کد خبر 152324
۲۰ تیر ۱۴۰۱ - ۱۶:۰۳

گفت‌وگو با مادر شهید مدافع حرم سید محمد حسین میردوستی:

اولین شهید یگان ویژه صابرین سپاه پاسداران چگونه به شهادت رسید؟

اولین شهید یگان ویژه صابرین سپاه پاسداران  چگونه به شهادت رسید؟

زینب میرشاهی گفت: سید قاسم پسر بزرگترم بعد از شهادت سید محمد حسین گفت: یک روز مربی آموزش من را تنبیه و مسافتی را تعیین کرد تا غلت بخورم. لحظاتی بعد دیدم یک پاسدار دیگر هم با من غلت می‌خورد. وقتی ایستادم متوجه شدم سید محمد حسین است، بلند شد پرسیدم: مگه تو را هم تنبیه کردند؟ گفت: «نه! من طاقت ندارم برادرم را تنبیه کنند و تماشاچی باشم.»

«شهید والامقام سید محمد حسین میردوستی»متولد 13 تیر ماه سال 1370است. وی اولین شهید بسیجی یگان ویژه صابرین سپاه بود که اول آبان ماه سال 1394 به عنوان پزشکیار و داوطلب برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه اعزام شد. پس از 17 روز جنگ در سوریه و مبارزه با نیروهای تکفیری، همزمان با تاسوعای حسینی در عملیات محرم به درجه رفیع شهادت نائل آمد و جزو اولین شهدای دهه هفتادی مدافع حرم کشور است. «سیدمرتضی میردوستی»پدر این شهید مدافع حرم نیز از ایثارگران و رزمنده‌های دوران دفاع مقدس و مدافعان حرم بوده که چندین دوره با فرزندانش در جبهه های جنگ سوریه حضور داشته است. همچنین فرزند دیگر این خانواده، «سید قاسم» برای دفاع از امنیت کشور از ناحیه چشم به درجه جانبازی  70 درصد نائل شده است. از این شهید والامقام «محمد یاسا» متولد سال 1393به یادگار مانده است.
آنچه در پی می‌آید گفت‌وگوی خبرنگار حیات با زینب میرشاهی مادر شهید سید محمد حسین میردوستی است:

فرزند چهارم و ته تغاری خانواده

مادر شهید گفت: سید محمد حسین فرزند چهارم و به قول معروف ته‌تغاری خانوده‌مان بود که به علت سوابق پدرشان در جبهه از بخش زیادی از خدمت سربازی معاف شدند و تنها هفت ماه به خدمت سربازی رفت اما با روحیاتی که داشت در همان سربازی مشتاق خدمت در نهادی چون سپاه پاسداران شد و پس از خدمت جذب نیرو ویژه صابرین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
وی افزود: پسرم بسیار فعال و پرتکاپو بود و دوران نوجوانی‌اش با فعالیت در پایگاه های بسیج و تحصیل سپری شد. نمرات سید محمد حسین در دوره دبیرستان عالی بود اما به‌دلیل علاقه اش به کامپیوتر، در هنرستان رشته کامپیوتر را انتخاب کرد. سال 90 به عضویت بسیج ویژه صابرین درآمد و در کنار آموزش‌های نظامی، آموزش پزشک‌یاری هم دیده بود و مطالعات آزاد در این زمینه داشت. او یک پزشک‌یار عملیاتی بود و در طی هفت ماه این دوره را فراگرفته بود و کارهایی مثل بخیه، حجامت، سرم زدن و ... را به طور کامل مسلط شد.

هر کس زیارت عاشورا بخواند شهید می‌شود 

زینب میر شاهی اضافه کرد: محمدحسین در خانواده ولایتی بزرگ شد. زمانی که به دنیا آمد عمو و دایی‌اش شهید شده بودند، پدرش هم از جانبازان دفاع مقدس و رزمنده هم بود و زیر سایه پدری که خودش ولایتی بود بزرگ شد و بچه‌ها را نیز به این سمت هدایت می‌کرد. از همان کودکی علاقه زیادی به خواندن زیارت عاشورا داشت و می‌گفت «هر کس زیارت عاشورا بخواند شهید می‌شود» با شنیدن این جمله خندیدم و گفتم حالا می‌خواهی کجا شهید شوی گفت خدا جایش را هم فراهم می‌کند در واقع همین اتفاق هم رقم خورد و روز تاسوعا زمانی که خبر شهادتش را دادند یاد این جملهاش افتادم. به قول معروف همه این جمله را شنیده اند که باید مانند شهدا زندگی کنید تا بتوانید شهید شوید.

ازدواج و تولد محمد یاسا

مادر شهید عنوان کرد: سید محمد حسین وقتی از سربازی آمد با دخترعمویش نامزد کرد، بعد از 2 سال ازدواج کردند و ثمره ازدواج‌شان هم یک پسر به نام «محمدیاسا» شد. بارزترین اخلاق پسرم  احترام گذاشتنش به پدر و مادر و خواندن نماز اول وقت بود و به خانواده اش واقعا علاقه خاصی داشت. همیشه پدر و مادر باعث افتخار فرزندانشان می شوند اما در خانواده‌ی ما پسرم باعث افتخارمان شد  و همه ما را با نام سید محمد حسین می‌شناسند.
وی افزود: محمدحسین زود ازدواج کرد و زود صاحب فرزند شد، خیلی زندگی تجملاتی نداشت، ساده بود و همیشه کار می‌کرد و زحمت می‌کشید فقط برای رفاه زن و بچه‌اش نه اینکه برای تجملات زندگی ولی واقعا زحمت می‌کشید و فقط آرزوی شهادت را در زندگی‌اش کم داشت که به آن هم رسید. واقعا عاشق خانواده و پسرش بود. به حدی عاشق محمدیاسا بود که اگر در آفتاب بیرون می‌رفتیم,او را بغل می‌کرد، برای او کرم ضدآفتاب مخصوص می‌گرفت که پوست صورت او سیاه نشود یا می‌گفت بچه من را در آفتاب بیرون نبرید. بین عشق به حضرت ابوالفضل(ع)، عشق به ائمه برای دفاع از حرم خانم حضرت زینب(س)، و عشق به همسر و فرزندش آن عشق را ترجیح داد و در وصیت‌نامه‌اش هم نوشته است که پسرم من را ببخش که رفتم و برای پسرش توضیح داده است. با همه اینها عشق پسرش را رها کرد و رفت و به آرزویش رسید.

اولین و آخرین جشن تولد محمد یاسا با حضور پدر

میرشاهی تصریح کرد: مهر ماه جشن تولد یک سالگی محمد یاسا بود. چند روز مانده تا تولد، یک شب به ما زنگ زد و گفت قرار است به ماموریت بروم و می‌خواهم جشن تولد محمدیاسا را را زودتر بگیرم، می‌ترسم تا روز تولد نباشم. 25 روز به تولد مانده بود که همه جمع شدیم و جشن را برگزار کردیم. آن شب به ما گفت فکر میکنم این اولین و آخرین جشن تولد محمد یاساست که من حضور دارم. سید محمد حسین ماموریت‌های مختلفی می‌رفت، زمانی که می خواست به ماموریت برود یا از ماموریت برمی‌گشت همسرش از دوری‌اش دلخور و ناراحت بود و سعی می‌کرد به طریقی از دل او دربیاورد و نبودنش را جبران کند. بلند می‌شد غذا درست می‌کرد، لباس می‌شست، همه خانواده را جمع می‌کرد و به تفریح می‌برد و سعی می‌کرد روزهایی که حضور نداشته را جبران کند.

روحیه‌ای جهادی

مادر شهید در ادامه بیان کرد: یک بار ناهار خانه ما بود، تلویزیون بمباران یمن را نشان می‌داد ، محمدحسین با دین صحنه ها با  عصبانیت بلند شد و گفت «ببینید بچه‌های مردم را چطور می‌کشند، مردم را ببینید چگونه اذیت می‌کنند! چرا اینها این کارها را می‌کنند؟!» ظرفیتش تمام شده بود و واقعاً نمی توانست این وضع را ببیند و به هر طریقی می‌خواست برود و از مردم مظلوم دفاع کند. ماموریت‌های خارج از کشور داوطلبانه بود و اجباری نبود، در ماموریت های که جزو برنامه های کاری‌اش بود, قبل از اینکه به او بگویند, محمدحسین آماده بود و هر جا ماموریت بود محمدحسین با عجله می‌رفت .وقتی بحث سوریه شد خودش خیلی با ذوق و شوق دوست داشت برود. من به او گفتم تو تازه از ماموریت آمده‌ای، خسته هستی و حالت هم خوب نیست گفت: نه مامان اینجا جایی است که باید بروم.

الگوبرداری از زندگی شهدا

وی افزود: شهدا از ابتدا با این نام و نشان به دنیا نیامدند و مانند همه مردم عادی بودند اما با روش خوبی زندگی کردند و برای خودشان یک چارچوب درست کردند و در این چارچوب از حدشان بیرون نرفتند و واقعا حد و مرز را در زندگی رعایت می‌کنند. وقتی به وصیت‌نامه همه شهدا دقت کنید، حجاب,نماز اول وقت و راه ولایت را توصیه کرده‌اند و دقیقاً خودشان هم عمل کردند تا به این نقطه رسیدند، شهدا به آن نقطه اوج رسیدند که شهید شدند. پس هر انسانی می‌تواند خوب باشد و چه بهتر که جوانان ما بخصوص جوانان ما  از بیگانگان الگوبرداری نکنند بگذارند و زندگی شهیدان را الگو قرار دهند و کاری کنند که مردم کشورهای دیگر از ما الگوبرداری کنند.

به شهید فردایتان هم جا نمی‌دهید!

وی اضافه کرد: دوستانش می‌گفتند یک روز قبل از عملیات و شهادت محمد حسین، روی تپه بلندی نشسته بودند، محمدحسین با چند نفر دیگر به سمت تپه می‌رود که پیش بچه‌ها بنشیند، بچه‌ها به شوخی می‌گویند نیا اینجا جا نداریم. محمدحسین به شوخی می‌گویند «یعنی به شهید فردایتان هم جا نمی‌دهید؟» بچه‌ها جا باز می‌کنند و از بین همراهان محمدحسین، محمدحسین می‌نشیند آنجا و فردا هم درست از بین آن جمع محمدحسین شهید می‌شود.

قشنگ‌ترین خاطره از برادر 

میر شاهی ضمن اشاره به خاطره‌ای از پسر بزرگترش که بعد از شهادت سید محمد حسین تعریف کرده بود ، بیان کرد: سید قاسم پسر بزرگترم گفت: یک روز مربی آموزش من را تنبیه و مسافتی را تعیین کرد تا غلت بخورم. لحظاتی بعد دیدم یک پاسدار دیگر هم با من غلت می‌خورد. وقتی ایستادم متوجه شدم سید محمد حسین است، بلند شد پرسیدم: مگه تو را هم تنبیه کردند؟ گفت: «نه! من طاقت ندارم برادرم را تنبیه کنند و تماشاچی باشم.»

صبح عاشورا

مادر شهید با بیان تعبیر خواب دخترش  اظهار کرد: دخترم صبح عاشورا از خواب بلند شد و گفت مامان خواب دیدم، محمدحسین شهید شده،گفتم نه مامان عمرش دراز است. ظهر عاشورا نشسته بودم دیدم اقوام دارند مدام با من تماس می‌گیرند، آنها از طریق تلگرام متوجه شده بودند که محمدحسین شهید شده است، همه فهمیده بودند غیر از من. به همسرم گفتم آقای میردوستی چرا همه دارند به ما زنگ می‌زنند، گفت همیشه زنگ می‌زنند، گفتم نه طبیعی نیست غیرطبیعی است، بعد از مدتی خودش هم گفت غیرطبیعی‌است چرا همه دارند زنگ می‌زنند، بعد پدر محمدحسین به پسر بزرگ خواهرم که همکار پسرم است، زنگ زد و گفت علیرضا از محمدحسین چه خبر؟ گفت عمو محمدحسین شهید شده است. سید محمد حسین اول آبان ماه و روز تاسوعا به شهادت رسید و بعد از 9 روز پیکر پسرم را آوردند.

وصیت‌نامه شهید

زینب میر شاهی در پایان گفت‌وگو گفت: پسرم در وصیت‌نامه خود گفته است: فرزندم، آقا محمد یاسا، پسرم؛ نمی دانم چه زمانی این نامه را می خوانی؟ از تو می خواهم در زندگی ات پشتیبان ولایت باشی و مراقب فریب دشمن باشی. شرمنده که نتوانستم باشم؛ دوستت دارم پسرم. مراقب خودت باش. یا علی. اگر شهادت بنده به گونه ای بود که در کما یا مرگ مغزی رفتم اعضای بدنم را اهدا کنید در بخشی. به امید این که این گونه باشد و همیشه می‌گفت: اگر امثال من برای جنگ نروند هزاران محمد یاسا یتیم می‌شوند و خدای ناکرده اگر جنگ به اینجا کشیده شود فرزندان ما مثل کودکان سوری قتل عام و آواره می‌شوند. همچنین شهید وصیت کرده بود انگشتر فیروزه ای رو که دست چپشون بود بعد از شهادت به دست فرزندشون محمد یاسا برسد. ولی وقتی پسرم به شهادت می‌رسد پیکرش متلاشی می‌شود و دست در بدن نداشت. در واقع در روز تاسوعا به مولا اباالفضل العباس اقتدا کرد و شهید شد.

انتهای پیام/

برچسب‌ها