به گزارش خبرنگار حیات ، کنگره بزرگداشت شهید «مهدی خوش سیرت» عصر روز دوشنبه ششم تیرماه به مناسبت سی و پنجمین سالگرد شهادت این شهید والامقام، با حضور قاضی زاده هاشمی معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در شهرستان آستانه اشرفیه برگزار شد.
به همین مناسبت گفتگویی با جانباز سرافراز هادی خوش سیرت، برادر شهید مهدی خوش درباره شخصیت و سیره این شهید والامقام داشتیم که از نظرتان می گذرد: هادی خوش سیرت پاسدار بازنشسته و جانباز 50 درصدی است که ریههایش گرفتار تیرهایی شده که آن ترکشهایی در قفسه سینه و تنش دارند او را میکاهند و میتراشند. در عملیات بیتالمقدس، والفجر 4 و 6، کربلای 2 و کربلای 4 پا به پای برادرش در جبهه های حق علیه باطل رزمیده است. در کربلای 4 شهید مهدی فرمانده گردان و هادی مسئول گروهان بوده است.
هادی خوش سیرت میگوید: من از اینکه فقط در کنار مهدی بودم احساس افتخار میکردم. و با یاد آوری خاطره ای میگوید: وقتی مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا، ما را (من و رضا و مهدی ) دید گفت: شما واقعاً از یک مادر هستید؟ و هر کدام از ما ها را به گردانی روانه کرد که تا در پیش آمدهای جنگی و در عملیات در کنار هم نباشیم.
هادی خوش سیرت ادامه میدهد: از 7 برادرم 3 تن شهید شده اند. ما چهار برادر همزمان در جبهه بودیم : رضا، مهدی و حسین در عملیات والفجر 8 لشگر 25 کربلا که مربوط به گردان گیلان نبود، همزمان با هم حضور داشتند. برادرانم رضا و مهدی به منطقه عملیاتی رفتند. همان هور و جزایر شمالی و جنوبی.
آقا رضا فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) بود و آقا مهدی فرمانده گردان مسلم و بنده هم در گروهان حمزه سید الشهداء فرمانده بودم. اوضاع نه جنگ و نه صلح بود. یعنی فرسایشی. این، از علایق عراق بود که جنگ را متوقف کند تا به استحکامات خود بپردازد. می دانید که، صدام پس از فتح خرمشهر فرصت پیدا کرد به تجهیز نیرو و ایجاد موانع بپردازد و موفق هم شد. آن چه صدام می ساخت، در سال 65 نمودار می شد، کربلای چهار و پنج به چشم خود دیدیم که چه کرده است و برای ما شمالی ها کربلای دو فراموش نشدنی است. یا من توضیح می دهم یا برو سراغ دیگران تا بگویند چه شد و چه گذشت، ولی یک چیز را هرگز فراموش نکنید: جبهه ما هرگز متکی به تجهیزات نبود. جبهه ما را قطره قطره خون بچه ها گرم نگه می داشت. شما اصطلاح «دفاع عاشورایی» را شنیده اید؟ می دانید یعنی چه؟ می توانید تصورش را بکنید؟ در دفاع عاشوایی، کلمه شهادت هجی شده بود. هرکس بلند می شد، صددرصد می دانست که شهید می شود و شهید می شد و شهید شده اند.
تاریخ باید قضاوت کند که رزمنده جبهه ما چه کرده است. و امثال شما باید بنویسید. این وظیفه ای است بر گردن ما.
هادی در بیان خاصترین خاطرهاش در مورد شهید مهدی که جایی نقل نشده میگوید: در مرحله اول عملیات یکی از برادرم، رضا در کنار کمین عراقیها در اروند شهید شد ما خبر شهادت او را زمانی که به چهار راه فاو رسیدیم شنیدیم اما به دلیل موقعیت حساس منطقه و جلوگیری از خدشه وارد آمدن به گردان، امکانش را نیافتیم تا در مراسم خاک سپاری و تشییع پیکر مطهر او شرکت کنیم. این در حالی بود که تنها 500 متر با او فاصله داشتیم.
در مورد لحظه شهادت شهید مهدی از او سؤال پرسیدیم ضمن اظهار بی اطلاعی گفت: زمان شهید شدن برادرم مهدی در عملیات با او همراه نبودم لذا از حالتش خبر ندارم. شهید مهدی 13 مرتبه قبل از شهادتش مجروح شده بود و از آنجایی که از خدا مداوم آرزوی شهادت داشت از شهادتش تعجب نکردم گویی توقع رسیدن به این سعادت را برای او داشتم.
