کد خبر 252088
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۷

از شهدا بیاموزیم:

زن‌ها عراقی‌ها را با روسری‌های‌شان عقب راندند

زن‌ها عراقی‌ها را با روسری‌های‌شان عقب راندند

دایی گفت: «جاتان خالی مردم گیلان غرب زن و مرد کنار رودخانه گورسفید جمع شدند و عراقی ها را زنها با روسری هاشان عقب راندند. با تعجب پرسیدم با روسری؟! چطور می‌شود؟»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ در ایام 8 سال جنگ تحمیلی زنان دوشادوش مردان به مبارزه با دشمنان پرداخته و گاهی توان و قدرت مثال زدنی آنان زبانزد خاص و عام می شود تا جایی که وقتی خاطرات زنی مانند «فرنگیس حیدرپور» منتشر می شود؛ رهبر معظم انقلاب درباره ایشان اشاره می کنند که : «بخش ناگفته و با اهمیتی از حوادث دوران دفاع را، به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب می‌توان دید. بانو فرنگیس دلاور با همان روحیه استوار و پرقدرت و با زبان صادق و صمیمی یک روستایی و با عواطف و احساسات رقیق و لطیف یک زن با ما سخن گفته و منطقه ناشناخته و مهمی از جغرافیای جنگ تحمیلی را، با جزئیاتش، به ما نشان داده است. ما از روستاهای مرزی در دوران جنگ و مصائب فراوان آنان و آوارگی‌ها و گرسنگی‌ها و خسارت‌های مادی و ویرانی‌ها و داغ عزیزان آن‌ها هرگز به این وضوح و تفصیلی که در این روایت صادقانه آمده است خبر نداشتیم و نیز از فداکاری جوانان آنان که در شمار اولین شتابندگان به مقابله با دشمن مهاجم بودند. ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنایی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسنده کتاب، خانم فتاحی، به خاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبه‌گیری و خاطره‌نویسی، باید بسیار تشکر کرد.»

در برشی از خاطرات این زن که در کتاب آمده است؛ با فراز و نشیبهای زندگی‌اش آشنا می شویم. او کسی است که در برخورد با دو نیروی بعثی متجاوز یکی را کشته و دیگری را اسیر می کند. در بخشی از کتاب آمده است: «با ناراحتی برگشتم طرفش و گفتم این حرفها چیه؟ مگر قرار است گناهی کرده باشیم؟ یک خدانشناس به ما حمله کرده جنگ است جنگ. باید مقاومت کنیم تا پیروز بشویم زن با دستمال روی سرش اشکهایش را پاک کرد و گفت: «با دست خالی؟ با این همه توپ و تانک که دارند کی میتوانیم جلوشان را بگیریم؟»

به زنها که نگاه کردم دیدم همه شان ناامید و ناراحت اند، آخر شب مردها طاقتشان تمام شد. بلند شدند و گفتند: «ما میرویم، زنها هول کردند چند تاشان داد و بیداد کردند و گفتند نروید؛ شما بروید ما چه کار کنیم؟ مردها تصمیمشان را گرفته بودند. فقط پیرمردها ماندند و بقیه راه افتادند.

وقت رفتن دایی احمد دست روی شانه ام گذاشت و گفت: «فرنگیس تو غیرت مردها را داری حواست به بقیه باشد. دلم لرزید؛ دایی احمد و علیمردان و بقیه خدا حافظی مختصری کردند و با هم رفتند پایین تا نزدیک صبح، چشم روی چشم نگذاشتیم، نزدیک صبح دیدم که تانکها و سربازها رو به گورسفید بر می گردند، همه اش از خودمان میپرسیدیم چه شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ خبری هم از نیروهای خودمان نبود.

 مدتی که گذشت دایی حشمت را دیدم که از تپه های سمت گیلان غرب بالا می آید. وقتی رسید در حالی که نفس نفس میزد دستش را به زانویش گرفت و تفنگش را زمین گذاشت. همه دورش جمع شدیم و منتظر بودیم کلامی بگوید. دایی حشمت وقتی قیافه های منتظر ما را دید خندید و گفت: مردم جلوی ارتش عراق را گرفتند و نگذاشتند وارد گیلان غرب بشوند. اهکی، عراق گفته بود میخواهد بیست روزه برسد تهران ندانسته بودند با کی طرف هستند مگر ما مرده باشیم. فعلاً که توی گورسفید فلج شده اند. یکی با تعجب پرسید چطور؟ چطوری عراقی ها را عقب زدند؟

عراقی‌ها را زنها با روسری‌هاشان عقب راندند

دایی با حوصله تمام نشست روی یک تخته سنگ و انگار که بخواهد حرفش را تمام و کمال بفهمیم کمی طول داد و بعد گفت: «با ماشته و دستمال!»

همه به هم نگاه کردیم با تعجب پرسیدم: «با ماشته؟» اصرار کردیم تعریف کند که چه شده ،گفت: «جاتان خالی مردم گیلان غرب زن و مرد کنار رودخانه گورسفید جمع شدند و عراقی ها را زنها با روسری هاشان عقب راندند. با تعجب پرسیدم با روسری؟! چطور میشود؟» دایی پایش را روی پایش گذاشت و ادامه داد: «اول گونی هایی را که داشتند پر از خاک کردند و جلوی رودخانه گذاشتند، بعد زنها رفتند و از خانه هاشان هر چی روسری داشتند آوردند و پر از خاک کردند، جلوی آب رودخانه گذاشتند. به خاطر روسری های پر از خاک مسیر رودخانه عوض شد و آب به طرف عراقی ها برگشت. تمام زمینهای کشاورزی پر شد از آب. همه جا گل شد، تانکها و ماشین هاشان که می آمدند از زمینهای کشاورزی رد شوند در گل می ماندند کاش بودید و میدیدید وقتی توی گل گیر میکردند چقدر بدبخت بودند. بیچاره ها نمی دانستند چه کار کنند ما از دور تماشاشان می کردیم.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha