به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بیست و نهم اردیبهشتماه، در تقویم کشورمان به عنوان روز بزرگداشت «حکیم عمر خیام نیشابوری» ثبت شده است. حکیم عمر خیام را میتوان یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای علمی و ادبی ایران دانست که درونمایه کلام شگفتانگیز و اندیشههای وی، از پس بیش از هزارسال، همچنان طنین دغدغه در دهلیز اندیشه ها و خاطرها می افکند. پرسشها و تردیدهای هستی سوز این حکیم، به وسعت راز هستی و معمای نیستی است. اما چه چیزی این شخصیت همچنان رخ پوشیده در پرده پندار را با معدود رباعی هایی که انتسابشان به او، قطعی و مسجل است، بر بلندای فرهنگ و حکمت و ادب ایرانی نشانده است؟
حیات و مقامات علمی «حکیم نیشابور»
«غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری» در قرن پنجم در شادیاخ نیشابور به دنیا آمد. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله «امام موفق نیشابوری» علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفتهاند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت.
خیام در سال ۴۶۱ هجری نیشابور را بهقصد سمرقند ترک کرد و در آنجا تحت حمایت و سرپرستی «ابوطاهر قاضیالقضات» سمرقند، کتابی درباره معادلههای درجه سوم تحت نام «رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله» به زبان عربی نوشت، و از آنجا که با خواجه نظامالملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به او تقدیم کرد.
خیام و استادی ابنسینا
فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و نجوم را فراگرفت. خیام در جایی ابنسینا را استاد خود میداند؛ اما این استادی ابنسینا، جنبه معنوی دارد. یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام الملک در دورهٔ پادشاهی ملکشاه سلجوقی دانست؛ محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از گاه شماری میلادی دارد.
او در ریاضیات، نجوم، حکمت و ادب و معارف دین، استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل 5 اقلیدس، نام او را بهعنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است. پیدا کردن نظریهای درباره نسبتهای همارز با نظریه اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست. س.ا. کانسوا گفته: «در تاریخ ریاضی سدههای ۱۱ و ۱۲ [میلادی]، و شاید هم بتوان گفت در تمام سدههای میانه، حکیم عمر خیام متولد نیشابور خراسان نقش بِسزایی داشتهاست.»
تاکنون از خیام پنج رساله فلسفی یافت شدهاست که عبارتاند از: «رساله فی الکون و التکلیف»، «رساله فی الوجود»، «الضیاء العقلی فی موضوع العلم الکلی»، «الجواب عن ثلاث مسائل»؛ «ضروره التضاد فی العالم» و «رساله الجبر و البقا» در علم کلیات وجود. از این میان تنها رساله در علم کلیات وجود به فارسی بوده و سایرین به زبان عربی هستند.
از ریاضیدانی تا رباعی
خیام زندگیاش را بهعنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالیکه هم دورههایش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند، بیخبر بودند. هم دورههای خیام نظیر «نظامی عروضی» و «ابوالحسن بیهقی» از شاعری خیام یادی نکردهاند. با کمک این رباعیها زبان شاعر و روش فلسفی وی تا اندازه زیادی آشکار میشود. زبان خیام در شعر، طبیعی، ساده و بیتکلف و تقعید است و در شعر، پیرو کسی نیست. وانگهی؛ هدف او از سرودن رباعی، شاعری به معنی رایج کلمه نبودهاست بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری، نکتهبینیهای فلسفی خود را در قالب شعر بیان کردهاست.
مرگ خیام را میان سالهای ۵۱۷–۵۲۰ هجری قمری میدانند که در نیشابور اتفاق افتاد. مقبره وی هماکنون در شهر نیشابور، در باغی آرامگاه امامزاده محروق قرار گرفته است. تاریخنگاران و دانشمندان، هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشتهاند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابنسینای زمان شمردهاند.
از خیام بهعنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد میکنند؛ اما علاوه بر این القاب فراوانی هم داشته است که نمونهای از این القاب عبارت است از: حکیم حجه الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجه الحق، خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام، الشیخ الاجل حجه الحق، سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، تالی ابنسینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت بهویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، حجه الحق والیقین، نصیرالحکمه و الدین، فیلسوف العالمین، نصره الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب، السیّدالاجل، فیلسوف العالم و...
شعر و اندیشه خیام در بوته نقد
شک و تردید، اساس فلسفه خیام است و او موضوعاتی چون آفرینش، خلقت، جهان پس از مرگ و دین را نقد میکند. خیام نیشابوری، مرگ را به انسان یادآوری میکند و بر غنیمت شمردن عمر تاکید دارد؛ عمری که در نظر وی، تنها دارایی بشر است و از پوچی بیانتهای پس از آن، شاه و گدا را گریزی نیست:
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
...
