کد خبر 252840
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۱

«حیات» گزارش می‌دهد؛

شهید «سیدمجتبی هاشمی»؛ شهیدی که صدام برای سرش جایزه گذاشت

شهید «سیدمجتبی هاشمی»؛ شهیدی که صدام برای سرش جایزه گذاشت

از بساط بلورفروشی در بازار تهران و گود زورخانه و تشک کشتی تا ارتش شاهنشاهی، از تشکیل کمیته و محافظت از امام تا فرماندهی اولین تشکل مدافعان مردمی خرمشهر و آبادان و تا ترور در مغازه‌اش به دست منافقین، سرنوشت عجیبی بود که فقط باید «سیدمجتبی هاشمی» باشی تا این مسیر شگفت را طی کنی...

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، هیچکس نمی‌دانست جوانی که سال ۱۳۳۸ عنوان «زیباترین جوان ایران» را کسب می‌کند، جوانی که کارش کشتی‌گیری و ورزش باستانی است و به استخدام ارتش شاهنشاهی درمی‌آید و عضو نیروی ویژه «کلاه سبزها» می‌شود، بعدها یکی از فرماندهان و شهدای بزرگ دفاع مقدس و بانی تشکیل اولین نیروی مقاومت مردمی در هنگام تجاوز دشمن به خرمشهر و آبادان است و «صدام حسین» برای سرش جایزه تعیین می‌کند.

از بارها حضور و رزم در خط مقدم جبهه‌ها جان به سلامت می‌برد تا شهید ترور منافقین شود؛ با زبان روزه و جلوی مغازه لباس فروشی اش در تهران... شهیدی که هنوز هم ابعاد وسیع شخصیت شگفتش ناشناخته مانده است. سی و نه سال پیش، در روز بیست و هشتم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۴، «سیدمجتبی هاشمی» فرمانده «گروه فدائیان اسلام» و یار و همراه و همسنگر سردار شهید دکتر مصطفی چمران در «ستاد جنگهای نامنظم» با او در بهشت همسایه شد.

دارنده عنوان «زیباترین جوان ایران»!

سیدمجتبی هاشمی ۱۳ آبان ۱۳۱۹ در محله شاپور تهران به دنیا آمد. او فرزند سوم خانواده‌ای مذهبی بود. جد پدری‌اش سیدهاشم هاشمی قندی، بنیان‌گذار مسجد قندی در میدان اعدام (محمدیه) و از تجار بزرگ قند تهران بود. سید مجتبی سومین فرزند خانواده‌ بود و در جوانی به سبب ظاهر، نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد، به طوری که در سال ١٣٣٨ به عنوان «زیباترین جوان ایران» شناخته شد.

شهید «سیدمجتبی هاشمی»؛ شهیدی که صدام برای سرش جایزه گذاشت

نیروی ویژه «کلاه سبز» ارتش شاهنشاهی؛ تحت تعقیب ساواک!

او پس از اتمام تحصیلات متوسطه، به ارتش پیوست و به سبب اندام ورزیده و قدرت بدنی، عضو نیروهای ویژه کلاه‌سبزها شد اما پس از مدت کوتاهی، با مشاهده وضعیت حاکم بر ارتش و آگاهی بیشتر از ماهیت حکومت پهلوی، از ارتش شاهنشاهی بیرون آمد و به کار آزاد مشغول شد. پدرش چند دهنه دکان در بازارچه نو داشت و سیدمجتبی، کنار عطاری پدر، بساط بلورفروشی راه انداخت. در جریان قیام ۱۵ خردادماه سال ۱۳۴۲ با پخش و توزیع اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها و تصاویر امام به نهضت اسلامی پیوست و تحت تعقیب ساواک قرار گرفت.

اولین فرمانده کمیته مرکزی انقلاب در تهران

در زمان ورود امام خمینی از نخستین افراد حلقه محافظان ایشان در کمیته استقبال بود. در محل کار خود که یک مغازه لباس فروشی بود اجناسی که نایاب شده بود، با قیمتی به مراتب پایین‌تر از بهای حقیقی آن می فروخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن، او به سرعت نیروهای انقلابی منطقه ۹ را سازماندهی کرده و کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۹ را تشکیل داد.

با شروع غائله کردستان، در پی فرمان بسیج عمومی حضرت امام، هاشمی همراه عده‌ای از افراد کمیته منطقه ۹، عازم غرب کشور شد و در آزادسازی و پاک‌سازی آن منطقه شرکت کرد. هنوز چند روز از آغاز تجاوز عراق به خاک کشور نگذشته بود که سیدمجتبی، همراه عده‌ای از دوستان و هم‌رزمانش، داوطلبانه و مستقل به جنوب کشور رفت.

تشکیل اولین نیروی مقاومت مردمی برای مقابله با تجاوز دشمن

سیدمجتبی هاشمی در سال ١٣٥٩ گروه ضربتی بنام گروه «فداییان اسلام» را تشکیل داد. پس از شروع جنگ ایران و عراق، ستاد این گروه در هتل کاروانسرای آبادان شکل گرفت و او و همرزمانش، در مقاومت ۳۲ روزه این شهر، همراه با امیر سرتیپ منوچهر کهتری، مقاومت کردند. سیدمجتبی، در این مدت در دو محور عملیاتی، زیر پل خرمشهر و جبهه ذوالفقاریه آبادان توانست سدی مقابل ماشین مجهز جنگی ارتش صدام ایجاد کند. آخرین عملیات مهمی که فداییان اسلام با نام و عنوان رسمی در آن حضور داشتند، عملیات «ثامن‌الائمه» است که در ۵ مهرماه سال ۱۳۶۰ با هدف شکست حصر آبادان انجام شد. در پی موفقیت این عملیات، امام خمینی در پیامی از همه نیروهای شرکت‌کننده در این عملیات، از جمله فداییان اسلام تشکر کردند.

فرزند شهید سیدمجتبی هاشمی در این خصوص گفته است: «ما دو فرمانده جنگ‌های نامنظم داشتیم؛ یکی شهید چمران و یکی شهید هاشمی. شهید چمران بیشتر در غرب کشور بودند و بعد در اهواز و جنوب، ولی شهید هاشمی بیشتر فرمانده جنگ‌های نامنظم گروه فداییان در خرمشهر و آبادان بودند که بعداً چندین بار هم به کمک شهید چمران شتافتند. پایه‌گذار اولین نیروهای مردمی در خرمشهر و آبادان توسط گروه شهید سید مجتبی هاشمی بوده که به فداییان اسلام معروف بود. ایشان ۱۵۰۰ نیرو از سراسر کشور داشتند.»

شهید «سیدمجتبی هاشمی»؛ شهیدی که صدام برای سرش جایزه گذاشت

دیدار پرمهر و شورانگیز «آقا» با «سیدمجتبی» و نیروهایش در جبهه

مقام معظم رهبری که در آن زمان، نماینده امام و امام جمعه تهران بودند، برای بازدید از خط فداییان اسلام، به آبادان و میان نیروهای فداییان اسلام رفتند. ایشان ضمن قدردانی از فعالیت رزمی فداییان اسلام می‌گویند: «ما نام فداییان اسلام را بارها در جاهای مختلف گفته‌ایم و از شما تعریف کرده‌ایم؛ ولی الآن که اینجا آمده‌ایم، می‌بینیم که شما خیلی پرنشاط‌تر و بهتر از آن چیزی که ما تعریف می‌کردیم، هستید نامتان هم که رویتان است: فدایی اسلام.»

سیدمجتبی در این لحظه خطاب به ایشان می‌گوید: «در تمام سنگرهای فداییان، عکس‌های شما هست و با عشق تمام از شما حمایت می‌کنیم.» آیت‌الله خامنه‌ای می‌فرمایند: «اگر شما در سنگر، عکس ما را دارید، در دل‌های ‌ما که سنگر خداست، ان‌شاءالله عکس همه‌تان وجود دارد.»

چمران گفت: مجتبی! اول من شهید می‌شوم بعد، تو...

«مرتضی امامی» از همرزمان شهید روایت می‌کند: «آقا سیدمجتبی به جنگ‌های نامنظم اعتقاد داشت و همیشه بر این باور بود که نباید بین اجرای یک عملیات تا عملیات بعدی هشت ماه فاصله باشد و همیشه می‌گفت: «ما آن‌قدر باید حمله کنیم تا نیروهای دشمن خسته شوند. نباید به آنها فرصت بدهیم تا جان بگیرند و تجدید قوا کنند.» نیروهای فدائیان اسلام تحت فرماندهی شهید هاشمی دائما در حال جنگیدن با دشمن بودند و بعضی مواقع در یک شب در سه محور به عملیات می‌رفتیم.

