کد خبر 150904
۲۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۶

گفتکو با آزاده سرافراز محسن نوری مقدم/ روایت تلخ اسارت 400 رزمنده مشهدی در عملیات خیبر

گفتکو با آزاده سرافراز محسن نوری مقدم/ روایت تلخ اسارت 400 رزمنده مشهدی در عملیات خیبر

محسن نوری مقدم گفت: ما به دلیل شرایط سخت و نبود امکانات و مجروح شدن تعداد زیادی از رزمنده ها مجبور شدیم به اسارت نیروهای بعثی دربیایم . حدود 400 نفر بودیم که از این تعداد 60 درصد از رزمنده ها مجروح بودند و حداقل یک ترکش به بدنشان اصابت کرده بود.

به گزارش حیات، آزاده سرافراز محسن نوری مقدم سال 1361 در سن 16 سالگی از مشهد به جبهه اعزام می‌شود و سال 1362 در عملیات خیبر به اسارت نیروهای بعثی در می‌آید. پس از تحمل 78 ماه اسارت سرانجام در سال 1369 با افتخار به میهن باز می‌گردد. وی دارای مدرک فوق لیسانس در رشته فقه و حقوق می‌باشد. او هم اکنون مدیر ارتباطات استانی پیام آزادگان است و در شهرداری تهران مشغول بکار می‌باشد.
آنچه در پی می‌آید گفتگو خبرنگار حیات با آزاده معزز محسن نوری مقدم است.

واحد تخریب

محسن نوری مقدم گفت: اوایل سال 61 زمانی که 16 ساله بودم از مشهد به عنوان بسیجی عازم جبهه شدم، قبل از آنکه به جبهه بروم در پادگان 04 آموزش دیدم و از ما به صورت عمومی درخواست کردند هرکسی برای واحد تخریب، قسمتی که با امور مین یابی و انفجارات مرتبط است آمادگی دارد حضور خود را اعلام کند. کسانی که مسئولیت این کار را برعهده داشتند باید شب های قبل از عملیات به کمک نیروهای اطلاعات عملیات می‌رفتند و جلوتر از بقیه گردان‌ها و فرماندهان حرکت می‌کردند. ما باید منطقه را شناسایی و مین‌ها را خنثی می‌کردیم و این کار باید در شرایط خاص و سکوت باوجود آنکه دشمن بالای سرمان بود صورت میگرفت.

تیپ 21امام رضا(ع)

وی درادامه افزود: از بین 1000 نفر نیرو حدود سی نفر برای کار تخریب انتخاب کردند و حدود یک هفته به صورت تخصصی و فشرده در بیرجند، پادگان امام رضا که آن زمان پادگان آموزشی سپاه پاسداران بود، آموزش‌های لازم را فراگرفتیم و پس از این دوره سخت و فشرده به جبهه اعزام شدیم. کل نیروهایی که از تمامی پادگان‌ها حضور داشتند تقریبا150 نفر بو، از این تعداد 50 نفر که من هم جزویی از آنان بودم به منطقه جنوب از جمله خوزستان و اهواز منتقل شدیم و حدود 100 نفر را به منطقه کردستان که فرمانده آن شهید محمود کاوه بود منتقل کردند. تیپ 21 امام رضا و 18 جوادالائمه نیروهای تخریب یگان خراسان بودند و در انتخاب گروه هایی که صورت گرفت من عضو نیروی 21 امام رضا شدم.

عملیات خیبر

مدیر ارتباطات استانی پیام آزادگان در ادامه بیان کرد: پس از 19 ماه فعالیت در جبهه, طی عملیات های موفقی که پشت سر گزاشتیم در امور جنگ و جبهه خبره شده بودیم. مدتی مشغول مسائل پیرامونی عملیات والفجر 3 بودیم که برای عملیات خیبر سال62 از مهران اعزام به منطقه خوزستان و هویزه شدیم. مدتی به استراحت و آموزش های قبل از عملیات پرداختیم که شکر خدا از لحاظ مقاومت و توان رزمی بدن هایمان آماده بود. بعد از اینکه وارد عملیات شدیم کارمان این بود پل های حساس دشمن را منفجر کنیم تا آنان نتوانند از شرق به غرب و از غرب به شرق منطقه عملیاتی,  دسترسی پیدا کنند.

