کد خبر 250914
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۷

گریه های پیرمردی که اختلال حواس داشت برای شهید سیاهکالی

گریه های پیرمردی که اختلال حواس داشت برای شهید سیاهکالی

همسر شهید سیاهکلی می‌گوید:« بعداز شهـادت حمید وقتی برای همیشه از آن کوچه میرفتیم؛ همان پیرمرد را دیدم که برای فراق حمید به پهنای صورت اشک می ریخت.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، در کتاب «یادت باشد» نوشته محمد رسول ملاحسینی که به روایت زندگی شهید حمید سیاهکلی میپردازد؛ روایت فرزانه سیاهکلی مرادی همسر شهید را از او می بینیم. شهید حمید سیاهکلی شهید ۲۶ ساله مدافع حرم است که به مرور خاطرات زندگی مشترک آنان و کنی قبل از آن میپردازد، در برشی از این عاشقانه ها آمده است:

«درکوچه ی ما پیرمردی بود که اختلال حواس داشت. همیـشه صنـدلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمیـد به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سـلام و علیک میکرد.اگر سوار موتور بود، توقف میکرد و بعد از سـلام و احـوال پـرسی، حـرکت میکـرد. یک شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمـه شـب گذشتـه بـود و پیـرمرد همچنـان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سـلام و علیـک کرد. وقتـی دور شـدیم، گفتـم: «حمیـد جـان! لازم نیست هر بار به ایشان سلام کنی.او بخاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.»

حمید گفت: «عزیـزم! شـاید ایشـان متوجـه نشود؛ امـا من کـه متوجـه می شوم. مطمـئن بـاش یک روزی نتیـجه محبت من به این پیـرمرد را خـواهی دید. بعداز شهـادت حمید وقتی برای همیشه از آن کوچه میرفتیم؛ همان پیرمرد را دیدم که برای فراق حمید به پهنای صورت اشک می ریخت.»

گریه های پیرمردی که اختلال حواس داشت برای شهید سیاهکالی

«یادت باشه»

«سر سفره که نشست گفت آخرین صبحونه رو با من نمی خوری؟!»؛ با بغض گفتم چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت: «کاش میشد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه گفتم: قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی من هر روز منتظر تماست میمونم منو بی خبر نذار.با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: حمید تو رو به همون حضرت زینب (س) هر کجا تونستی تماس بگیر، گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم فقط یه چیزی از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟

اونجا بقیه هم کنارم هستن اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه، من منظورت رو می فهمم. از پیشنهادم خوشش آمده بود پله ها را که پایین می رفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت یادت باشه یادت باشه! لبخندی زدم و گفتم یادم هست یادم هست.»

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha