به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، این سخن مقام معظم رهبری است که: «این جنگ در حقیقت یک گنج بود» اصلیترین نمود و بارزترین مصادیق خود را در شکل گیری و شکوفایی شخصیتهایی به عظمت حسن باقریها، همتها، بروجردیها، علمالهدیها، کاوهها، باکریها، دقایقیها و سلیمانیها یافت که کوران کشاکش جنگ، جلوه گاهی از تحقق و تکامل این ظرفیتها و استعدادهای بزرگ و دوران ساز شد.
از ۲۵ اسفندماه ۳۴ تا ۹ بهمنماه ۶۱، فقط ۲۶ سال فاصله است اما میان این دو پرانتز، یک کهکشان راه شیری، یک تاریخ از شگفتی و شور و بیقراری، هستی ناآرام و پرتلاطم حسن باقری را در خود باز میتابد. این زندگی طوفان زده، در خویش نمودار تحول خیزترین هنگامههای دگرگونی زندگی و زمانهی یک ملت و یک سرزمین بود و او فرزند این زمانه و این مردم بود که بیقرار بود و برای یک «شدن»، طاقت و آرام نداشت.
هستیاش انگار با طوفان گره خورده بود؛ میخواست تغییر کند، پوست بیاندازد، پیله بشکافد، و پروانه شود. و حسن که بچه میدان خراسان و از متن مردم بود، یکی از پروازها و پروانههای این دوران دگرگون شدن و دیگر شدن بود. یکی از همان نسلی که وقتی امامشان را گرفتند و طعنه زدند که پس یارانت کجا هستند، گفته بود: در گهوارهها... و تقدیر آن بود که همین نسل، ببالد، بزرگ شود، خودش را پیدا کند و شگفتیها بسازد که هنوز تاریخ در تصورش فرومانده است.
روز سوم شعبان به دنیا آمد؛ روز میلاد امام عاشوراییان و روزی که ۲۳ سال بعد روز پاسدار نام گرفت و او یکی از برجستهترین و بلندآوازهترین مصداقهای این نام شد، برای همیشه. انقدر کوچک و ضعیف بود که پزشکان از ماندنش قطع امید کردند و به مادر گفتند این بچه نمیماند. اما قسمت این بود که بماند و از ماندگارترین نامهای تاریخ کشورش شود.
پس از اخذ دیپلم، در دانشکده کشاورزی ارومیه مشغول به تحصیل شد اما از همانجا این روح بیقرار، ماجراهایش آغاز شد؛ تشکیل یک هسته مطالعات اسلامی و بحث و سخنرانی و گفتگو با اساتید غرب زده و افشای فرهنگ و عوامل غرب زدگی در دانشگاه... که باعث شد آنها تاب نیاوردند و اخراجش کنند. وقتی یکی از همکلاسهایش به او گفت: بیخود دوسال عمرت را تلف کردی، جوابی داد که مرامنامهی این زندگی بیست و هفت سالهی کوتاه اما بیغروب بود: من برای مدرک نیامده بودم. میخواستم خودم رشد کنم و دیگران را هم به صحنه بیاورم...
خیلی گذرا، سکانسهای بعدی این زندگی را مرور کنیم: در سربازی هم با امام جمعه ایلام آشنا میشود و اخبار و مسائل پادگان را به او منتقل میکند. ویژگی برجسته شخصیت او اینجا هم نمایان میشود: ارشاد و روشنگری و انتقال مباحث و معارف اسلامی به سربازان که پیامد آن در پادگان هم تحت نظر قرار میگیرد و محدود میشود.
با درخشش طلیعه انقلاب، که قرار است آغازگر فصل جدیدی از زندگی و مطلع میلاد دوبارهی حسن باشد، با فرمان امام از پادگان فرار میکند و به انقلاب میپیوندد؛ پیوندی که تا لحظه آخر حیات دنیاییاش، در هنگام عملیات شناسایی در سنگر دیدهبانی خط مقدم چنانه، تداوم دارد. در روز ۲۲ بهمن در تسخیر پادگانهای عشرتآباد و کلانتری ۱۴ مشارکت دارد. اما این فصل شکفتن، تازه شروع شده است و: «این فصل را با من بخوان، باقی فسانه ست»...
از آغاز تاسیس نظام، به نهادهای برآمده از انقلاب میپیوندد: کمیته، جهاد، و سپس خبرنگاری در روزنامه جمهوری اسلامی که اولین محصول فرهنگی و فرزند مطبوعاتی خط اصیل انقلاب و یاران امام است. با رتبه ۱۰۴ در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول میشود اما دانشگاه دیگر و بزرگتری در راه است که قرار است حسن ما نه دانشجو، که استاد و آموزگارش شود برای همیشه و همه نسلها!... او در همان دانشگاه هم خصلت همیشگی خود را بروز میدهد: روشنگری و کار ارشادی و مقابله با خط انحراف. کمی که میگذرد به سپاه میپیوندد و با درک ضرورت شناسایی نیروهای نفوذی، توطئهگر و منحرف، واحد اطلاعات سپاه را شکل میدهد.
