حیات: ۲۹ دی در تقویم ما بهعنوان «روز جهانی غزه» ثبت شده است. اما این روز از این پس دیگر در هیچ تقویم و تاریخی نمیگنجد، از آن روی که غزه دیگر یک باریکه و نوار حاشیهای در ساحل شرقی دریای مدیترانه و با دو میلیون و سیصدهزار جمعیت نیست غزه، امروز آرمانشهر جهاد و جغرافیای شهادت است.
غزه از آن روز که نماد مقاومت و اسطورهی شکستن هیبت و هیمنهی پوک و درون تهی صهیونیزم و تمام دنیای استکباری کمین کرده پشتش، در نهایت مظلومیت و با تنی خونین و شرحه شرحه و پاره پاره شد، دیگر حتی محصور و محاط در جغرافیای فلسطین هم نیست.
غزه دیگر در هیچ منطقه و محدوده ی زمینی نمیگنجد؛ که جان جان است و جان جهان و جانان ماست. غزه، دره التاج شرف و کرامت این امت است.
غزه، سد را شکست و سیل را گشود: سیل طوفانزدهای که در بغض بشریت- و نه فقط جهان اسلام- پنهان بود. غزه راه را نشان داد؛ با رود خونی که از قلب شهیدان مقاومت تا ابدیت جاری و جوشان است. دیگر هیچ راهی برای سازش و مماشات و مصالحه با دشمنی در این حد، درنده و خونخوار نمانده است.
این غزه بود که ذات خبیث دشمن بشریت را نشان داد و از عمق وحشیگری و دیوخویی پلیدترین چرکابه ها و عفونتهای تاریخ ظلم و بیعدالتی، پرده برداشت و کار را یکسره کرد.
این غزه بود که مرزی به وسعت و به عظمت و وضوح و شفافیت «شهادت» بین خود و همه آنها که دنبال زد و بند و معامله و دلالی و دوره گردیاند، ترسیم کرد و هیچ راهی برای ماله کشیدن روی این سیل خونها، هیچ راهی برای حفظ مشروعیت و موجودیت و بقای پدیدهای به پلشتی صهیونیزم باقی نگذاشت.
اگر غزه نبود، همچنان عدهای دنبال برسمیت شناختن یک چنین جانوری بودند که در عین هیولاوار بودن، هیچ چیز از هیبت جهنمیاش جز توهمی توخالی نمانده است. اگر غزه نبود خیلیها هنوز هم توی رودربایستی گیر کرده بودند و فکر میکردند، میشود با این شقاوت و شر مجسم، کنار آمد و آدمش کرد.
غزه نشان داد که رژیم وحشی و غاصب، آدم نمیشود. همین است! همین که دارید می بینید و جهان، ناباورانه به چشم دید و می بیند.
غزه از این پس، معراجگاه اهل یقین است. مقصد و مقصود سالکان طریقت است. غزه، همان قلهی قاف است که سیمرغ از بلندایش در آتش بال گشود و در افق سوختن، به انکشاف سر خون واصل شد و گلوی بریدهای است که بر سر نی، قرآن میخواند.
غزه، ماذنهی سوخته و بیسری است که از هر زخم خونفشان تنش، صدای اذان، مظلوم و مغرور، قد بلند و قامت کشیده به بالای «قالوا بلی» به کهکشان کرامات لایزالی «سبوح قدوس، رب الملائکه والروح» بال میگسترد و سر سویدای عهد الست را به بام ابدیت میبرد. غزه، دارالقرای عشق است و مقصدالاقصای «هذا جنون العاشقین» و: «نردبانی که ازآن، عشق می رفت به بام ملکوت...»
غزه، قاب قوسین معراج محمد(ص) است. محراب مسجد کوفه است. غزه گودال قتلگاه کربلاست. غزه قلب عالم است. مشرق الاسرار قرب و دارالسلام فناست.
کجا میتوانست جز این ۳۶۵ کیلومتر مربع، جز این یک وجب جا، یکتنه همه جهان قساوت و قلدری را حریف شود و همه تاریخ را بر عظمت «انی اعلم ما لا تعلمون» به شهادت بگیرد؟ کجا میتوانست در دامنش اینهمه عظمت بپرورد و اینهمه اعجاز بیآفریند که جهان را برابر خود چنین به شگفتی و حیرت آورد؟ کجا میتوانست با ویران شدگیهایش، خراب آباد عاشقان جهان شود؟ کجا میتوانست تنها نقطه ی امید همه ملتهای آزاده و حق طلب جهان در افق ظلمت گرفتهی دنیای اسارت زدهی امروز شود و از میان خرابی و خون، از میان شعله و دود و در کنار پیکرهای از هم پاشیده و پارهپارهی شهیدان، مطلعالفجر رهایی و رستگاری را به درخشش آورد؟
امروز شناسنامه همه شهیدان راه خدا صادره از غزه است. امروز غزه، بدر است و احد و خیبر، غزه خونین شهر است، هویزه و سوسنگرد و فکه است، غزه، دوکوهه است، غزه، پل خیبر است، مقتل حاج همت و باکری و خرازی است.
امروز غزه، شهادتگاه حاج قاسم است. نقطه عروج عماد مغنیه و شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی و فتحی شقاقی و سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب است. حاج احمد متوسلیان آنجاست! دارد میجنگد. دارد هرروز شهید میشود و باز بلند میشود، قد راست میکند چون سرو، در کمرکش طوفان، مثل همه ی شهیدان... سلیمان خاطر، مرزبان شبه جزیرهی سینا دارد آنجا میجنگد به کمک سنگربانان مظلوم غزه... احمد قصیر آنجاست، همه شهیدان مقاومت آنجا هستند ...
غزه، مقر همه مدافعان حرم است، غزه عرفات و منای عشق است. غزه، سرحلقه ی سماع قدسیان است. مسجود و مطاف ملائکه ی عرش خداست. غزه، کعبه است، قبله گاه شاهدان شهر شهادت است. غزه، سند غیرت ماست. غزه هویت ماست. دلیل دینداری ماست. جغرافیای عزت ما غزه است امروز. غزه تک چراغی است که در این شب وحشت و مرگ، ازآن زندگی میجوشد و زندگی میتراود. غزه امروز در این جهان مرگ زده، آخرین سنگر و سرپناه زندگی است. چشمهی آب حیات است و : «اصلها ثابت و فرعها فیالسماء...»
روز غزه، همه روزهاست؛ روز روزهاست... که غزه، جان جانهاست. روز غزه، به وسعت همه تاریخ مظلومیت و مقاومت است. انگار همه شهیدان، امروز در غزه اند و در کنار مظلومترین مجاهدان تاریخ، می جنگند. غزه قرارگاه و قلب جهاد است. غزه شب قدر عاشقی است که از هزارماه و هزاران ماه برتر است؛ و تو چه می دانی شب قدر چیست؟ قرآن قلبهاست و قاموس قداستها و «قدس»، همان که امروز چراغش از دل شبهای آتش گرفته و خونین غزه میتابد، قدر و تقدیر و مقصد و معرج عالم است و: «سبحان الذی اسری بعبده من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا...»
روز غزه، روز همه شهیدان است. روز تولد دوباره حاج قاسم سلیمانی شهید بزرگ مقاومت است. روز میلاد همه میراث بانان و امانتداران عهد قدسی جهاد و شهادت است. روز غزه، تقویم آزادگی و آزادی جهانی است که دیگر نمیخواهد زیر چنگ و دندان کرکسها و کفتارها دست و پا بزند و هستی و حیثیتش را لاشخواران زمین، بدرند و به دندان بکشند.
غزه، غرور به تاراج رفته و تازیانه خوردهی همه پابرهنههای تاریخ است. غزه، جان بازیافتهی ماست و: «بوی آن جان جهان می آید»....
روز غزه، روز قدس است... روز اسلام است. روز خداست. روز خون است. روز انسان است. روز خمینی است. این روز، بر همه شهیدان خدا، بر حاج قاسم سلیمانی معلم بزرگ سلوک و فرهنگ شهادت، بر شهیدان دفاع مقدس، بر شهیدان مقاومت اسلامی در سراسر جهان، بر همه دلباختگان مکتب جهاد و جان و سرباختن، بر همه کفرستیزان و حق طلبان تاریخ، مبارک باد.
نظر شما