این قافله ی عمر، عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری؟
پیش آر پیاله را! که شب میگذرد...
...
خیام اگر زباده مستی، خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش
چون عاقبت کار جهان، نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش
نارسایی فهم و وهم انسانی در دسترسی به راز وجود و معنا و معمای ناگشوده حیات از محورهای اندیشه و سخن اوست:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین خط معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده، گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
...
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پس صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه، امید بردمیدن بودی
استاد فقید دکتر «عبدالحسین زرین کوب» در تحلیل «شک و حیرت خیامی» میگوید: «شک، کهنهترین شرنگ غمآلودی است که صفای ذهن اهل حکمت را آلوده است. شک خیام طغیانی است که فکر و عقل انسان بر خود میکند. وضع زمانه که هیچ چون و چرایی را تحمل نمیکند و با هیچ منطقی تطبیق نمینماید و در عین حال جستوجوی علت و منطق را هم به هیچ فکری اجازه نمیدهد، ناچار این اندیشه را برای صاحبنظر به وجود میآورد که عجز و ضعف از فکر است و محیط و زمانه عیبی و نقصی ندارد، اینجاست که فکر بر ضد خود به طغیان و عصیان میپردازد و در ارزش خود شک میکند.»
وی ادامه میدهد: «همانطور که یاس و عجز انسان را بر ضد خود به جنگ برمیانگیزد و به خودکشی وامیدارد، شک، انتحار عقل و فکر است و در حقیقت آنچه حکیم و متفکر را در وجود خیام میکشد و او را به یک نوع عرفان نومیدانه و غمانگیز که عرفان صوفیانه هم نیست میکشاند، ناسازی زمان و بیسرانجامی روزگار است. آنچه خیام را نزد ارباب عرفان و اخلاق منسوب به الحاد میدارد در واقع انکار نیست؛ تردید و حیرت است که چیزی از آن نزد لسان الغیب هم هست، اما طرز بیان او مانع از آن است که در حق وی چنان گمانی به اذهان راه یابد.»
این استاد فقید در ادامه میگوید: «همین خیام شاعر است که به رغم بدبینی و نومیدی ظاهری، پیام دلنشین عبرتآموز او هنوز از ورای خاموشی رفتهها و فراموشی گذشتهها در گوش جانها طنین میاندازد. پیام او پیام حکیم سرخوردهای است که همه چیز را دیده و همه چیز را شناخته و آزموده و با این همه، در هرچه دیده است و آزموده است جز نومیدی و بیسرانجامی و جز شک و تردید هیچ نیافته است. پیام خردمندی است که نه فلسفه و ریاضی درد جانکاه نومیدیاش را درمان کرده است و نه ایمان و عرفان، او را امیدوار و خوشبین و مطمئن ساخته است، به همین جهت اندیشه او جز شک و حیرت و جز مرگ و نومیدی چیزی در جهان نیافته است و سراسر جهان برای او در ظلمت شک و ابهام و درد و اندوه فرورفته است و در این ظلمت و ابهام، چنان جانش از بیم مرگ به اندوه و تشویش افتاده است که از هوشیاری و آگاهی خویش هم رنج میبرد.»
«پیر نیشابور» به روایت «شاعر کوچه باغهای نیشابور»
و در پایان، سخن را حسن خاتمه میبخشیم به شعری از یگانه روزگار، استاد دکتر «شفیعی کدکنی» در ستایش شاعر همشهریاش: «خیام»، که حرف آخر را شنیدن از فرزانه مردی به بزرگی او، بایستهتر است:
زاده شدی میان گُل سرخ
در «شادیاخِ» شادِ اَبَرشهر
فرزانهای یگانه که چون تو
مردی ندیده مَردُمَکِ دهر
بستند صف به دشمنیِ تو
جادوگران و هرزهدرایان
رجّالههای جور و اجیران
قدّارهبند، یاوهسرایان.
جُرمت چه بود؟ –شک به همه چیز
یعنی در آسمان و زمین، شک
در شکِّ خویش، شکّ و پس آنگاه
آن سوی هر گمان و یقین شک.
هر فالبین و لوطی و جِنگیر
در کارِ خویش اهل یقین بود
تو در نظامِ دهر به تردید
جُرم تو در میانه همین بود.
هرچند در زمانه تو را، جهل،
در آن هجوم خانهنشین کرد،
نامِ تو را خِرَد، پیِ تحسین،
هرجا که دید نقشِ نگین کرد.
زین رو، هماره، در همه آفاق
در پویهٔ قوافلِ ایّام
چتری گشوده بر سرِ تاریخ
شکِّ خِرَدْشکافِ تو خیّام!
این است معجزِ تو به گیتی،
در جمعِ شاعرانِ زمانه،
افزونترین مخاطبِ تاریخ
با کمترین سرود و ترانه!
نظر شما