اما مهمترین و درخشانترین فصل زندگی حسن باقری، از مقطعی آغاز میشود که با برکناری بنی صدر، کار فرماندهی و مدیریت جنگ به دست بچه حزب اللهیها، سپاهیها و بسیجیهای عاشق امام م افتد که جنگ برایشان کار کردن در زمین اعتقاد و آرمان است. واحد اطلاعات و عملیات رزمی را در سپاه تاسیس میکند که کارش تهیه اطلاعات مناسب از موفقعیت دشمن، جمعآوری نقشها و پیاده کردن وضعیت عملیاتی روی آنهاست. پس از آن طراحی گردانهای رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم در دستور کارش قرار میگیرد و سپس، بایگانی اسناد جنگ، ترجمه این اسناد و مدارک و شنود بیسیمهای دشمن.
میبینیم که هوش سازماندهی و مدیریت تشکیلاتی او در شناخت ضرورتهای اطلاعاتی- عملیاتی، تاسیس مهمترین و موثرترین واحدهای رزم و شناسایی و مستندسازی جنگ، ویژگی منحصر به فرد اوست به طوری که باید شکل گیری ساختار اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را به شیوهای منسجم، متمرکز و منضبط، مرهون تدبیر و قابلیتهای فرماندهی اوست.
در امتداد این مسیر، نقش او در فرماندهی محورهای عملیاتی، مدیریت راهبردی جنگ و تقویت نظم و سازماندهی قرارگاههای عملیاتی بسیار برجسته مییابیم که این درخشش و رشد جهش وار کاملا بر هوش کم نظیر و توانمندیهای فردی او تکیه دارد. از اینجا، پرشهای پیوسته و پشت هم در راه است: از فرماندهی محور جنوب و دارخوین که به شکست حصر آبادان انجامید تا تجربه درخشان معاونت فرماندهی عملیات طریقالقدس که اولین نمونه از کار جمعی ارتش و سپاه در قالب یک قرارگاه مشترک و یک سازمان رزمی و عملیاتی متمرکز و فراگیر بود.
نتیجه این کار جمعی، عظمت فتح بستان را در پیداشت تا فرماندهی قرارگاه نصر، تشکیل چهار قرارگاه برای عملیات فتح المبین، هماهنگی واحدهای اطلاعاتی در عملیات بزرگ فتح المبین و تاکتیک قرارگاه نصر و محاصره دشمن در شلمچه که به آزادسازی خرمشهر منتهی شد، عملیات رمضان و جانشینی فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب و بالاخره، جانشینی فرماندهی یگان زمینی سپاه، همه و همه در کلیت خود، تصویری از یک عقلانیت تاسیسگر، تشکیلات محور، پیشرو و جریانساز را ترسیم میکند.
ویژگیهای پرشمار و گوناگونی که از او نقل شده، درکنار هم مجموعهای را میسازند از اخلاق مداری در کنار انضباط و نظم تشکیلاتی، توان مدیریتی و توجه به کادرسازی و تربیت و تجهیز نیرو در کنار خودسازی و رشد ویژگیهای شخصیتی و فردی در مدار سلوک و تربیت معنوی و اخلاقی، خط شکنی و پیشگامی در طرح محورهای عملیاتی و روحیه شهادت طلبانه درکنار حساسیت ویژه به حفظ نیروها و دقت و احتیاط و انضباط در سازمان رزمی، تواضع و فروتنی درکنار شجاعت و شهامت، مسئولیت پذیری در کنار توان تحلیلگری، طراحی راهبرد و نبوغ اعجاب آور مدیریتی، و اینهمه در پرتو خلوص و صفایی برآمده از یک بینش و باور اصیل و ناب مومنانه و مکتبی که او را محصول و حاصل تربیت تفکر و معرفت روحالله مینمایاند.
«خداجویی و نگرش توحیدی و عرفانی»، «دشمن شناسی»، «انسان سازی و انسان پروری»، «طراحی الگوی رهبری و فرماندهی»، «صلابت، قاطعیت و پیشتازی»، «تربیت و تکامل ظرفیتهای درونی در وجوه فردی و جمعی» را میتوان اصلیترین شاخصههای حسن باقری در جایگاه یکی از اسطورههای مدیریت و معنویت دوران دفاع مقدس شمرد.
اینگونه است که او در کلام رهبر معظم انقلاب، در طی دوسال به یک استراتژیست بزرگ و مغز متفکر نظامی تبدیل میشود؛ درحالیکه هرروز در یک دفترچه یادداشت، گناهان خود را به قصد محاسبه نفس مینویسد. کسی که همواره به دوستان و نزدیکانش گفته بود: «تا خالص نشوی خدا تو را برنمیگزیند. پس باید کاری کنیم که خدا عاشقمان شود و ما را به جوار قرب خود ببرد.»
و این ترجمان آن کلام سردار دلها، شهید بزرگ مقاومت اسلامی در جهان، حاج قاسم سلیمانی است که: «تا شهیدگونه زندگی نکنی، شهید نمیشوی.»
اینگونه است که رهبرمان در روز معراج خونین این شهید بزرگ، در نامهای، او و همراه و همسنگرش شهید مجید بقایی را سرخ رویان دنیا و آخرت میخواند.
نظر شما