هادی خوش سیرت با اشاره به شعری که شهید مهدی زیر لب نجوا میکرد میگوید: مهدي بايد شهيد ميشد زيرا در زندگاني سراسر حماسه و کوتاهش، عجيب به شهدا عشق ميورزيد، در فراغشان ميسوخت و هماره در دل و بر لب، آرزوي شهادت داشت. روزهاي قبل از شهادت ورد کلامش اين بود که «فراق دوستان برايم مشکل شده» و در دعاهايش هميشه ميگفت: «خدايا مرا به جمع اين عزيزان ببر». و گاه ميشنيدیم که با حالي خوش ميخواند: «من به مردن راضیام لکن نميآيد اجل / بخت بد بين کز اجل هم ناز ميبايد کشيد.»
در مورد بارزترین صفت اخلاقی شهید مهدی از هادی خوش سیرت سؤال کردیم وی با بیان اینکه بهتر است این سؤال را از همرزمانش بپرسید گفت: من به عنوان یک برادر و همرزم، آدمی مثل آقا مهدی ندیدم، شهید مهدی در شجاعت، عبادت، استعداد و تدبیر تک بود نفوذ کلام شهد مهدی مختص خودش بود. . به یاد دارم پیش میآمد که 100 بی نماز را به او تحویل میدادند و او پس از چند صباحی از آنها نماز خوان درجه یک میساخت. او تنها فرمانده ای بود که به نیروهای زیر دستش نمیگفت برویم عملیات، بلکه میگفت: بیاییم و خودش جلوتر از نیروهای دیگر پیش قدم میشد.
گفتنی است، سردار شهيد مهدي خوش سيرت، فرمانده تيپ دوم محرم لشکر قدس گیلان، متولد19 شهريور1339 ، در روستاي چورکوچان شهرستان آستانهاشرفیه در خانواده مذهبي و متدين و ارادتمند به ائمه اطهار (ع)، دیده به جهان گشود. از همان دوران کودکي نشان داد که با ديگر همسالانش متفاوت است. هنوز دوره سربازي را به اتمام نرسانده بود که نامش را در مدرسه عشق (بسيج) نوشت. او با تلاش بي وقفهاش در عملیاتهای افتخار آفرين و غرور آميز طریقالقدس، فتح المبين ، بیتالمقدس ، فتح خرمشهر، رمضان، مسلم ابن عقيل ، محرم ، والفجر4، والفجر6، هور العظيم ، قدس ، بدر ، والفجر8 ، کربلاي2 ، کربلاي5 ، و نصر4 حضور پيدا کرد. شهید مهدي مسئولیتهای خويش را در جبهه از فرماندهي دسته آغاز ، و پس از گروهان و گردان ، با رشادت و مديريتي که از خود نشان داده بود به فرماندهي تيپ دوم محرم و معاونت فرماندهي لشکر قدس گيلان برگزيده شد. اعتقاد راسخش به اسلام ، امام و انقلاب و شاگردي اين مکتب انسان ساز هدفي را برايش ترسيم کرده بود که براي رسيدن به آن سر از پا نمیشناخت و بهترين دليل اينکه پس از 13 بار مجروحيت در عملیاتهای مختلف ، هیچ گاه در استراحت کامل به سر نبرد بلکه پس از ترميم مختصر ، دوباره خود را به صحنه مبارزه و جهاد رساند و در جمع لشکريان اسلام قرار گرفت. مهدي که در فراق دوستانش همواره میسوخت و در دل و بر لب آرزوي شهادت داشت، سر انجام پس ازسالها حضور مستمر و مداوم در جبهه هاي جنگ و رزم بي امان و مجاهدت در دو جبهه جهاد اصغر و جهاد اکبر ، در عمليات نصر 4 - فتح ماموت عراق - ساعت 30/ 11 ششم تیر ماه سال 66 نداي راجعی الی ربک را از معشوق حقیقیاش شنيد و بیتابانه و لبيک گويان به سویش پرکشيد و به درياي رحمت الهي پيوست و ستاره اي درخشان در آسمان انقلاب اسلامي ايران شد.
انتهای گزارش
برادر شهید مهدی خوش سیرت در گفتگو با حیات؛
«7 برادر و 3 شهید»، ناگفته هایی از «دفاع عاشورایی» شهیدان خوش سیرت
هادی خوش سیرت جانباز دوران دفاع مقدس گفت: از 7 برادرم 3 تن شهید شدند. ما 4 برادر همزمان در جبهه بودیم : رضا، مهدی و حسین در عملیات والفجر 8 لشگر 25 کربلا که مربوط به گردان گیلان نبود، همزمان با هم حضور داشتند. برادرانم رضا و مهدی به منطقه عملیاتی رفتند. همان هور و جزایر شمالی و جنوبی.