کد خبر 237560
۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۱:۱۰

گزارش «حیات» از زندگی سردار شهید «مجید بقایی»؛

با «بهمن» آمد و در «بهمن» جاودانه شد

با «بهمن» آمد و در «بهمن» جاودانه شد

اگر بخواهیم تمامیت وجود و چکیده‌ی تمام زندگی و مناسبات شهید «مجید بقایی» را در یک کلمه و با یک ویژگی خلاصه کنیم، یک «بسیجی» بود در همان معنایی که امام، پدر و پرچمدار همه بسیجیان عالم گفته بود

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، صبح روز شنبه نهم بهمن ۶۱، همسفر و همپای لحظه عروج و جاودانه شدن شهید حسن باقری، جانشین نیروی زمینی سپاه، سرداری دیگر از نام آوران عرصه جهاد و شهادت بود که وقتی داشت می‌گفت: «یعنی می‌شود انسان به درجه و مقامی برسد که مصداق این کلام خداوند باشد که: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»... یعنی خدا فرصت این را به انسان می‌دهد که به چنین توفیق و تقربی برسد؟...»

هنوز جمله تمام نشده بود که پاسخ را گرفت؛ با انفجار خمپاره دشمن جلوی پایش، با حسن باقری و چند تن دیگر، غوطه‌ور در خون خود به همان مقام که می‌جست، رسید و شاهد شهادت را در آغوش گرفت.

«الی الرفیق الاعلی...» نامش «عبدالمجید بقایی» بود. اما کسی که اینقدر زود پاسخش را از خدایش گرفت، که بود و در زندگی کوتاهی که از بهمن‌ماه سال ۱۳۳۷ آغاز شد و تا آن روز نهم بهمن ۱۳۶۱، تنها ۲۴ سال طول کشید، چه کرد و چگونه زیست که مستحق چنین پاداش و پاسخی شد؟

در بهبهان زاده شد. در بهمن آمد و با بهمن، ماند و برای همیشه ماندگار شد. فرزند «فجر» سرخ انقلاب و امام بود و قسمت این شد که فرمانده قرارگاه فجرهم باشد. هرجا که بود جریان‌ساز بود؛ از کمک در راه‌اندازی گروه منصورون به‌عنوان تک ستاره مبارزه مسلحانه خوزستان در سال‌های خفقان ستمشاهی و ورود در شاخه نظامی و شرکت در عملیات مسلحانه، تا سازماندهی تیم‌های گشتی برای حفاظت و امنیت شهر بهبهان و تشکیل تعاونی امام برای تامین نیازهای معیشتی مردم شهر و از راه اندازی کانون نشر فرهنگ اسلامی بهبهان و برگزاری نمایشگاه هنری عکس، پوستر، نقاشی و خطاطی و نمایش فیلم و جلسات سخنرانی برای مردم تا عضویت در جهاد سازندگی بهبهان از بدو شکل گیری این نهاد انقلابی و پیوستن به دفتر هماهنگی، تحقیق و بازرسی سپاه خوزستان از ابتدای تاسیس آن، و فعالیت به‌عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ و در لشکر ۹۲ زرهی اهواز از اولین ماه‌های شروع جنگ و سرانجام، فرماندهی و سازماندهی سپاه شوش، هرجا نیازی و ضرورتی هست، از سیاسی، فرهنگی و هنری تا اقتصادی، عمرانی و دفاعی و نظامی، مجید بقایی در صف اول بود.

و فرزند فجر، فرزند «بهاران بهمن»، با شکل گیری مرکزیت فرماندهی- عملیاتی سپاه در جریان عملیات طریق القدس و فتح بستان، که نخستین ثمره تمرکز در مدیریت جنگ و ورود فرزندان مخلص بسیجی و سپاهی امام به میدان شهادت طلبی و رزم مومنانه بود، با تشکیل و فرماندهی قرارگاه فجر، یکی از ستاره‌های فجرآفرین و فخرآفرین افق حماسه و ایثار می‌شود؛ در «فتح المبین» در طرح‌ریزی و هدایت یگان های عملیاتی در کنار شهید حسن باقری نقش تعیین کننده دارد. در «بیت المقدس» نیز باز هم درکنار همراه همیشگی‌اش تا دم شهادت، با هماهنگی قرارگاه تحت فرماندهی خود: فجر، با قرارگاه های نصر و فتح، مسئول شکستن دیوار دفاعی خرمشهر می‌شود و پس از عملیات رمضان، معاون شهید باقری در قرارگاه کربلا می‌شود.

همه آن اوصافی که از فضیلت‌های اخلاق و سلوک و معنویت و حالات و روحیات عارفانه او نقل کرده‌اند و همه آنچه از خستگی ناپذیری، فروتنی، اخلاص، گمنامی، شجاعت و شهامت، هوشمندی و تدبیر و ابتکار عمل در فرماندهی، رابطه عاطفی عمیق و ویژه با بچه‌های بسیجی و رزمنده‌های مخلص، کار جهادی بی ادعا و خالصانه، همه و همه محصول همین یکسال و نیم درخشش او در جبهه‌هاست که در بسیاری جهات نظامی و معنوی، او را «قائم مقام حسن باقری» می نمایاند.

بقایی، اگر بخواهیم تمامیت وجود و چکیده‌ی تمام زندگی و مناسباتش را در یک کلمه و با یک ویژگی خلاصه کنیم، یک «بسیجی» بود در همان معنایی که امام، پدر و پرچمدار همه بسیجیان عالم گفته بود: «بسیج، میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگانش نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته‌اند. بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان، از اولین تا آخرین امضا نموده‌اند...»

با «بهمن» آمد و در «بهمن» جاودانه شد

تمام تلاش او در تربیت چنین نیروهایی بود که بر اساس معرفت و معنویت، به جبهه آمده بودند و سلاح در دست داشتند. همه سلوک او در جبهه‌ها، تحقق ظرفیت‌های عظیم روحی و استعدادهای معنوی این نسل بود که پیش از همه در خود آن را به کمال و فعلیت رسانده بود.

ویژگی مهم دیگر او، «ولایی» بودن در منطق و منش و در سیره عملی بود. جمله مشهوری که نمایانگر نسبت فکری و معرفتی او با ولایت فقیه به‌عنوان ثمره بلوغ بینش اعتقادی یاران روح الله و محور فرهنگ بسیجی است، این است: «شما فقط ببینید امام چه می گوید و تنها از او تبعیت و اطاعت کنید» این تمکین و تسلیم مومنانه در برابر امر ولایی که تجلی حکمت و بصیرت امامت و بزرگترین عامل حفظ و بقای انقلاب و شاهراه تربیت و تعالی خالصترین خداجویان زمانه بود، مکتبی بود که باقری‌ها و بقایی‌ها را در خود پرورش داد و الهام بخش و الگوی دوران خود ساخت.

او جلوه‌هایی از این عشق عمیق و پرشور به امامش را در وصیتنامه خود نیز آشکار می کند. اگر این پیوند پایدار معنوی و عرفانی میان نام آوران فرهنگ جهاد و شهادت با امام که معلم و مرشد این سلوک مصلحانه بود، تحقق نمی یافت، کجا می شد بسیجیانی چنین عاشق شهادت را دید که معادلات جهانی را تغییر دادند و یک تنه حریف همه جهان شدند؟

در دفترچه ای که همیشه همراه خود داشت، نام ۳۹ شهید دوست و همسنگرش را یادداشت کرده بود. بارها دیده بودند که آن دفترچه را می گشود، چشمش را بر آن نام ها می نشاند و آرام به یادشان اشک می ریخت و نجوا می کرد. تقدیرش آن بود که چهلمین نام، خود او باشد که سرانجام به یاران و همسفران شهیدش پیوست. آن هم در کنار کسی که همه جا همراهش بود: حسن باقری...

و شهیدی که با بهمن آمد، در بهمن، تولدی دوباره یافت و در آن روز نهم بهمن ۶۱، برای همیشه ماند و جاودانه شد. به بقا رسید همچون نامش... او «فرزند ماه بهمن» بود.

بخشی از وصیت‌نامه شهید بقایی

برادران و خواهران از رهبر، عصاره مکتب بیاموزیم که چون کوه استوار، در مقابل دشمن و چون کاه در مقابل خدا و ماهم در مقابل مصایب باید همچون کوه باشیم.

خدایا، معبودم، ای آنکه همه چیزم به توست. ای آنکه در کاغذ نمی‌گنجی و نه باقلم وصف می‌شوی آنچنان تارو پودم آغشته به گناه است که فعلا یارای صحبت ندارم و هر وقت می‌خواهم زبان گشایم شرمنده‌ام.

بارها فکر کرده‌ام و در نهایت به این نتیجه رسیده‌ام که فقط در لباس شهید و با محتوای شهید می‌توانم در دادگاهت حضور یابم بجز این هرگز، که شرمنده‌ام و رسوا.

خدایا، بار پروردگارا آن کسانی که حافظ انقلابند، حفظ و دشمنان انقلاب را نابود بگردان آمین.

برادر و خواهرم؛ شما هم قدر جمهوری اسلامی را بدانید که نعمت بزرگی است و کوچکترین کفران نعمت محاکمه دارد و جدا همیشه به فکر اسلام باشید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha