین روزی، گلوله های تروریست های بی وطن، فاجعه را در پیکر بی جان یک دانشمند و نگاه های بهت زده همسر و دختر چهار ساله اش معنا بخشید. خاطره تلخی که یادآوری آن پس از گذشت این سال ها هنوز مانند تلنگری بغض را می شکند و صدای همسرش را می لرزاند. اما زندگی مشترک آن ها منهای این حادثه دلخراش سرشار از عاشقانه های بسیاری است که شنیدن آن خالی از لطف نیست.

به همین انگیزه، پایگاه خبری حیات، گفت و گویی را با شهره پیرانی، همسر شهید داریوش رضایی نژاد ترتیب داده است که توجه شما را به مشروح آن جلب می کنیم:

از نحوه آشنایی خود با شهید رضایی نژاد بگویید.

سالی که با هم آشنا شدیم، من دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه تهران بودم و داریوش دانشجوی ارشد مهندسی برق بود و پروژه مشترک دانشجویی را در آستانه انتخابات مجلس ششم برای شهر خود (آبدانان) انجام می دادیم، اما با وجود آشنایی دورادوری که میان ما شکل گرفته بود، داریوش برای خواستگاری از من به شکلی سنتی اقدام کرد و با اجازه پدرم به صورت رسمی به خواستگاری آمدند.

دل نوشته های شما خطاب به همسرتان با وجود 11 سالی که از شهادت ایشان می گذرد سرشار از عشق است، این احساس عمیق از کجا نشات گرفته است؟

راستش را بخواهید، من هیچ وقت احساس نکردم که داریوش فقط همسرمن است، او برای من مثل دوست خوبی بود که خاطرات مشترک زیادی با هم داشتیم، مثلا وقتی در اتومبیل نشسته بودیم 90 درصد مواقع تصنیف های استاد شجریان را گوش می دادیم، من به همایون مثوی استاد شجریان علاقمند بودم و داریوش بیداد استاد را خیلی دوست داشت و به دلیل تسلطش روی دستگاه های موسیقی، فوری تشخیص می داد که هر تصنیف در چه دستگاهی اجرا می شود. در واقع، این خاطرات مشترک در طول 11 سال اخیر برای من غیر قابل جایگزین است و فقدان او را بیش ازهرچیز سخت می کند.

بعد از 11 سال وقتی روز حادثه ترورشهید رضایی نژاد را با خودتان یا آرمیتا مرور می کنید، چه صحنه ای در ذهنتان پررنگ تر است؟

من سعی کرده ام این حادثه را هر چند وقت با آرمیتا مرور کنم تا بتواند به لحاظ روحی کمی خودش را تخلیه کند، چون پس از این اتفاق، استرس شدیدی را تجربه کردیم و آزمایش سختی را پشت سر گذاشتیم. من معتقدم همه انسان ها در طول زندگی با سختی هایی مواجه می شوند، حالا یکی ممکن است این بحران را در دوران جوانی تجربه کند و دیگری در سن پیری، اما برای من که در زندگی مجردی هیچ مسئولیت خاصی بر عهده ام نبود و در زندگی مشترک هم از پرداخت قبوض گرفته تا کارهای عادی همه برعهده همسرم بود، در لحظات اولی که در بیمارستان رسالت خبر شهادت همسرم را شنیدم، نمی دانستم از این به بعد چگونه از پس مسایل و مشکلات زندگی بر بیایم.

آرمیتا که در آن دوران خیلی کم سن و سال بود چه چیزی از آن حادثه را به یاد می آورد؟

آرمیتا جزئیات آن روز را به شکل دقیقی به خاطر سپرده، او در حادثه بود و جلو چشمش همه چیز اتفاق افتاد و در سال های اخیر به من می گفت: وقتی گلوله به بابا اصابت کرد من یاد شخصیت های کارتونی افتادم که گلوله می خورند و بعد  دوباره از جای خود بلند می شوند.

تعریف شما به عنوان همسر شهید از وطن چیست؟

وقتی می شنوم که عده ای می گویند ما به شما مدیونیم، احساسم این است که ما همه هویت خود را از این کشور می گیریم و در قبال وطنمان وظیفه ای بر عهده داریم که داریوش این وظیفه را با شهادتش به بهترین شکل ممکن انجام داده است.

زندگی شما بعد از شهادت شهید رضایی نژاد چه تغییراتی داشت؟

من پیش از شهادت داریوش، خیلی مذهبی نبودم و حتی دوران جنگ تحمیلی هم در ذهن من با خاطرات شیرین دوران کودکی همراه بود اما پس از شهادت داریوش با تمام همسران و فرزندان شهدا همذات پنداری می کردم و هر زمانی که پادکست "محمد نبودی ببینی" را می شنوم به یاد شهدای آن دوره هق هق گریه می کنم.



بعد از این 11 سال چه درد دلی با همسر شهیدتان دارید؟

امروز متنی را به مناسبت سالگرد داریوش می نوشتم و با خودم تکرار می کردم که در این سال های گذشته، هرگز احساس نکردم که داریوش دیگر بین ما نیست اما می دانم اگر بود خیلی چیز ها می توانستم از او یاد بگیرم، گرچه با رفتنش هم به من خیلی آموخت.


 انتهای پیام/

برچسب‌ها