بیایید کربلا!

محسن نوری مقدم در ادامه اضافه کرد: پس از آنکه یکی از شهرهای عراق را تصرف کردیم نیروها امکان استقرار نداشتند و همچنین پشتیبانی نشدند. به هورالهویزه برگشتیم و آن زمان کل منطقه هور دارای آب بود و توسط نیزارها پوشش سراسری می شد. به دلیل آنکه عمق این دریاچه بیش از 4 متر بود امکان برگشت میسر نبود و تا غروب آن روز مقاومت کردیم و با نیروهای بعثی جنگیدیم اما به دلیل کمبود تجهیزات از طریق بیسیم دستور رسید کسانی که مهماتشان تمام شده و امکان مقاومت ندارند اسیر شوند البته چاره ی دیگری نبود, دشمن حدود 10 متر با ما فاصله داشت نه آنها به سمت ما شلیک می کردند و نه ما تیری داشتیم که به سمت آنان شلیک کنیم و سعی می کردند به زبان فارسی بگویند بیایید کربلا! و الفاظ هایی از این قبیل بکار می بردند که نیروهای مارا تشویق کنند تا از کانال 2 یا3متری عبور کنیم و به اسارت آنها در بیاییم.

تداعی شدن کاروان اسیران کربلا 

وی در ادامه عنوان کرد: ما به دلیل شرایط سخت و نبود امکانات و مجروح شدن تعداد زیادی از رزمنده ها مجبور شدیم به اسارت نیروهای بعثی دربیایم . حدود 400 نفر بودیم که از این تعداد 60 درصد از رزمنده ها مجروح بودند و حداقل یک ترکش به بدنشان اصابت کرده بود. ما را به منطقه القرنه عراق بردند و زمانی که مردم آنجا ما را دیدند از شدت شادی و اسارت شدن ما شروع به رقص و پایکوبی کردند, صحنه های غم انگیز و دردناکی بود و ناخودآگاه آن لحظه صحنه های اسارت کاروان اباعبدالله (ع) برایمان تداعی شد. حدود یک ساعت در القرنه عراق بودیم و پس از آن به قرارگاه لشگر سپاه سوم عراق منتقل شدیم.

دوران محنت بار اسارت

مدیر ارتباطات استانی پیام  آزادگان در ادامه تصریح کرد: زمانی که مارا به قرارگاه سوم عراق که در شهر بصره بود بردند اسرایی که از مناطق مختلف گرفته بودند در آنجا جمع کرده بودند و عده ای از رزمنده های دیگر را به شهر عماره عراق انتقال دادند و ما از آنها هیچ خبری نداشتیم. در طول مدتی که در اسارت بودیم مورد شکنجه های مختلف و سنگینی قرار می گرفتیم و می خواستند نقشه های عملیات را از طریق اسرا بدست آورند. همچنین در طی این مدت کارهای مقدماتی اسرا را برای اعزام به محل استقرار دائمی فراهم می کردند. مارا با اتوبوس در بصره می چرخاندند البته تعداد کمی از مردم آن شهر برای دیدن ما آمدند که احتمالا از خانواده های نیروهای بعثی بودند. به سمت ما سنگ, آب دهان و گوجه های خراب پرتاب می کردند و حس و حال اسارت اهل بیت را برای ما به نمایش گذاشتند که یکی از سخت ترین لحظات ابتدای اسارتمان محسوب می شد.
محسن نوری مقدم در پایان گفتگو افزود: بعد از یک هفته که در بصره بودیم, ما را به بغداد بردند و به صورت وحشیانه ترین حالت ممکن داخل سوله های انبار کردند و دسترسی به هیچ امکاناتی از جمله آب, غذا, سرویس بهداشتی و.. نداشتیم و در حد کمی  به اسرا نان می دادند که بتوانند زنده بمانند و این آزار و اذیت تحمل ناپذیر توسط آنان همچنان ادامه داشت. سرانجام آزادی ما سال 69 رقم خورد. زمانی که اولین آزادی اسرا را از موصل عراق شروع کردند, روزی هزار نفر آزاد می شد که من جزو هزار نفر سومی بودم. اکنون مدیر ارتباطات استانی پیام آزادگان هستم و در شهرداری تهران مشغول به کار می باشم.
انتهای پیام/ 

برچسب‌ها