13:0:0 1399/03/17
به مناسبت سالروز شهادت شهید والامقام امیرمحمود امان اللهی
مرد میدان حقیقت
آزاده سر افراز، جانباز و رزمنده دلیر ، خدمت گذار خستگی ناپذیر مردم، شهید امیر سرتیپ محمود امان اللهی، در سال 1339 در بیجار کردستان چشم به جهان گشود ، این زمنده شجاع از فرماندهان ارتش در دوران هشت ساله دفاع مقدس بود و به عنوان رابط میان سپاه پاسداران و ارتش، در طول دوران جنگ تحمیلی نقش آفرینی های بسیار ارزنده ای داشت.مجروحیت های پیاپی و دوران اسارت طولانی با وجود مجروحیت ، خود گواه روشنی بر بلندای همت و ایمان اوست . شهید، زنده یاد امان اللهی با وجود تن مجروح و سال ها فشار اسارت بلافاصله پس از رهایی از اسارت و بازگشت به خاک وطن باز هم لباس خدمت بر تن کرد و راه گذشته را مصمم تر در پیش گرفت. این رزمنده خستگی ناپذیر، سرانجام پس از عمری خدمت به وطن و انقلاب، به دلیل آسیب های جسمانی شدیدی که در دوران جنگ و اسارت با خود حمل می کرد، در تاریخ 17 خرداد 1379 دعوت حق را لبیک گفت و به هم رزمان شهیدش پیوست.
کودکی تیز هوش و با ایمان
به گزارش پایگاه خبری حیات ،شهید «محمود امان اللهی» در تاریخ خرداد ماه 1339 در خانوادهای مذهبی در روستای «جعفرآباد » شهرستان «بیجار» واقع در استان «کردستان» چشم به جهان گشود. پس از سپری کردن دوران کودکی، تحصیلات ابتدایی را در کوران فقر و محرومیت، در دبستان "معرفت" روستا که شامل دو کلاس خاکی بود، آغاز کرد. اشتیاقش در کسب علم و دانش چنان بود که همواره دانشآموز ممتاز بود. تا جایی که دو پایه تحصیلی را در یک سال به صورت جهشی طی کرد. وی در کنار تحصیل پابهپای خانواده در امر کشاورزی و دامداری کوشا بود. حتی بعد از اتمام کار کشاورزی، به عنوان کمک و مساعدت با همسایگان کشاورز خود در روستا همکاری میکرد. محمود با سن کمی که داشت در عالم نوجوانی به صور مختلف خانوادههای مستضعف و بیبضاعت را به انحای متفاوت یاری میکرد. سرانجام پس از اتمام تحصیلات مقدماتی به دلیل نبود امکانات آموزشی جهت آموختن پایههای بالاتر در سال 1349 زادگاه خویش را ترک کرد، در آن زمان که جاده مواصلاتی میان شهر تکاب و روستای جعفرآباد، جادهای خاکی از نوع مالرو بود، به گونهای بسیار مشقتآور این مسیر را با دوستان در گرمای طاقتفرسای تابستان و سرمای سوزناک منطقه طی میکرد، در شهر تکاب باوجود مهیا بودن زمینههای انحرافی از لحاظ عقیدتی و اخلاقی، به هیچ دسته و گروه موجود در آن زمان که نقشه به انحراف کشاندن نسل جوان و جداکردن آنها را از دین بر عهده داشتند، نه تنها تمایل و گرایشی پیدا نکرد، بلکه به سمت و سوی مایههای دینی گروید .
ورود به دانشگاه افسری و شهادت پدر
امیر امان اللهی در زمان تحصیل در دوره متوسطه نیز، جزء شاگردان ممتاز و برجسته بود. پس از گذراندن پایه پنجم طبیعی در دبیرستان سعدی سابق شهر تکاب، برای اخذ دیپلم عازم شهر کرمانشاه شد . سرانجام در سال 1356 با قبولی در پایه ششم طبیعی در دبیرستان 25 شهریور سابق کرمانشاه موفق به گرفتن دیپلم طبیعی شد، سپس به لحاظ علاقهای که به میهن داشت و نیز حب وطن را نشأت گرفته از ایمان میدانست، در تاریخ یکم مهر ماه 1356 وارد دانشگاه افسری ارتش در تهران شد و دوران شبانهروزی دانشگاه را با موفقیت گذراند، اما قبل از فارغالتحصیلی در همان اوایل پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، پدر ایشان که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوسته بود و در درگیری با گروهکهای ضدانقلاب منطقه در روستاهای تابع شهرستان تکاب (جنوب شرقی استان آذربایجان غربی) در تاریخ ششم تیر ماه 1359 به شهادت رسیدند.
جنگجویی دلیر در اسارت مزدوران بعثی
در تابستان سال 59 از طرف دانشگاه افسری به سپاه ناحیه کردستان مأمور شد و به عنوان مسئول سپاه و پیشمرگان مسلمان کرد و رابط بین ارتش و سپاه در محور عملیاتی قزوه ـ سنندج شجاعانه خدمت کرد و در روز یکم مهر ماه 59 یعنی دومین روز آغاز جنگ تحمیلی، در حالی که از چندین روز قبل دانشجویان جهت برگزاری جشن فارغالتحصیلی و اخذ سردوشی به دانشگاه افسری نزاجا دعوت شده بودند، به همراه 270 تن از دانشجویان به فرماندهی سرهنگ نامجو (فرمانده دانشگاه افسری نزاجا) داوطلبانه جهت مقابله با دشمن بعثی با هواپیمای c-130 سریعاً به فرودگاه اهواز منتقل شده و سپس در مناطق آبادان و خرمشهر به نبرد علیه کفار بعثی پرداخت. در این زمان به عنوان رابط میان سرهنگ نامجو و شهید جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) در جبهه فعالیت می کرد و در مهرماه 59 بر اثر مجروحیت شدید از ناحیه دست چپ و پای راست به بیمارستان طالقانی آبادان جهت معالجه اعزام شد. تا اینکه به خاطر شدت درگیری و کمبود نیرو و سوءاستفاده افراد خائن و فرصتطلب از ناهماهنگیها و نابسامانیهای اوایل جنگ، در بیمارستان طاقت نیاورده و قبل از بهبودی کامل، دور از چشم پزشکان و پرستاران به صورت پنهانی مجدداً عازم خط مقدم جبهه خرمشهر شد. سرانجام در تاریخ 23 مهر ماه همان سال در جریان سقوط قسمت غربی خرمشهر، در حالی که عده زیادی از همرزمان ایشان شهید شده بودند، در درگیری خانهبهخانه هنگامی که عراقیها پل خرمشهر را تخریب کرده بودند؛ پس از مقاومت زیاد مجدداً از ناحیه پرده دیافراگم قلب، پای راست، کمر و هردو دست به شدت مجروح شده و در حالیکه بیهوش بر زمین افتاده بود، به اسارت ارتش عراق درآمد. پس از مدتی شکنجه، وی را به اردوگاه "رمادیه" منتقل کردند. در همان ایام و با توجه به اوضاع و احوال و قرائن، دوستان همرزمان امان اللهی، ظن قریب به یقین به شهادت وی برده بودند. و طبق فرمان همگانی شماره 234 ارتش، پوستر شهادت ایشان از سوی دانشگاه افسری نزاجا چاپ و منتشر شده و مراسم شهادت هفت و چهلم، در زادگاهش برگزار شد .
شجاعت و ایمان در سخت ترین لحظات
سرتیپ شهید محمود امان االهی در دوران اسارت در کنار بزرگوارانی همچون سرور احرار و آزادگان شهید حجتالاسلام ابوترابی بودند و به گواهی شهید ابوترابی، ایشان به خاطر همکاری نکردن با استخبارات بعث و تحریک کردن سایر اسرا به مقابله با نیروهای بعثی، بارها مورد شکنجه و آزار و اذیت قرارگرفت آنچنان که با صدای تلاوت قرآن، اذان و مداحی در رسای امامحسین(ع) و یارانش، عراقیها را به ستوه آورده بود. به همین علت برای جبران این سرسختیها، وی را بدون معالجه در سیاهچالها و شکنجهگاههای قرون وسطایی و در زندانهای مخفی رژیم بعث عراق شکنجه میکردند. حتی یکبار به بهانه مداوای مجروحیت به قصد قطعکردن پا، ایشان را به بیمارستان الرشید بغداد اعزام کردند. اما با وجود فشار شدید و تهدید پزشکان عراقی مبنی بر اینکه اگر پای راست شما قطع نشود، امکان سرایت عفونت آن به سایر اعضای بدن است؛ ایشان پای مجروح خویش را سند جنایات بعثیها خواند و اجازه قطعکردن آن را نداد .
رهایی از اسارت و بازگشت به خدمت
سرانجام بنا به تشخیص سازمان صلیب سرخ جهانی طبق کنوانسیون سوم ژنو، به علت شدت جراحات وارده به عنوان مجروح جنگی صعبالعلاج جهت مداوا، پس از تحمل 244روز اسارت به همراه 24 نفر از اسرای معلول ایرانی با اسرای عراقی در ایران مبادله و با دومین کاروان آزادگان در تاریخ 26 خرداد سال 1360 وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و پس از آن به سخنرانیهای مختلف پیرامون افشاگری جنایات صدام کافر در عراق با اسرای ایرانی و ملت ستمدیده عراق، در ارتش، سپاه، دانشگاه افسری و مساجد جنوب و شرق تهران پرداخت،
شهید امان اللهی تا تاریخ 20 شهریور 1360 به اداره دوم سماجا (دایره ضدجاسوسی و امور اسرای عراقی) مأمور شد. سپس از این تاریخ تا 31 شهریور همان سال در بیمارستان تهران تحت عمل جراحی و مداوا قرارگرفت و به مدت 6 ماه تا تاریخ 10 اسفند ماه سال 60 به ایشان استراحت پزشکی داده شد. اما تقریباً تمام این مدت را از تاریخ 5 آبان ماه 60 تا 22 فروردین 61 داوطلبانه مسئول بسیج مستضعفین و قائممقام سپاه تکاب بود و در دایره مواد مخدر سپاه کردستان نیز فعالیت میکرد، پس از پایان استراحت پزشکی، خود را به واحد مربوطه در دانشگاه افسری معرفی کرد؛ اما بنا به درخوست کتبی نماینده مردم شهرهای میاندوآب و تکاب در مجلس شورای اسلامی (حجتالاسلام محمدعلی خسروی) و فرمانده سپاه تکاب (برادر نیکآیین) از فرمانده دانشگاه افسری (سرهنگ نامجو) مبنی بر نیاز مبرم به ایشان با توجه به کمبود نیروی انسانی فعال، متعهد و انقلابی در منطقه و نیز به علت فعالیتهای زیاد و خوشنام بودن و همچنین تسلط بر زبان ترکی و کردی، مجدداً از 22 فروردین 1361 تا 22 مهر ماه همان سال مأموریت ایشان تمدید شد اما به علت حساسیت منطقه سردشت و محاصره آن از هر طرف توسط ضدانقلاب از یکم تیر ماه 1361 به عنوان قائممقام فرمانده سپاه سردشت (برادر احمدیمقدم) انتصاب کردند و پس از هماهنگی فرمانده سپاه ناحیه کردستان (برادر ناصر کاظمی) با دانشگاه افسری و فرمانده(سابق) نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران(سپهبد شهید صیاد شیرازی) تا تاریخ 14 فروردین سال 62 با تمدید مأموریت ایشان در سپاه موافقت شد .
حضور در تمام صحنه ها
وی تا 10 اردیبهشت 62 در سمت معاونت افسر عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) در ارومیه و منطقه 11 سپاه و از آن تاریخ تا پنجم مرداد ماه همان سال مسئول بازرسی و دایره سیاسی قرارگاه حمزه سیدالشهداء و سپس تا تاریخ 28 شهریور 1362 به عنوان سرپرست عقیدتی سیاسی لشکر 23 نیروهای مخصوص (نوهد) مشغول به خدمت بود. سپس با هماهنگیهای مسئولین تا تاریخ 25 آذر 62 به عنوان مسئول سازماندهی بسیج عشایری قرارگاه حمزه سیدالشهداء انجام وظیفه کرد که در طول این مدت، سهبار شدیداً مجروح شد و از آن تاریخ تا 5 خرداد 63 به تیپ 1 لشکر 23 نوهد مأمور شد. سپس تا تاریخ 29اردیبهشت 63 به فرماندهی گردان ضربت عملیاتی جندالله بانه منصوب شد. از یکم فروردین ماه سال 1364 تا 15 مهر همان سال بنا به امر شهید صیاد شیرازی فرمانده(سابق) نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به قرارگاه کربلا و خاتمالانبیاء مأمور شد و به عنوان معاون فرمانده تیپ شهادت منصوب شد و در این مدت در عملیاتهای ظفر 1و2و3 و کربلای 1و2و3 شرکت کرد.پس از آن تا 31 فروردین 65 شهید امان اللهی در دایره عملیات نزاجا مستقر در لویزان به مأموریت خویش ادامه داد و از اردیبهشت همان سال به طور کلی از نیروی زمینی به ستاد مشترک ارتش منتقل و تا 22 بهمن ماه 1365 به عنوان معاون حفاظت اطلاعات ناحیه ژاندارمری کردستان مشغول به خدمت شد و از آن تاریخ تا دوم خرداد 67 مشاور نظامی و معاون هماهنگکننده عقیدتی سیاسی ناحیه ژاندارمری کردستان شد.
ستاره بی بدیل فرمانده ی و جنگ های چریکی
شهید محمود امان اللهی در بحرانیترین ایام درگیری و حساسترین لحظات جنگ ایران و عراق در منطقه کردستان برابر دستور فرمانده(سابق) لشکر 28 کردستان (سرتیپ2 احمد دادبین) به فرماندهی یکی از گردانهای تکاور منصوب شد و در یکی از عملیاتها همراه چهارتن از نیروهای تحت امر خویش در تاریخهای 30 تیر ماه و یکم مرداد 1367 در ارتفاعات استراتژیک «مارو »که در حال سقوط از سوی مزدوران ارتش عراق بوده، از دست نیروهای تککننده خارج و ضمن تثبیت کامل مواضع خودی و نگهداری سرزمین تحت تصرف اقدام به انهدام تعداد 6 دستگاه از تانکهای دشمن و از بین بردن عده زیادی از نفرات پیاده دشمن کرد که در اجرای عملیات موفق به دستگیری و اسارت دو نفر نظامی ارتش بعث که مسلح به موشکانداز آر.پی.جی7 بودهاند شد .اودر پایان این عملیات صفحه زرین دیگری از کارنامه خود را خالصانه میآراید. به گونهای که تهور و جسارت وی تا مدتی زبانزد کلیه نیروهای لشکر مزبور بوده است و از تاریخ 13آذر 69 به مدت شش ماه به عنوان مشاور دادستان نظامی به سازمان قضایی نیروهای مسلح کردستان مأمور شد و پس از اتمام مأموریت در سمتهای معاونت تبلیغات و نیز معاونت هماهنگکننده ناحیه انتظامی کردستان، سالها به مردم کردستان خدمت کرد و سپس بنا به درخواست فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 22مرداد 74 با مأموریت ایشان از نیروی انتظامی به نیروی زمینی ارتش موافقت به عمل آمده و از 5 اردیبهشت 75 به عنوان مشاور اجرایی فرماند ه نیروی زمینی ارتش به فعالیت خویش ادامه دادند و در مورخه 4 تیر ماه 75به عنوان نماینده معاونت تعاون این نیرو در امور اقتصادی در مناطق تحت پوشش قرارگاه شمال غرب منصوب گردید و سرانجام در تاریخ 24 شهریور 1375 پس از اتمام مدت مأموریت به ناجا بازگشت و مجدداً در سمت معاونت هماهنگکننده عقیدتی سیاسی ناحیه انتظامی کردستان، بار دیگر به کردستان بازگشت و پس از چندین سال خدمت صادقانه و شجاعانه در لباس مقدس سربازی در راه اسلام، بنا به درخواست استاندار وقت کردستان در تاریخ 15 آذر 78 به طور کلی از نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران به وزارت کشور و سپس به استانداری کردستان منتقل گردید .
شهیدی که شهادتش نیز حیات بخش بود
آنچه که ایشان در سالهای پس از جنگ همواره با آن دست به گریبان بود، آسیبهای چشمی ناشی از دوران اسارت و جنگ بود. تا این که سرانجام به علت جراحات شدید مغزی، طی دو مرحله در بیمارستان توحید شهر سنندج، تحت درمان و مراقبت پزشکان قرار گرفت؛ اما به دلیل عدم بهبودی و بنا به تشخیص پزشکان، ایشان را به صورت اورژانسی به وسیله هواپیمای ارتش در تاریخ 7 خرداد 79 به بیمارستان خانواده ارتش در تهران منتقل و بستری و تحت درمان قرار گرفت اما متأسفانه علیرغم تلاش پزشکان و مراقبتهای ویژه، بهبودی حاصل نشد و در تاریخ 15 خرداد همان سال به بیمارستان دکتر شریعتی تهران انتقال یافت که در نهایت این رزمنده خستگیناپذیر در مورخه در مورخه 17 خرداد 1379 ندای حق را لبیک گفت و به دیدار پدر و دیگر همرزمان شهیدش شتافت و بنا به وصیتش قلب و کلیههای آن بزرگمرد به 3 نفر از نیازمندان که سالها از درد بیماری رنج میکشیدند، اهداء شد و پیکر مطهرش پس از اجرای مراسم تشییع در دانشگاه افسری امام علی (ع) و شهر بیجار پس از سالها دوری، سرانجام در زادگاهش و در میان سیل خروشان همرزمان، اقوام و مردم شهیدپرور تشییع و در کنار مزار پدر شهیدش به خاک سپرده شد .
منابع:
1.بسیج نیوز، «شهید بن شهید»؛ زندگی نامه شهید امان اللهی.
2. خبرگزاری میزان ، شهید «محمود اماناللهی»؛ از اردوگاه «رمادیه» تا ارتفاعات «مارو»/ ماجرای اهدا قلب و کلیه.
3.دفاع پرس، امان اللهی،محمود.
4.ایسنا ، شهید محمود امان اللهی
5.آپارات، شهید محمود امان اللهی - داستان یک فرشته.
6.آپارات، شهید محمود امان اللهی - زندگینامه و نوای شهید.
7.ایرنا ، شهید محمود امان الهی حیات بخش دنیوی و چراغ هدایت اخروی بود.
8.نوید شاهد، آزاده سرافراز «شهید محمود امان اللهی» از ولادت تا شهادت.
9.ویکی پدیا ، محمود امان اللهی.
چاپ