به‌طور کلی ما هر هفته حداقل پنج بار شبیخون می‌زدیم تا نیروهای عراقی را با حملات پی‌درپی خسته کنیم، به همین دلیل آقا سید مجتبی را ممنوع‌الجبهه کرده بودند. درحالی که من هم با نظرات آقا سید مجتبی راجع به جنگ‌های نامنظم موافق بودم و به جرات حاضرم این مطلب را ثابت کنم که اگر نیروهای رزمی در جبهه دائما در تکاپو و جنگیدن باشند، توان بیشتری برای حمله پیدا خواهند کرد، درحالی که اگر نیروها به مدت طولانی منتظر بمانند و استراحت کنند تا اینکه مدتی بعد در عملیاتی شرکت کنند، روز به روز ضعیف‌تر خواهند شد و حرارت خود را برای جنگیدن از دست خواهند داد.

شهید چمران هم مثل آقا سید مجتبی به جنگ کلاسیک اعتقادی نداشت و به جنگ‌های نامنظم علاقمند بود. یک روز به یاد دارم که شهید چمران در دیدار با آقا سیدمجتبی جلو آمد تا دست ایشان را ببوسد، شهید هاشمی به او اجازه نداد. شهید چمران به آقا سیدمجتبی گفت: «اگر جندی‌ شاپور در دست من نبود می‌آمدم تا تو فرمانده من شوی. مجتبی اول من شهید می‌شوم و بعد تو». اتفاقا این حرف به حقیقت پیوست و شهید چمران پیش از آقای هاشمی به مقام رفیع شهادت نایل شد.

شهید «سیدمجتبی هاشمی»؛ شهیدی که صدام برای سرش جایزه گذاشت

شهادت به دست منافقین

سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بارها قصد ترور هاشمی را داشت؛ اما چون مسلح بود، از خودش دفاع می‌کرد. یک بار به قفل در خانه‌اش قیر مالیده بودند و کلید سیدمجتبی، داخل قفل گیر کرده بود. منافقین قصد داشتند در این معطلی، او را به گلوله ببندند. سیدمجتبی، داخل جوی کوچک کنار خانه سنگر می‌گیرد و همه کسانی که قصد ترورش را داشتند، با تیر می‌زند. بار دیگر، همسرش را گروگان می‌گیرند و داخل ماشین می‌برند.

همسر ایشان که زن ورزیده و آزموده‌ای بوده، خلع سلاحشان می‌کند. روز حادثه، درحالی‌که فروشگاه تعطیل بود، چند نفر از منافقین به سیدمجتبی مراجعه می‌کنند که از راه دور آمده‌اند و روسری و مانتو می‌خواهند. سید که مسلح نبوده، کرکره تعاونی را بالا می‌کشد و در را باز می‌کند. منافقین داخل می‌روند و از پشت سر چند گلوله به سویش شلیک می‌کنند.

سیدمجتبی هاشمی در آستانه ماه رمضان، در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۴، با زبان روزه به شهادت رسید.

وقت رها شدن روحم بزودی فرا می‌رسد...

«... ای جوانان، ای پسران و دختران عزیزم، ای نور دیدگانم، ما در سنگر جبهه حق علیه باطل پشت دشمنان را شکستیم و برای آرامش شما چه شب‌ها که نخوابیدیم. ما از شما دفاع کردیم. ما از ناموس‌مان دفاع کردیم. می‌دانید که چه برادرانی را از دست داده‌اید، می‌دانید چه خواهرانی را از دست دادید؟ می‌دانم که می‌دانید غنچه ‍های نشکفته‌ای را به زیر تانک‌های بعثیون فرستادیم تا شما در آرامش به‌سر ببرید. تا هیچ ابرقدرتی نتواند نگاه چپ به شما بکند.

دوستتان دارم، به شما عشق می‌ورزم، غنچه‌های دلم را برای شما به گل تبدیل می‍‌کنم. یک لحظه اندوه شما تمام وجودم را می‌کشد و اثری از من نمی‌گذارد. برای مادران شما، برای اسلام شما، ای فرزندانم نمی‌دانید چه شب‌هایی که نخوابیدم و تحمل کردم. دردهای من و زخم‌های درونم را، نمی‌دانم با کدامین واژه، با کدام جمله، آن همه عشقی که به شما دارم ابراز کنم. در هیچ واژه‌ای نمی‌گنجد، در عشق شما به پرواز در می‌آییم و در آسمان با تمام وجود شما را صدا می‌زنیم.

رهبر عزیزتان را یاری نمائید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، نماز اول وقت را رها نکنید.

وقت رها شدن روحم از زندان تنم بزودی فرا می‌رسد و شما را به خدا می‌سپارم و به سوی تمام هستیم پرواز می‌کنم...»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha